«من تو او مرد او زن »

شعر ، نیروی حال ، سکون و... سکوت

«من تو او مرد او زن »

شعر ، نیروی حال ، سکون و... سکوت

تقدیم به چشمه رها شده یِ تو!




چشمه رها شده

اتصال‌ها که یکی شود برای هر اتصال

وقتی جدا می‌شویم برای بخشیدن

نگاه کن هرگز فکر نمی‌کردی به جنون‌هایی که یکی نشود

یکی نشود!

دعوت همه دیالوگ‌هایی که باید سرنگون شون

چشم‌هایی که هیچ وقت نشد!

از نیمه افتادن و نگاه کردن . نگاه نمی‌کردی وقتی که

 

هر کسی زیرِ سرِ جنون

دعوت همه یِ آدم‌ها ورایِ

هیچ وقت نشد

چَشمِ رهاشده


- - - - - - -
امیر قاضی‌پور



کانال شعر و نقد شعر در تلگرام:
https://t.me/ghazipooramir

عشق، زیبایی و آزادی




دیو و دلبر

یه داستان قدیمی هست

که ممکنه واقعیت داشته باشه

در حالی که اونا حتا با هم دوست هم نبودند

یکدفعه یکیشون نرم و مهربون میشه

غیر منتظره

فقط یه تغییر خیلی کوچیک اتفاق میفته

این حداقل چیزیه که میشه گفت

هر دوشون کمی ترسیده بودند

هیچکدوم آمادگیشو نداشتن

دیو و دلبر

تا حالا همچین چیزی اتفاق نیفتاده

خیلی عجیبه

قبلا هیچگاه اینطور نشده

اما در عین حال خیلی هم واضحه

مثل طلوع خورشید

داستانی به قدمت زمان

نوایی بقدمت قدیمیترین آهنگها

با اتفاقهای تلخ و شیرین و عجیب

میفهمی که میتونی تغییر کنی

میفهمی که اشتباه می‌کردی

مثل خورشید واضح و روشنه

همونی که از شرق طلوع می‌کنه

حکایتی به قدمت زمان

ترانه‌ای به قدمت قدیمیترین اشعار

دیو و دلبر



۱. وسط جنگ جعلی! وسط جنگ روایت‌ها وسط نزاعِ حجاب اجباری نشستم از سر فیلم دیو و دلبر ( Beauty And The Beast) را با بازی Emma Watson نازنین  دیدم . بار اول سال ۲۰۱۷ که فیلمو دیدم دوست نداشتم. این بار خیلی سرریز و بیواسطه بود. اِما واتسون؛ عشق ، زیبایی و آزادی


۲. در روزنامه اعتماد، آمده است : محسن برهانی، دکترای حقوق جزا و جرم‌شناسی: نیروی انتظامی حتی حق دادن تذکر لسانی را هم ندارد؛ پلیس ابتدا خودش قانون را رعایت کند، بعد از مردم توقع احترام به قوانین را داشته باشد
محسن برهانی:صریح و شفاف عرض می‌کنم، در شرایط فعلی یعنی روز ۲۵ فروردین ۱۴۰۳، قانونی به‌نام حجاب و عفاف در ایران وجود خارجی ندارد. این بحث اول است. اجرایی کردن طرح و لایحه‌ای، قبل از قانونی شدن لایحه یا طرح هم قطعا خلاف قانون است.
نیروی انتظامی حتی حق دادن تذکر لسانی را هم ندارد. کجای قانون آمده که نیروی انتظامی باید تذکر لسانی یا غیرلسانی بدهد.
انتظاری که از نیروی انتظامی می‌رود، آن است که نیروی انتظامی خودش در ابتدا قانون را رعایت کند، بعد از مردم توقع احترام به قوانین را داشته باشد. قانون‌شکن حق ندارد از سایرین انتظار رعایت قانون را داشته باشد.
مطلب کامل روزنامه:
https://www.etemadonline.com/tiny/news-657091


۳. ایران ملک مشاع است . متعلق به همه ایرانیان.  چه با حجاب و چه بی حجاب . در ضمن حتا بی‌حجاب‌ها هم پوشش دارند

کدام پاکی کدام انسانیت



۱. ما گمان کرده بودیم پاکی در دست نخوردگی است، پاکی در بی‌حرکتی است، در بی‌آزمایشی است، در زندانی از اصول و شرع است. حال آنکه پاکی به دست می‌آید و سخت است بپذیریم که خود بخود وجود دارد.
- فریدون رهنما . از نامه‌ها

