«من تو او مرد او زن »

شعر، نیروی حال ، دائو دِ جینگ، سکون و... سکوت

«من تو او مرد او زن »

شعر، نیروی حال ، دائو دِ جینگ، سکون و... سکوت

هیچ چیز هیچگاه در گذشته رخ نداده است؛ هیچ چیز در آینده رخ نخواهد داد؛ در حال رخ خواهد داد


عادت کنید از خود بپرسید، در این لحظه در درونِ من چه می‌گذرد؟
آزادی ، هنگامی آغاز می‌شود که درک کنید شما " فکر کننده " نیستید.
هیچ چیز هیچگاه در گذشته رخ نداده است؛ هیچ چیز در آینده رخ نخواهد داد؛ در حال رخ خواهد داد.
یادآوری از Eckhart Tolle که به خودم تذکر میدم.



و یک شعر از خودم :

چه دره‌هایی

هوا باز می‌شدُ

دورشان می‌گردد.

از اخبارِ تو از نویدها

گرما همه چیز را تماشا می‌کرد.

از نو از لایِ بی‌ کسی

جامه یِ آتشین را گُل‌ها در هم صحبتیم.

در زمانی نگاهشان می‌کنیم.

در هاله یِ اغلب پره‌هایِ جوان

به نفسِ هم باز باشی
- - -
امیر قاضی‌پور






دوگانگی و یگانگی

عشق یعنی پذیرفتنِ یگانگی در جهانِ دوگانگی

گفته می‌شود « خداوند عشق است »، اما قطعا درست‌ نیست. خداوند یک حیات فراتر از هزاران شکل حیات است! عشق یک فرآیند دوسویه است: در یک‌ سویِ آن عاشق و در سوی دیگرش معشوق! فاعل و مفعول! پس عشق یعنی پذیرفتنِ یگانگی در جهانِ دوگانگی! این یعنی تولد خداوند در جهانِ شکل‌ها. عشق جهان را از دنیایی بودن نجات می‌دهد. آن را شفاف‌تر می‌کند و پرده‌ از بُعد اولوهی آن برمی‌دارد تا نورِ خودآگاهی، رخ بنماید!


در پیوند با نوشته بالا از اکهارت تول ، دوست دارم نوشته زیر را نیز یادآوری کنم. منافاتی با هم‌ ندارند.



۱

از تنِ اوست
جانش را در فاصله می‌دید
شاخه یِ به هم پشت
طرحِ لبخند افتاده رویِ خاک

اگر شب‌هایِ آخر
با صدایِ نزدیک
نزدیک در میانِ سنگ‌هایِ پاره
- - -
امیر قاضی پور




۲

چنانچه دو عاشق، با استفادۀ نامشروع ( Unlawful) از مهر ، خود را یک تن بینگارند ، دوستی این قدرتش را از دست می‌دهد؛ و در آن صورت آنچه در جریان است دوستی به معنای درست کلمه نخواهد بود. چنین اتحادی را حتی اگر میان زن و شوهر رخ دهد می‌توان اتحادی زناکارانه ( Adulterous Union) نامید. جایی که فاصله و احترام وجود نداشته باشد دوستی در کار نیست.
نفسِ لذت بردن از این که مانند محبوب بیندیشیم، یا حتی آرزوی چنین توافقی، پاکی و صداقتِ دوستی را خدشه‌دار می‌کند. این امری شایع است، در حالی که دوستیِ ناب امری نادر است.
- سیمون وِی . فارسی‌ی : بهزاد حسین‌زاده


کم آبی و بی آبی و شعر


فریادهایی که در گرما
چون آب جمع شدن
ابری شونده
با حقیقت و آب پوشیدن
از سودایِ طنین و داد
قانون... آهسته... از زمان نما
- - -
امیر قاضی پور .‌صبح‌های شبانه‌روز


زمانی در شعر می‌نوشتم:
قطره قطران / آبِ داروخانه از سد می‌ گذرد













زیبا، فریبنده و مرموز
خواننده‌ای بنام رعنا فرحان

شعرهایی که خواننده‌ای بنام رعنا فرحان ، طی سالها برایمان خواند. بقول فریدون رهنما: بیندیشیم که یک خواننده‌یِ باشعورِ شعر به همان اندازه در تاریخِ شعر موثر تواند بود که یک شاعرِ مبتکر . این را در کشور ما هنوز به خوبی در نیافته‌اند.

و، همون‌طور که در بطنِ این جمله هم هست، هر شاعری یا هر شاعرِ مبتکری درواقع شعرخوان یا خوانش‌گر باشعوری ست یا باید باشه. خواننده‌ها هم جزو شعرخوان‌ها و خوانش‌گرهای باشعور هستند.





مهم‌ترین چیز در یک اثر هنری ناکامل‌ بودنش است، تقلایش، دست‌‌پاچگی، آشفتگی و زیاده‌روی‌اش


"دیروز دوستی با من درباره فهرست سایت اند ساوند برای بهترین فیلم‌های تاریخ حرف می‌زد. معیار اصلی برای او این بود که فیلمساز مورد علاقه‌اش چگونه در یک اثر به‌خصوص به کمالی خاص دست یافته است. اما من گفتم که از نظر من مهم‌ترین چیز در یک اثر هنری ناکامل‌ بودنش است، تقلایش، دست‌‌پاچگی، آشفتگی و زیاده‌روی‌اش، تمایلش به گفت‌وگو با چیزی که شاید حتی نتوان آن را به‌طور کامل بازنمایی کرد، زیبایی بیانگرش که بسیار شکننده است و در معرض تمسخر. چالش من در نوشتن درباره‌ی این چیزها، توضیح‌ و توجیه این "نقص‌ها" نیست تا اثر را کامل کند و عقل‌گریزی رمانتیکش را ناگهان عقلانی جلوه دهد تا بعد حوزه‌ی آکادمیک آن را شادمانه پذیرا شود. این نقص‌ها خود اصلِ اثر است: زیبایی‌شناسی و بیان آن."


- جو مک‌‌‌النهی‌ (نویسنده‌ی کتاب‌ لوکینو ویسکونتی و بافت سینما و کتاب مرگ سینمای کلاسیک)


نوشته بالا از جو مک‌‌‌النهی‌، منو بیشتر از  همه یادِ فیلم‌های ژان لوک گدار ( Jean Luc Godard) می‌اندازه. فیلم‌های گدار فیلم‌های کاملی نبودند. او هیچ وقت فیلم کاملی نساخت. و این یک ویژگیِ زیبایی‌شناسانست. 