۲. روز بیست وپنج فروردین : ونِ نیرویِ انتظامی با دو زن‌ِ سیاه‌پوش و ماسک زده و مردان مسلح ، دختری را با زور سوار ون می‌کنند. دختر فریاد می‌زند و از دو زن مامور می‌خواهد دست‌هایش را ول کنند . تقلا می‌کند تا سوار ون نشود. حکومت حتا به توصیه " روزنامه جمهوری اسلامی " گوش نمی‌کند که با زنان و دختران برخوردهای قهری را کنار بگذارد. از انسانیت خودم متنفرم. وقتی برای هزاران بار تصویرِ دختری که در دست مامورانِ زن ، فریاد می‌زند را دائم به یاد می‌آورم و این تکرار را دوست ندارم . مامورِ سرکوبگرِ مرد به دختر می‌گوید: خانم شلوغش نکن! 
در اطراف تئاترشهر و مترو و انقلاب ، مامورهای سرکوبگر دیده می‌شوند. دختری که درونِ ون هست، پوشش دارد. فقط روسری سرش نیست. قوانین راهنمایی رانندگی در اکثر نقاط ایران رعایت نمی‌شود. سیگار کشیدن در اماکن عمومی رعایت نمی‌شود. اینها (مثلِ قوانینِ راهنمایی‌رانندگی) قانون‌های درست هستند. بجایش زورگویی از ناحیه حجاب اجباری . وسط خیابان، رُبودن زن‌ها و دخترهایی که حجاب اجباری سر نمی‌کنند. باعث خوشحالی‌ست که کل خیابانها را که نمی‌شود کنترل کرد

۳. فریدون رهنما عالی گفته است:
بترسید از ترس‌تان...
می‌مانید تنها  می‌مانید تنها / با چهره‌های تباهکارتان/ می‌مانید تنها با همان سرنیزه‌ها
و اسکناس بانک‌هایتان

۴. چرا باید با خودمان بجنگیم و همواره در نبرد باشیم برای خواسته‌های بدیهی و مسلم و ابتدایی مثل پوشش اختیاری. مگه شما ایرانی نیستید

۵. زندگی مقاومت است

و ساق‌ها و زانوها و قرمزها



در کدام بزرگ شدی
خراشیده شده است آسمان
از عبوری و اضطرابی که از چمدان می‌آید
حجمِ من
سینه‌هایِ تو درهایِ وادیِ پوچ
من سرم را روی سینه‌هایِ تو گذاشتم
از خود پرسیدم
در یک روزِ روشن از سقف‌ها
شکسته شدنِ صدایم وقتی باران است
- شکستِ صدایت
وقتی در اُردی‌بهشت زندگی می‌کردم
و ساق‌ها و زانوها و قرمزها