تو مقاله‌ای بنام "زیبایی نقص" به قلم پدرام‌محمدزاده، در نقد شیوه شعر نوشتنِ امیر قاضی‌پور، به این ویژگی کامل نبودنِ شعر، اشاره شده است. 




زیباییِ نقص

نقدی بر شیوه شعر نوشتن امیر قاضی‌پور

گسست و فضاهای خالی در شعرهای امیر قاضی‌پور


ما در اشعار قاضی‌پور با پرش‌های زمانی – مکانی رو به روییم. نه مثلِ رویایی که صرف پرش مکانی می‌کند ( و این مکان‌ها در یک دایره و محوطه محدودند و هیچ گونه وسعتی وجود ندارد زیرا که کلمات و نوع روایتی که در شعر پیش می‌گیرد وسعتی ندارد و محدود است ) .

و نه مثل باباچاهی که انفصال یک سطر از سطر قبل از خودش را با مکث کردن خودآگاهانه بیش از حد و صرف زمان ممکن می‌کند. طوری که اجازه می‌دهد روایتی که در بیرون شعر در جریان است پیشی بگیرد از سطری که حک شده و قابلیت حرکت ندارد .

پرش‌های زمانی و مکانی در شعر قاضی‌پور سبب نوعی گسست می‌شود فی مابین زمان‌ها و مکان‌های متفاوت و متعدد. اما همه این زمان‌ها و مکان‌ها در یک دنیا در حال رخ دادند و مساله مهم همین است. ما تنها با چینش‌های متفاوت این تجربیات از سر گذرانده مغز متفکر دنیای ( در اشعار قاضی‌پور تعداد بی شماری راوی حضور دارد که اجازه رشد و رخ نمایی و عرض اندام در جلوی چشمان مخاطب به آن‌ها داده نمی‌شود ) شعری امیر قاضی‌پور رو به روییم. در واقع وقتی بیننده یک خواب بیدار می‌شود تنها بخش‌هایی از آن و نه کل آن را در خاطرش دارد . مکانیزم نوشتن امیر قاضی‌پور مکانیزم خواب دیدن و بعد نوشتن در بیداری است و این مکانیزم به طور ذاتی از گسست فی مابین تصاویر و کلماتی که از سر گذارنده شده اند رخ می‌دهد . در واقع این گسست تنها در زمان بیداری است که شناسایی می‌شود و حضور می‌یابد نه در زمان خواب. فضاهای خالی که پُر شده اند پیشتر ، حالا تنها غایبند و این غیاب آنهاست است که حضور شدید خود را اعلام می دارد.

اینگونه شعری امیر قاضی‌پور شعری‌ست که پایه‌اش از گسست تشکیل شده و این گسسته نویسی سبب شده ما نه با یک روایت درون شعری بلکه با یک فرا روایت طرف باشیم . فرا روایتی که کماکان در جهانِ شعری قاضی‌پور حضور دارد نه در بیرون از آن. اینگونه می‌شود بعد از خواندنِ چند اثر از شعر قاضی‌پور می‌توان شیوه نوشتنش را دسته بندی کرد و به زیبایی شناسی شخصی قاضی‌پور در چیدمان تصاویر و کلماتی که از سر گذرانده پی‌برد .

ساختمانِ هر سطر و فضاهای خالی فی مابینِ این ساختمان‌ها این موقعیت را برای خواننده به وجود می‌آورد که در گوشه و کنار جهان شعری قاضی‌پور پرسه بزند و هر چه را که می‌تواند ببیند. اما باز باید این نکته را یاد آور شوم که اعضای جهان شعری قاضی‌پور به شدت خسیس‌اند در نشان دادن همه چیز و در واقع این با حضور اولین عنصر خارجی ( مخاطب ) نمایان می‌شود . ابتدائا خود امیر قاضی‌پور مخاطب این جهان است. مخاطبی که سازنده این جهان هم هست. این طور نقش پُررنگ ناخودآگاه در نوشتن اشعار آشکار می‌شود . این پوشش نه پوشیده‌گویی سنتی و تصنعی‌ست و نه از ایجاز نشات می‌گیرد . بلکه پوششی‌ست که در اثر گسست حضور دارد . نه برای اینکه معنا به تعویق بی‌افتد نه برای اینکه تلاش کند از متن بودن دور شود بلکه این جهانی که قاضی‌پور می‌نویسد بر قاضی‌پور هم پوشیده است. اینگونه ما با نوعی از کشف و شهود و هستی شناسی جهان شخصی رو به رو هستیم که اتفاقا به شدت در ادبیات ایران یکه است.

در اشعار امیر قاضی‌پور ضربه‌ای ( بیداری ) سبب شده به طور مثال یک پازل به هم بریزد و اجزای پازل از هم دور بی‌افتند و پخش و پلا و گم شوند و قاضی‌پور به مثابه کسی ست که با باقی مانده اجزای پازل می‌خواهد تصویر را و شکل را از دوباره بسازد . به همین دلیل مخاطب بعد از خواندن شعرهای امیر‌ قاضی‌پور ارضا نمی‌شوند . زیرا که خود اثر هم هنوز ارضا نشده. هنوز چرخه و سیکلش تکمیل نشده. هنوز کامل به اجرا در نیامده . هنوز کار بسیار دارد .

این چیزی ست که من نامش را می‌گذارم زیبایی نقص !

مثالی برای روشن تر شدن مساله در زیر ، از یکی از اشعار قاضی پور می‌آورم :

تکان می‌دهد و تو را در خود عوض می‌کند

وزن‌های آب‌های آزاد

روشنیِ آب،مثال تُفی سفید

وَق زده به عطرش

تیغ‌ها که بر بستر ماسه‌های این بدن می‌نشیند

یک دلفین نفس می‌زند، می‌بوسد

به نشانه استمنا،خودش را درونِ خودش

با حس لَزِج از آبیِ خلیج

مثلِ گوشت ولو شده

لَخ در آب‌های آزاد

صابون،آبی می‌نوشد

این شیوه نوشتن قاضی‌پور است . اینگونه گسسته نویسی و در واقع ناقص نویسی سبب می شود نتوان با تئوری‌های نقد جا افتاده به سراغ اثر رفت . نتوان با تئوری‌هایی که در حال دسته‌بندی همه چیزند و صفت گذاری بر هر چیزی اثر را توضیح داد. برای شیوه نوشتن شعر امیر قاضی‌پور ما نیازمند شیوه نقدی جدید هستیم و به نظرم این کاری‌ست که شاعر امروز باید انجام دهد . یعنی هر شاعر باید به دنبال گونه ای شعر باشد که برای آن نقد مخصوصش را بتوان تولید کرد.

در واقع شاید در نظر اول ما با سطرهایی رو به رو باشیم که در حال آشنایی زُدایی‌اند اما هر چه بیشتر به کشف می پردازیم می بینیم هیچ کلمه و هیچ سطری در حال آشنایی زدایی از چیزی نیست بلکه پرش‌های زمان-مکانی سبب شده ما به جایگاه تک تک کلماتی که در سطر و در شعر حضور دارند مشکوک باشیم . علا رغم تلاش ما برای ایجاد ارتباط نشانگانی و تولید گونه‌ای از روایت در اثر ، ما کماکان ناموفق هستیم زیرا زمان و مکان در اثر ابدا قابل اعتماد نیستند و ما نمی‌دانیم کدام کلمه برای کدام زمان و مکان است .

به طور مثل در این سطرها : تیغ‌ها که بر بستر ماسه‌های این بدن می‌نشیند / یک دلفین نفس می‌زند، می‌بوسد / به نشانه استمنا،خودش را درونِ خودش

ما نمی دانیم واژه تیغ واژه که واژه بستر واژه ماسه واژه دلفین واژه استمنا و خودش دقیقا از کجا گرفته شدند و اینجا نشانده شده‌اند . به همین دلیل این همنشینی کلمات کنار هم ابدا قابل اعتماد نیستند و به طور کل تنها می‌شود گفت سرابی از روایت برای هر کس شکل می گیرد . این هیچ ارتباطی به اشعار براهنی که همنشینی وزنی کلمات را خواستار بود ندارد . چون براهنی به شدت خود آگاهانه دست به خلق شعرهایی می‌زند که تنها ادای به هم ریختگی را در می‌آورند . براهنی در پشت تئوری اشعارش را پنهان می‌کند . تمام تلاشش را می کند اشعارش و منظور و محتوای اشعارش را توضیح دهد. و اینگونه می‌شود که دست خود را رو می کند. زیرا ناخودآگاه کمترین نقش را در نویسش براهنی ایفا کرده .

فضای خالی مهمترین مولفه شعر قاضی‌پور و همینطور مولفه مشترک بین تمامی کارهایش است. فضاهای خالی شعر قاضی‌پور از فراموشی نشات می‌گیرند. این فراموشی سبب گنگی مخاطب در بر خورد با اثر می‌شود. فرم‌هایی که قبلا مورد استفاده قرار گرفته‌اند در شعرهای قاضی‌پور جایی ندارند. زیرا که قاضی‌پور شاعر خیال است و خیالِ هر فرد شخصی ست.






برگه‌ها تصاویر شعرها



ذراتِ موسیقی / ماهِ ثابت
و پشت نکردنِ به ماه
" جامدادی های بنفش شده "
ماه کامل شده است... اما بنفش
- - -
امیر قاضی‌پور

تصویر: تابلوی آهنگ راز از نامی پتگر





برگه‌ها تصاویر شعرها
۱. مشاهده یِ رسوخِ نیروها و ردپاهای تاریخ
۲. فاصله گذاری، مثلِ یک‌ پیوند
۳. شعر و عرفانِ شخصی
۴. رهایی در آب ( سکونِ شب سکونِ آب)
۵. نقدی بر شیوه شعر نوشتنِ امیر قاضی‌پور
۶. سیلویا پلات هنوز خواب می‌بیند
۷. ترجمه شعری از امیر قاضی‌پور به انگلیسی
۸. ️چشمه و چشمه  و استتیکِ صدا
۹. چنان سکوت می‌شود که کاری انجام نمی‌شود
۱۰. شعرخوانی امیر قاضی‌پور در کافه راه
۱۱. نشست ادبی "عین " و سایت عروض
۱۲. شعر و آزادی
۱۳. شعرِ تصویری و سینمایی: خودش را درونِ خودش
۱۴. معجزۀ زندگی در لحظه حال
۱۵. آویزه‌هایِ گیلاس، روح را تک و تنها نمی‌گُذارد
۱۶. شعرِ گربه: شعرخوانی امیر قاضی پور در کافه
۱۷. زن کاملن روی لبه
۱۸ .شعرخوانی امیر قاضی‌پور در نوروز ۱۴۰۴
۱۹. یک شعرِ تئاتری




شعرخوانی در کتابفروشی

یک شعرِ تئاتری


شعرِ Sweet

متنِ شعری که در ویدئو خواندم:


در روز، دیر آمده
یکسر، زانو
کوتوله‌ای بوده در گلو.
در برگ چون چراغی خاموش
درختانِ چَشم خواب می‌مانند.
عصب‌هایشان کوچک
" نه فرزندی برای تو نیست "
برای عبور به بهترین شکل
از نور، زنده شوی با طنینِ صدا
ماه، رنگِ پوستِ لیمو می‌گیرد
آسمان، زیرِ پا / راه راه
اعضایِ گُل‌ها.
" درخت کاری را کرد "
از کار افتاده.
موهایش غرق در رویا
با زیور آلاتِ هیچ دهانی
هستم گُل‌ ها را
شادمانم
متعلق به بی اعتنایی
" چپ و راست پُر از ماهی "

- - -
امیر قاضی‌پور





شعرخوانی در نوروز


دو شعرِ بهاری 

ویدئو شعرخوانیم در شهرکتاب راه

به اتفاق دوستم ایمان کاظمی‌مهر به فضای دنج و خلوت "شهرکتاب راه " رفتیم. گپ زدیم و شعر خواندیم.
شعر در به یادآوری است.



یکی از شعرهایی که در ویدئو خواندم:

از سمتِ بهار که می‌آید به سمتِ جنوب
دو راهرو پهن،
دروازه‌هایِ فرش را باز می کُنَن
دستانِ بزرگِ یک تبر
شیشه‌هایِ آبیِ شراب به سمتِ شمال می‌آید
عینِ حشرات که فرش را می‌خورَن
آبشاری که گاهی وقت‌ها در تلفن شنیده می‌شود
صدایِ یک زن که راهرو را لُخت می‌کند
لیمویی رنگ مثلِ سبز
پوست لیمو ، فرش می‌کند حشرات را
جانِ یک پرنده که اعضایِ بدنش قطع شده
- - -
امیر قاضی پور





شعرخوانی در کافه: شعرِ گربه



متنِ شعری که در ویدئو خوانده شده:


با درک کردن در جاده : این لب است
رِفلکسِ قاتل به هر حال کسی به لعنتِ خدا
از که به حالِ کسی سه تارش غروبِ این زمین
کجاست؟...می‌گردم
عقدالازدواج : رویِ بیضی حینِ خوردنِ لباس مثلِ مار
در چنین ساعتی تمام قد رویش مشق نوشتند
قاشقک هم استفاده از عکس‌ها از در که بسته به دهانِ تو
بروم بالا
شیرِ سنگی سرش را می‌رساند
هی اعلام می‌کنن ((موافق هرگز فراموش نمی‌شود ))
دورِ بزرگی-
راهی که باز...سر کردن در اختیارِ گوش تا بنفشِ خاکستری
آسانسورِ قدیمی با بلوز و شلواری که همسرم از جلیقه پا بگیرد
هم وول. هم شعرخوانی
در چه سالی که نداشت
کوچه پس کوچه‌ها تن لزره می‌شد از در که نه ... این پایین!
بُگذارید در خاک. عروسک دو شب افتاده
مثلِ پیاده-داروغه...عسل...مهرداد
چاقت-زمین / چون گذشته کم محلی ریخته از روسری به سرهایِ کوچه
به طاقی که مرحوم را مخفی کرد
- - -
امیر قاضی پور





طبیعتِ زنانه قبض و بسط پیدا می‌کند


شوریدن بر علیه طبیعت(زایش)
یا طبیعتِ زنانه قبض و بسط پیدا می‌کند/؟
"درود بر مریم" از ژان لوک گُدار ؛ وقتی کلام ناتوان است
تن .تن . تنانه یِ گُدار. زن کاملن روی لبه
- - -
امیر قاضی‌پور




آنکه می‌رود درخت است




شعرِ درخت از سوده نگین‌تاج

تمام بعد از ظهر
اشیا خندشان گرفته از تاریکی
از دست‌های خشک که حلقه حلقه اضافه می‌شوند
از آن درخت با شاخه‌های گشاد
و نور که چسبیده به عصایش
می‌پرسی
کجاست بهترین جای پنهان کردن چیزی
آنجا که صدات بی‌نشان‌ترین صداست
آنجا که حدس زدن خوشبختی از آن آسان نیست
و رودخانه که پر شده از شاش مسافران
جایی که محسور افتاده‌ای و دندان‌هات می‌شنوند
می‌شکنند و می ریزند در حاشیه‌ی آب
و کسی اشتباهی توی گوشی‌ات می‌زند و می گوید ببخشید
و راهش را کج می‌کند به سمت آب و واژگون می‌شود
آنجا که لم می‌دهی به قوهای شهربازی و از سرما جان می‌دهی
همانجا که کسانی که خوابیده‌اند
غلطیده‌اند
پیشانی معشوق بوسیده‌اند
گاییده‌اند
زیر پلی بلند
که پر شده از شعرهای بی مصرف
که حمل‌شان می‌کنی در آغوش دوستان دراز و کوتاه‌ات
که جز قد و قواره‌شان هیچ چیز به یاد نداری
چه من که تو را به آغوش فشردم
چه او که حشره‌ای را به پیشانی
چه آب
چه حوض
چه طبل
همه می دانیم
آنکه می‌رود درخت است



شعری از امیر قاضی‌پور

وقتی درخت با بی گانگی دست دراز می‌کند
تصاویری در حالِ عبور
گاهی مسیری که یک نفر طی می‌کند می‌تواند ماکتِ حرکتِ گروهِ بزرگتر از مردم باشد
اگر در فضایِ بسته کار کنم حقِ انتخاب ندارم
بازوهایم بیش از پیش زنانه شده است
بالشت‌هایِ افتاده به سقف از بزرگ‌تر شدنِ سینه‌ها
از بزرگ‌تر شدنِ پُل‌ها، قایق‌ها و خاکریزها
یک شبِ زمستانی رودخانه برایِ حفاظت از مکان‌هایِ در حالِ ریزش
درخت باز شده است/  we are open /بالشت‌هایِ افتاده به سقف
از بزرگ‌تر شدنِ سینه‌ها
....................



صبح‌ هایِ شبانه‌روز



عصرِ خلوت در زغالِ انقلاب

کِشتی شکستگان
و نیرنگ پایانِ پاهامان
غرقه در گوش است وقتی گوش اشتباه می‌کند

صبح‌ هایِ شبانه‌روز
من از وقتی مهمان دعوت کردم
روح به پهنایِ اندامش
و گوشِ خیلی خطرناکی روبرویِ آینه
نوزادگانِ نو برایِ دیدن
محوری با ردا
رقاصکی که فکر می‌کند خشکیِ بدن از سینه است

آویزه‌هایِ گیلاس، روح را تک و تنها نمی‌گُذارد

صنعتگران روحشان را طبل‌آسا از کیفیتِ گوششان بهتر می‌سازند
غلتیدن جز خیزشِ اقتدارش
کِشتی شکستگان
و نیرنگ پایانِ پاهامان
غرقه در گوش است وقتی گوش اشتباه می‌کند
خلوت در نگاهِ دنیا / هیبتِ برون
عصرِ خلوت در زغالِ انقلاب
تو چه گونه می‌توانستی ببینی چه لَزِج و چه قدر خوشمزه لمیده است در نگاهِ پیله

"تجلیِ قدرت"
اربابانِ نامی به نامِ "حسِ تهی "

من از وقتی که جلسه گذاشتم اشباع شدم

من از وقتی که جلسه نمی‌گذارم خالی نمی‌شوم این جمله نگاتیو یا negative است
- - -
امیر قاضی‌پور








توهم همیشگی انقلاب‌ها این است که چنانکه قدرت به دست قربانیان قدرت، که از بی‌عدالتی‌های فعلی مبرا هستند، سپرده شود آن را عادلانه به کار خواهند برد. اما به استثناءِ انسان‌های کاملا مقدس، قربانیان درست به اندازۀ عذاب‌گرانشان آلودۀ قدرت می‌شوند. شری که در قبضۀ شمشیر هست به نوک آن نیز منتقل می‌شود. به همین دلیل قربانیانی که به این ترتیب به قدرت رسیده و سرمست تغییرند، به همان اندازه یا بیشتر از آن ، آسیب می‌رسانند و خیلی زود دوباره به همان جایی سقوط می‌کنند که پیشتر بودند.
سیمون وِی . شاعر و عارف فرانسوی در کتاب جاذبه و رحمت.
فارسی‌ی : بهزاد حسین‌زاده