- - -
امیر قاضی‌ پور




■ کانال شعر و شعرخوانی در تلگرام:
https://t.me/ghazipooramir


زیباییِ نقص




نقدی بر شیوه شعر نوشتنِ امیر قاضی‌پور

گسست و فضاهای خالی
در شعرهای امیر قاضی پور
نوشته‌: پدرام محمدزاده

ما در اشعار قاضی‌پور با پرش‌های زمانی – مکانی رو به روییم .  نه مثل رویایی که صرف پرش مکانی می‌کند ( و این مکان‌ها در یک دایره و محوطه محدودند و هیچ گونه وسعتی وجود ندارد زیرا که کلمات و نوع روایتی که در شعر پیش می‌گیرد وسعتی ندارد و محدود است  ) .
و نه مثل باباچاهی که انفصال یک سطر  از سطر قبل از خودش را با مکث کردن خودآگاهانه بیش از حد و صرف زمان ممکن می‌کند . طوری که اجازه می‌دهد روایتی که در بیرون شعر در جریان است پیشی بگیرد از سطری که حک شده و قابلیت حرکت ندارد .
پرش‌های زمانی و مکانی در شعر قاضی‌پور سبب نوعی گسست می شود فی مابین زمان‌ها و مکان‌های متفاوت و متعدد . اما همه این زمان‌ها و مکان‌ها در یک دنیا در حال رخ دادند و مساله مهم همین است . ما تنها با چینش‌های متفاوت این تجربیات از سر گذرانده مغز متفکر دنیای ( در اشعار قاضی‌پور تعداد بی‌شماری راوی حضور دارد که اجازه رشد و رخ نمایی و عرض اندام در جلوی چشمان مخاطب به آن ها داده نمی‌شود ) شعری امیر قاضی‌پور رو به روییم . در واقع وقتی بیننده یک خواب  بیدار می‌شود تنها بخش‌هایی از آن و نه کل آن را در خاطرش دارد . مکانیزم نوشتن امیر قاضی‌پور مکانیزم خواب دیدن و بعد نوشتن در بیداری است   و این مکانیزم به طور ذاتی از گسست فی مابین تصاویر و کلماتی که از سر گذارنده شده‌اند رخ می‌دهد . در واقع این گسست تنها در زمان بیداری است که شناسایی می‌شود و حضور می‌یابد نه در زمان خواب . فضاهای خالی که پر شده‌اند پیشتر ، حالا تنها غایبند و این غیاب آنهاست است که حضور شدید خود را اعلام می‌دارد .
اینگونه شعری امیر قاضی پور شعری ست که پایه‌اش از گسست تشکیل شده  و این گسسته نویسی سبب شده ما نه با یک روایت درون شعری بلکه با یک فرا روایت طرف باشیم . فرا روایتی که کماکان در جهان شعری قاضی‌پور حضور دارد نه در بیرون از آن . اینگونه می‌شود بعد از خواندن چند اثر از شعر قاضی‌پور می‌توان شیوه نوشتنش را دسته بندی کرد و به زیبایی شناسی شخصی قاضی‌پور در چیدمان تصاویر و کلماتی که از سر گذرانده پی برد .
ساختمان هر سطر  و فضاهای خالی فی مابین این ساختمان‌ها این موقعیت را برای خواننده به وجود می‌آورد که در گوشه و کنار جهان شعری قاضی‌پور پرسه بزند و هر چه را که می‌تواند ببیند . اما باز باید این نکته را یاد آور شوم که اعضای جهان شعری قاضی‌پور به شدت خسیس‌اند در نشان دادن همه چیز  و در واقع این با حضور اولین عنصر خارجی ( مخاطب ) نمایان می‌شود . ابتدائا خود امیر قاضی‌پور مخاطب این جهان است . مخاطبی که سازنده این جهان هم هست .  این طور نقش پر رنگ ناخودآگاه در نوشتن اشعار آشکار می‌شود . این پوشش نه پوشیده گویی سنتی و تصنعی ست و نه از ایجاز نشات می‌گیرد . بلکه پوششی ست که در اثر گسست حضور دارد . نه برای اینکه معنا به تعویق بی‌افتد نه برای اینکه تلاش کند از متن بودن دور شود بلکه این جهانی که قاضی‌پور می‌نویسد بر قاضی پور هم پوشیده است . اینگونه ما با نوعی از کشف و شهود و هستی شناسی جهان شخصی رو به رو هستیم که اتفاقا به شدت در ادبیات ایران یکه است . در اشعار امیر قاضی‌پور ضربه‌ای ( بیداری ) سبب شده به طور مثال یک پازل به هم بریزد و اجزای پازل از هم دور بی‌افتند و پخش و پلا و گم شوند  و قاضی‌پور به مثابه کسی ست  که با باقی مانده اجزای پازل می‌خواهد تصویر را و شکل را از دوباره بسازد . به همین دلیل مخاطب بعد از خواندن شعرهای امیر قاضی‌پور ارضا نمی‌شوند . زیرا که خود اثر هم هنوز ارضا نشده . هنوز چرخه و سیکلش تکمیل نشده . هنوز کامل به اجرا در نیامده . هنوز کار بسیار دارد .
این چیزی ست که من نامش را می‌گذارم زیباییِ نقص!
مثالی برای روشن‌تر شدن مساله در زیر ، از یکی از اشعار قاضی‌پور می آورم :
تکان می‌دهد و تو را در خود عوض می‌کند
وزن‌هایِ آب‌هایِ آزاد
روشنیِ آب، مثالِ تفی سفید
وَق زده به عطرش
تیغ‌ها که بر بسترِ ماسه‌هایِ این بدن می‌نشیند
یک دلفین نفس می‌زند، می‌بوسد
به نشانه استمنا، خودش را درونِ خودش
با حس لَزِج از آبیِ خلیج
مثلِ گوشت ولو شده
لخ در آب‌هایِ آزاد
صابون، آبی می‌نوشد