آن‌ها اشک می‌ریزن به واسطه هشت زبان


یک شعر یک خوانش 


شعری از امیر قاضی‌پور ✔️


آن‌ها وقتی سرگرم آشپزی‌اَن
بر لب‌ها و چمن‌ها
با کلاه‌هایی به شکلِ بوق!
با کلاه‌هایی به شکلِ بوق!
داشتنِ هشت‌ زبان و قلب
آن‌ها شادی را لب می‌زنن
نوزادهای غیرترسناک
آن‌ها اشک می‌ریزن به واسطه هشت زبان
آن‌ها اشک می‌ریزن به واسطه هشت زبان
قلب‌ها و عاج‌های خوب
برگشت‌ناپذیر   / تب‌هایی که بدن‌ها
گربه‌های شاداب
چه دعاهایی داشتن اگر قلب داشتن
آدم‌ها  /    و از گشودنِ شبنم
لب‌ها  / یک روز  / از بینِ  / داشتن
باریک و مسخره
نوزادهایی که
لاستیک و گربه‌ها را نمی‌جَوَن






■ خوانش امیر وزین
بر شعر بالا :

امیر جانِ قاضی پور ، چیزی که شگفت زده‌ام می‌کنه اینه که طرفِ مونتاژ و اپیزود اپیزود کردنِ نوشتار نمی‌ری، اتفاقن احترام می‌ذاری به این که تمام اصوات با ذره ذره گسستی که از مونتاژ ایجاد کردن شنیده بشن آرایشی جمعی، ناتوان کننده و سرخوش کننده و بی کارکرد به ما بِدن




جلسه سینماشعر و شعرخوانی


متنِ شعری که در ویدئو شعرخوانی شده


امیر قاضی‌پور:
تقدیم به چشمه رها شده یِ تو!

- - - - - - -

چشمه رها شده

اتصال‌ها که یکی شود برای هر اتصال

وقتی جدا می‌شویم برای بخشیدن

نگاه کن هرگز فکر نمی‌کردی به جنون‌هایی که یکی نشود

یکی نشود!

دعوت همه دیالوگ‌هایی که باید سرنگون شون

چشم‌هایی که هیچ وقت نشد!

از نیمه افتادن و نگاه کردن . نگاه نمی‌کردی وقتی که

 

هر کسی زیرِ سرِ جنون

دعوت همه یِ آدم‌ها ورایِ

هیچ وقت نشد

چَشمِ رهاشده




یک شعرِ تصویری و سینمایی



شعری از امیر قاضی‌پور

تکان می‌دهد و تو را در خود عوض می‌کند
وزن‌هایِ آب‌هایِ آزاد
روشنیِ آب ، مثالِ تُفی سفید
وَق زده به عطرش
تیغ‌ها که بر بستر ماسه‌های این بدن می‌نشیند
یک دلفین نفس می‌زند، می‌بوسد
به نشانه استمنا،خودش را درونِ خودش
با حسِ لَزِج از آبیِ خلیج
مثلِ گوشت ولو شده
لَخ در آب‌هایِ آزاد
صابون،آبی می‌نوشد





شش دی روز تولدم


این عکس کودکی من با موهای فرفری در محله شاپور تهران در کوچه وزیر نظام  است. می‌دانم دائو پشتیبانِ من است. در همین لحظه حال دوست دارم زنان و دختران و البته مردان در میهنم آزاد باشند. مثلِ پوشش اختیاریِ زنان و دختران. کسی جای کسی را تنگ نکرده.‌





یک شعر از "رابیندرانات تاگور "، در روز تولدم شش دی در این پُست.


شعری از تاگور
با ترجمه ع.پاشایی

از آن لحظه‌یی که اولین‌بار از آستانه‌ی این زندگی گذشتم آگاه نبودم.


چه بود نیرویی که مرا در این سرّ‌ِ عظیم شکوفاند، مثلِ غنچه‌یی در نیم‌شب جنگل!


وقتی که صبح به نور نگاه کردم لحظه‌یی احساس کردم که در این جهان بیگانه نیستم،
آن «دریافتنیِ» بی‌نام و نشان به شکل مادرم مرا در آغوش گرفته بود.


همین طور در مرگ همان ناشناس مثل آشنای دیرین من پیدا خواهد شد؛
و من چون این زندگی را دوست دارم،
می‌دانم که مرگ را هم دوست خواهم داشت.
نوزاد موقعی که مادر او را از پستان راستش دور کند فریاد می‌کشد و لحظه‌ی بعد در پستان چپش آرام می‌گیرد.





مدرن بودنِ در شهر سیلویا بخاطر آزادی آن است


چیزها کجا هستند؟ در فضای عاشقانه، یا در فضای معمولی؟

جلسه می‌گذاریم برای بحث و گفتگو ‌. چون شناخت از همین گفتگو بدست می‌یاد. گفتگو در جمع کوچک دموکراسی می‌آورد.  وقتی در جلسه سینماشعر، فیلم در شهر سیلویا را دیدیم و نقد و بررسی کردیم .


□ مدرن بودنِ در شهر سیلویا بخاطر آزادی آن است . آیا فیلم سوالی جدید را در یک اثر آوانگارد و همزمان وفادار به سینمای صامت ، مطرح نمی‌کند؟ حرکت‌های غیرِ قابل توصیفِ فیلم فراموش نمی‌شود. در سینمای مدرنی که علت و معلولی برخورد نمی‌کند و این خوب است .

□ بعد از نمایش فیلم در شهر سیلویا، شعرِ " توی شهر سیلویا " را خواندم که اولین مواجهه من در سال ۲۰۰۸ با فیلم در شهر سیلویا بود.


□ توی شهر سیلویا
شعری از امیر قاضی پور


وقتی با خودم قرار گذاشتم در شهرِ سیلویا
بر افتادنِ چشم‌ها و درخت‌ها
تابیده بود بنفش‌ها    و سنگ فرش‌ها سکه‌ای بود
بخارِ سرِ همه از استخوان‌های خشک نبود
بر بندِ رخت آویزان شده/ساعتی بر فراموشی
حکم رانیِ شاتوت‌ها و تاب‌ها و زن‌ها و دخترا
و سر برداشتن از لبا
سبزتر از بازوهای نه داشته به چیزی سنگین
این-از تو پریدم
در کدام غیبت حاضر
تو ردپای تاریخی
میل به نشستن در یک مکان
مشاهده یِ رسوخِ نیروها
و ردپاهای تاریخ
میل به ناحیه‌ گرایی
همه باید از همه لهجه‌شان بُگریزنند
بزنند به دیواره تاریخ
تمام ناپذیر از دست همه یِ آن شکنجه‌ها
دیواری-چروکی نبود
کافه‌ای بی هوا با مشتریانش در هم نمی‌پیچید
و میل به نشستن در یک مکان




مثلِ سم می‌مونه این هوا


هوای آلوده شهرِ تهران. مثلِ سم می‌مونه این هوا. چند روزه از منزل بیرون نرفتم غیر از چند دقیقه برای خرید و بردن زباله. مشکلِ تنفسی پیدا کردم. تو منزل ۱۰۰۰ قدم برمی‌دارم برای پیاده‌روی و ورزش. حقوقِ بشر لازمه. هوای پاک همون حقوقِ بشره. از تهران باید گریخت. I HATE YOU. تهرانی که از بچگی دوست داشتم. ابراز کردنِ خود. نچسبیدن به هیچ چیز. وبلاگ نویسی. کی وبلاگ می‌خونه؟دیواری هست.
یک شعر دوست دارم الان اینجا بزارم. شعر زیر توی هوای ناپاک. لطفن ( یا لطفا!) بخوانید:




من حرف می‌زنم
بدون اینکه حرف نمی‌زنم
همیشه چیزی هست
موسیقیِ جاز
بر اندامِ حیاتی
مخصوصن خودش است
بله ! در همه عمر، بچه را بیندازی
وادارت می‌کند بخندد ، سرگرم کند
برخلاف انتظار چقدر با او مهربان بود
زاویه دید لحظاتِ هوشیاری پنج و پانزده دقیقه
فرقِ اصلی، در عضلاتت
با فشارِ جریانِ آب
بطورِ مبهم
شاتوتِ گوشتالو
            





دوباره سازی شعر بالا ✔️
شاتوت گوشتالو!
من حرف می‌زنم:
"موسیقیِ جاز"
بر اندامِ حیاتی
همیشه چیزی هست
بدون اینکه حرف نمی‌زنم
بله! در همه عمر ، بچه را بیندازی
وادارت می‌کند بخندد ، سرگرم کند
مخصوصن خودش است
بر خلاف انتظار چقدر با او مهربان بود
بطورِ مبهم
زاویه دید لحظاتِ هوشیاری پنج و پانزده دقیقه
فرقِ اصلی ، در عضلاتت
با فشارِ جریانِ آب







بی‌آرزو



وقتی آرزویی نباشد، همه چیز در صلح و آرامش است





ریش هایِ پناهنده  /   : شماره می‌کنه
بی رفت و آمد   /   رها می‌کردی
: دنبال کسی می‌گردد
بر نمی‌گردد ماهی‌هایِ دروغگو
پیاده‌رو هوایِ ساز کرده
تنها دهان بازمانده هنگامِ خوردنِ چای
میانِ بی آرزویِ دستِ دیگری
" استخوان‌هایِ پادزهری "

سه جشنِ پیروزی
«لباسِ کوچکی بمیرد»
از دره‌یِ عمیقی که همیشه جشنواره است
راستِ خیابان  /   سفید
- - -
امیر قاضی‌پور


          

پاسخ به مسائلِ شخصی. حتا یک بوسه



اعضایِ مانده به طورِ منظم
- برای همیشه
راه راه شدند
پنجره‌یِ تمامِ خانه
شده‌ای از سن و سال رویِ آرایش
پاسخ به مسائلِ شخصی . حتا یک بوسه
عذرخواهی می‌کند
قالبِ نوشته
" اولین کسی که از خانه روی می‌گردانَد "
" چیزِ تازه‌ای مثلِ پُختنِ غذا "
- - -
امیر قاضی‌ پور




پیوست: در پی یک‌ مشاجره حالم بد بود. نوشته محمدزاده پدرام را خواندم. شفاف و زلال. برهم کُنش‌های من. چه کسی چه کسی را برپا می‌کند. هی! اعلام می‌کنند موافق هرگز فراموش نمی‌شود!


■ یادداشت محمدزاده که حالمو خوب کرد:


ارواحِ گوشتی

با فراموشی به دنیا می‌آییم. برای تجربه‌ای جدید. همه یِ ما چند بار زندگی کرده‌اند. ارواح ما یا در واقع مجموعه‌ای از اخلاقیات و اعتقادات ما به اشکالِ مشابه در ملل و مکان‌ها و زمان‌ها و گاهن گونه‌های هوشمند مختلف در فضا_زمان_مکان زمینی و فرا زمینی وجود داشته‌اند. مطمئنن هر زیست اما تجربه‌ای به آن روح و آن مجموعه اعتقادات افزوده می‌کند که مفید است. نیرویی می‌دهد که زندگی می‌دهد به ایده‌های مختلف. ماها ایده‌های گوشتی متحرک هستیم با قوانین و درونیات و اصول و اعتقادات و ضد اعتقادات و ضد قوانین و بیرونیات و ضدِ اصولِ خودمان. این است که ما را می‌سازد و قلمرو و مرز ما را مشخص می‌کند و مغزمان است که این آگاهی و روح را درونِ خود حل می‌کند به فراتر از بدن و گوشت و دیده‌ها و شنیده‌ها فکر می‌کند و می‌رسد. یعنی وقتی گوش داریم و بدن به فراتر از این ها فکر می‌کنیم و وقتی ارواحِ سرگردان هستیم به گوش و بدن و خوردن و حس کردن یک بوسه یا یک باد لای منافذ پوست فکر می‌کنیم!


اول آذر به یاد فروهرها



این جا حجمی
سفیدیِ اندام
پرده‌ای از گوشَت
-بره های تکرار-
 

اُریب
      نامت
             از بالا

- - -
امیر قاضی پور







اول آذر ماه ۱۳۷۷ که داریوش و پروانه فروهر را کشتند، تین‌ایجر و نوجوان بودم. در همون روز اول آذر، پدربزرگم نیز درگذشت. مادرم گفت لازم نیست شما در تشییع پدربزرگ باشید. و من به مدرسه رفتم و از آنجا به یادبود فروهرها روانه شدم. تو نوجوانی تو همون سال ۱۳۷۷ و چندسال بعد دوست داشتم عضو حزب فروهرها " حزب ملت ایران " و جبهه‌ملی‌ایران باشم. چندسال سرگشتگی به من فهماند ، با وجود علاقه به جبهه ملی ایران، مصدق و فروهرها در هیچ گروه سیاسی عضو نباشم. شاعری کارم بود و ذهن و فکرم. تا به امروز از شاعری رسیدم به دائو و دائو دِ جینگ. شاعری و دائو . سکون، سکوت، شعر و... فضای خالی.  اول آذر برای من روزِ "اندیشه عدم خشونت " است. وقتی خانواده‌های درگیر در قتل‌هایِ سیاسی زنجیره‌ای یعنی: فروهرها، مختاری،پوینده و... شریف با حکمِ ضدبشری اعدام( =قتل عمد دولتی) و قصاص ( =انتقام گیری شخصی) مخالفت کردند. پروانه و داریوش فروهر می‌دانستند کشته خواهند شد، اما در پیوند با ملت‌گرایی از حقِ حیات دفاع کردند. داریوش و پروانه فروهر در بیانیه‌ای حکم ضدانسانی اعدام را بیدادگرانه و غیرِقابل بازگشت دانستند. آنها از جریانِ جبهه ملی بودند که در ابتدای انقلاب، جبهه‌ملی‌ایران، تظاهرات بزرگی علیه لایحه قصاص برگزار کردند.



تکان می‌دهد و تو را در خود عوض می‌کند


مفهوم‌سازی نکردن
و مفهوم‌سازی نکردن
اینو دوست دارم
دائو پشتیبانِ من است
این شعرِ زیر را دوست دارم. بخوانید




تکان می‌دهد و تو را در خود عوض می‌کند
وزن‌هایِ آب‌هایِ آزاد
روشنیِ آب ، مثالِ تُفی سفید
وَق زده به عطرش
تیغ‌ها که بر بستر ماسه‌های این بدن می‌نشیند
یک دلفین نفس می‌زند، می‌بوسد
به نشانه استمنا،خودش را درونِ خودش
با حسِ لَزِج از آبیِ خلیج
مثلِ گوشت ولو شده
لَخ در آب‌هایِ آزاد
صابون،آبی می‌نوشد
- - -
امیر قاضی پور






شعرخوانی در کافه‌ی شهرکتاب



علاوه بر ویدئویِ شعرخوانیم در جلسه سینماشعر ، متنِ شعرِ خوانده شده را در در اینجا می‌آورم:
رهایی در آب



یک گام / " آبِ رودخانه از سد می‌گذرد "
قطره قطران
سدِ آب تمامِ رودخانه را تَه می‌گیرد
سُرسُره می‌خورم از آب
به رویِ سیروان رها می‌شود
گاه آب با پلک زدن به ستوه می‌آید
شُرشُره آب می‌ریزد تویِ دامنِ دخترِ کوه
آب ... جمع شدن
فریادهایی که در گرما چون آب - جمع شدن
ابری شونده
با حقیقت / و آب / ‌پوشیدن
از سودایِ طنین / و داد
قانون " آهسته " از زمان نما
ای جامِ تاریکِ انگشتانِ باز
سکونِ شب
سکونِ آب
ناخنِ کیست که می‌ریزد
رویاىِ آب
ای جام‌هایی که در فضا وجود دارد
- - -
امیر قاضی پور






یک لیوان آب


چه طور عکس‌ها باشد

پاروهایم را قایم می‌کنی
گدایی را که پس زده‌ای
شاید لنگه یِ دیگری را پیدا کنی
ناخن‌هایش به سایه‌ام می‌آید
یک گیلاس آویزان رویِ آب
رد خورَش نیست
"دریایی که قایمش می‌کنی"
بویِ ماهی پس می‌دهد
با خود ببرید به گوشه یِ دنج
"درست هجاهایِ کمتر"
پیراهنم را دوخته‌ام
- - -
امیر قاضی پور


تصویر : از فیلم High Art




کانال شعر و شعرخوانی در تلگرام: 

T.me/ghazipooramir




هر روز یک نوسازیه


این تا تو روز.

به نام یک روشن

مثلِ خودم.

این تا تو را نداشت

وقتی که نه پاک می‌شوم...





خودانگیختگی
تلالو . درخشش
خالی شدن
و دائو







و یک شعر عاشقانه

مرا هم‌چنان در نیرومندترین لب‌هایت
اضطراب   و درخشش
و تنهایی
           و غبار
یک انتظارِ ابدی، در ماسه ها و دریاها هست
در ناشناس بودنِ ابعادِ سکوت!
و بستنِ دخمه‌ها

مرا همچنان در نیرومندترین لب‌هایت...

امیر قاضی پور . صبح‌های شبانه‌روز



چهارم آبان جشن آبانگان


جشن آبانگان
آبانگان (چهارمِ آبان‌ماه به گاهشماریِ کنونی، دهمِ آبان‌ماه به گاهشماریِ یزدگردی) یکی از جشن‌های ایرانی است که در ستایش و نیایش ایزدبانو آناهیتا که ایزد آب‌های روان بوده‌است، برگزار می‌شده‌است. هنوز هم در ایران، جشنِ آبانگان به شادی، سرور و نیایش برگزار می‌شود. آبان به معنی آب‌هاست.
نکته: جشن‌های ایرانی قبل از دینِ زرتشت بوده است. و زرتشتیان این جشن‌ها را برگزار می‌کردند. و زرتشت نیز مخالفتی با این جشن‌ها نداشته است. این جشن‌ها ایرانی است؛ نه زرتشتی.




یک شعر
اسم دخترت را آبان بُگذار


تمامِ اتاق‌ها
جز صخره‌ها
تمناها
یا بازیگوش
سوارکاران تسلی می‌دهند پرده یِ خاموش را
ماهی‌ها
به رقص
خواهم شکست
نیما صفار : پنجِ عصر بود
و مسافرخانه
ماهیِ درونِ بلور
به سپیده جدیری گفتم : آیا تکرار می‌کند سبزه‌هایِ جدایی
بی هوده پاک شدنِ نرمه‌هایِ گوش
اسم دخترت را نسیم بُگذار
اسم دخترت را آبان بُگذار
تمامِ اتاق‌ها  جز صخره‌ها تمناها یا بازیگوش
سپیده جُدیری دستبندِ سبز دارد
بی هوده پاک شدن نرمه‌هایِ گوش
رُزا جمالی یک سطر شعر را خیلی رویش کار می‌کند
من تو را بوسیدم
من تو را بوسیدم
لباسی تنگ
با هر نگاه به دیوار
میانِ غریبه‌ها :  Amy Adams   . تهویه‌ها و بدنِ " اِمی آدامز " و نرمه یِ گوش
ساعت‌ها همیشه یک صدا بود / در نیامده بودنِ اِشغالِ ایران
- - -

تهران . امیر قاضی‌پور


از اندام و جایِ خانه و موزاییک‌هایِ خنک شده در پاییز


یک روز در دره‌هایِ خوبِ تنم

مرتب به اکلیل‌ها گیر می‌دادم

این جا که می‌نشینی
و چشم‌هایت دارد باغ‌ها را می‌بیند
از اندام و جایِ خانه و موزاییک‌هایِ خنک شده در پاییز
عاشق هر چیزی خواهم شد که نخواهم پوشید


یک اجاره‌نشین
اگر ماهی باشد
هوایش تنگ‌تر می‌شود
اکنون رویا دخترم؛ آب می‌خواست از نیلوفر و سزار
نازکی یا خنکیِ جا به جا نشدن در تابستان همراهم بود
- - -
امیر قاضی‌پور







کانال شعر و شعرخوانی در تلگرام:
https://t.me/ghazipooramir




این بی‌جنسیت موها




عزیزم! اصلن نمی‌شود گفت
تمام نقطه‌هایی که از ترس می‌رسد...

این بی‌جنسیت موها
صدایِ قوها
گردنِ وقتی نمی‌بینمت
- - -
امیر قاضی پور




تقلاها و خواهش‌هایِ سردِ دو زن در فیلم " من تو او مرد او زن " از شانتال آکرمن ، کاملن بی جنسیت است . با اینکه فیلم آکرمن ، فیلم فمینیستی‌ست. اما دوازده دقیقه معاشقه یِ دو زن دقیقن بی‌جنسیت‌ه . بدن و خواهش‌هایِ سرد که انگار امتناع رو هم در خودش داره. اونم در فضاسازیِ یک اتاقِ سفید ، یکه‌گی و وحدت فیلم و بی‌جنسیت بودن رو عالی تصویر کرده. معنی برابری و بی جنسیت بودن همین تمنایِ دو زن در این فیلمه . ضمایری که ابتدا تکه‌ تکه نمایش داده می‌شود و در سکانسِ آخر ، به وحدت می‌رسد. بی جنسیت می‌شود. رسیدن به این کار واقعن دشوار و شاه‌کاره . کدام فیلم و اثر را بدونِ جنسیت دیدید؟
بقول شعرم :
این بی جنسیت موها
صدایِ قوها
گردنِ وقتی نمی‌بینمت


در کف در نزدیک...


دریا و منو دریا
قبل می‌شود
شبیه صدایِِ خودش



پیچ و تابِ آبِ دریا و صخره
لک‌ لک نیست
تردیده انتخاب

اجاره‌ نشین سیاره ما نازنین است
مسخره است در می‌زنن
این گونه می‌گذراند در زنجیرِ طلا

در قصر ملایمتی دارد گم کردنِ ۳۰ نفر
کُشنده‌ تر از درد
شکوفه بر فرازِ آب‌ها خواهد رمید
من ترا در آغوش به بازماندگانی می‌سپرم در نازک کردنِ ماهی!
طاووس . بی خاطره به تدریج در گردنِ شکسته
بادها مگر چیزی جز
در کف  در نزدیک
- - -
امیر قاضی‌پور







عکس : شیرین نشاط

امیال، عرفان و شعر



عرفان در شعر. از عرفانِ یداله رویایی در هفتاد‌سنگ‌قبر تا شعر-پند-خردهایِ دائو دِ جینگ که پیوند با زندگیِ روزانه داره و ابدی‌ و جاودانه است. از عرفانِ کتاب دروازه‌ی بی‌دروازه با ترجمه ع.پاشایی. از سکون و سکوت و فضای خالی. یکبار مجتبا حدیدی در برابرِ یک شعر، از تعبیرِ عرفانِ شخصی استفاده کرد.
شعرِ Sweet و عرفانِ رها و شادمان. تمامِ ننامیدنی‌ها که عنوان گرفتند. فریدون رهنما بجایِ کلمه نقد از کلمه بِه‌گُزینی استفاده میکرد. آیا شعرهای جاودانه دائو دِ جینگ، همان بِه‌گُزینی نیست بجای شکوه و شکایت کردن. امیال، خرد، عرفان و شادمانی.





لثه‌ها ماهی‌ها
شعری از امیر قاضی پور


سطح و ریزشِ آب
لب و دهان
بی خود نفت ریختن لب‌ها
آب شدنِ آب‌هایِ تمیز
"خوردگی"
لب هایِ شیرینی خورده
و سطح و آب
گُدازه‌های روشنِ آب
لب و دهانِ پاک نشده
از سطح و لب و دهان
دارویِ ریزشِ مو
آتش فشان‌ها







نگاه مجتبا حدیدی به شعر بالا :

هگل گفت انسان اساسن آفریده ی امیال است/میل برای چیزی که از بقا فراتر می‌رود و ارزشمندتر از شادکامی حسی است/من آن را آزادی انضمامی می‌دانم که در شعر تو منضم شده به «رسمیت شناختن خود»،به خود بودن،به فایق شدن بر بیگانگی و نشان دادن اهلی شدن به دیگری،یک نوع خود تحقق شده گی که احتمالن در آن وجه انسان ب ضدماده‌ای به نام «حقیقت» نیز دست یافت و به حضورش پی برد/عرفان و تصوف تو کاملن شخصی است و با پی بردن به نوع اندیشه‌ات در شعرت می‌توان تو را رفیق نامید/نمی‌توانم دیگر نخانمت امیر




​​​​​​​تصویر: از فیلم Kiss از اندی وارهول 




بیا به این فاصله عشق بورزیم


از تنِ اوست
جانش را در فاصله می‌دید
شاخه یِ به هم پشت
طرحِ لبخند افتاده رویِ خاک

اگر شب‌هایِ آخر
با صدایِ نزدیک
نزدیک در میانِ سنگ‌هایِ پاره
- - -
امیر قاضی پور




■ سیمون ویِ عارف‌مسلک به دوستی در قاره‌ای دیگر نوشت «بیا به این فاصله عشق بورزیم، فاصله‌ای که به تمام‌وکمال در تاروپود دوستی تنیده، چراکه آن‌هایی که یکدیگر را دوست ندارند فاصله‌‌ای بین‌شان نیست.»



■ استفان مالارمه: تو با اثر [یا شعر] خویش اعلام خواهی کرد که جهان را در فاصله‌ای از خود نگه داشته‌ای



■چنانچه دو عاشق، با استفادۀ نامشروع ( Unlawful) از مهر ، خود را یک تن بینگارند ، دوستی این قدرتش را از دست می‌دهد؛ و در آن صورت آنچه در جریان است دوستی به معنای درست کلمه نخواهد بود. چنین اتحادی را حتی اگر میان زن و شوهر رخ دهد می‌توان اتحادی زناکارانه ( Adulterous Union) نامید. جایی که فاصله و احترام وجود نداشته باشد دوستی در کار نیست.
نفسِ لذت بردن از این که مانند محبوب بیندیشیم، یا حتی آرزوی چنین توافقی، پاکی و صداقتِ دوستی را خدشه‌دار می‌کند. این امری شایع است، در حالی که دوستیِ ناب امری نادر است.
- بخشی از مقاله سیمون وِی با ترجمه بهزاد حسین‌زاده در کتاب قدرتِ کلمات