این شیوه نوشتن قاضی‌پور است . اینگونه گسسته نویسی و در واقع ناقص نویسی سبب می‌شود نتوان با تئوری‌های نقد جا افتاده به سراغ اثر رفت . نتوان با تئوری‌هایی که در حال دسته بندی همه چیزند و صفت گذاری بر هر چیزی اثر را توضیح داد . برای شیوه نوشتن شعر امیر قاضی‌پور ما نیازمند شیوه نقدی جدید هستیم و به نظرم این کاری ست که شاعر امروز باید انجام دهد . یعنی هر شاعر باید به دنبال گونه‌ای شعر باشد که برای آن نقد مخصوصش را بتوان تولید کرد.
در واقع شاید در نظر اول ما با سطرهایی رو به رو باشیم که در حال آشنایی زدایی‌اند اما هر چه بیشتر به کشف می‌پردازیم می‌بینیم هیچ کلمه و هیچ سطری در حال آشنایی‌زدایی از چیزی نیست بلکه پرش‌های زمان-مکانی سبب شده ما به جایگاه تک تک کلماتی که در سطر و در شعر حضور دارند مشکوک باشیم .  علا رغم تلاش ما برای ایجاد ارتباط نشانگانی و تولید گونه‌ای از روایت در اثر ، ما کماکان نا موفق هستیم زیرا زمان و مکان در اثر ابدا قابل اعتماد نیستند و ما نمی‌دانیم کدام کلمه برای کدام زمان و مکان است .
به طور مثل در این سطرها : تیغ‌ها که بر بستر ماسه‌های این بدن می‌نشیند / یک دلفین نفس می زند، می‌بوسد / به نشانه استمنا،خودش را درون خودش
ما نمی‌دانیم واژه تیغ واژه که واژه بستر واژه ماسه واژه دلفین واژه استمنا و خودش دقیقا از کجا گرفته شدند و اینجا نشانده شده‌اند . به همین دلیل این همنشینی کلمات کنار هم ابدا قابل اعتماد نیستند و به طور کل تنها می‌شود گفت سرابی از روایت برای هر کس شکل می‌گیرد . این هیچ ارتباطی به اشعار براهنی که همنشینی وزنی کلمات را خواستار بود ندارد . چون براهنی به شدت خود آگاهانه دست به خلق شعرهایی می زند که تنها ادای به هم ریختگی را در می‌آورند . براهنی در پشت تئوری اشعارش را پنهان می‌کند . تمام تلاشش را می کند اشعارش و منظور و محتوای اشعارش را توضیح دهد . و اینگونه می‌شود که دست خود را رو می‌کند . زیرا ناخودآگاه کمترین نقش را در نویسش براهنی ایفا کرده .
فضای خالی مهمترین مولفه شعر قاضی‌پور و همینطور مولفه مشترک بین تمامی کارهایش است . فضاهای خالی شعر قاضی‌پور از فراموشی نشات می‌گیرند . این فراموشی سبب گنگی مخاطب در بر خورد با اثر می‌شود . فرم‌هایی که قبلا مورد استفاده قرار گرفته‌اند در شعرهای قاضی‌پور جایی ندارند . زیرا که قاضی پور شاعر خیال است و خیال هر فرد شخصی ست.

به تصویر کشیدنِ ممنوعه‌ها



ریزبینی و شاعرانگیِ علی احمدزاده
سه نگاه به فیلم مهم «منطقه بحرانی»


ریویوی نوید پورمحمدرضا باعث دیده شدن فیلم منطقه بحرانی ساخته علی احمدزاده می‌شود. یک ریویو هم الهام کوهی در شماره نوروز ۱۴۰۳ مجله دنیای تصویر نوشته است که با نظراتش همدل نیستم. در مجلات کاغذی و رسمی چندان نمیشه از فیلم آوانگاردی مثلِ منطقه بحرانی که خط قرمزها را رد کرده نوشت. هرچند دورانِ جدیدی بعد از زن‌زندگی‌آزادی آغاز شده است.


۱.ریویویِ نوید پورمحمدرضا

مرد ناخدای اُدیسه‌ی شبانه‌ی شهر است. با موادفروشی امرارمعاش می‌کند، اما فیلم نه درباره‌‌ی تاریک‌روشنای شخصیت او و نه درباره‌ی معضل موادفروشی و اعتیاد است. نه رئالیسم شخصیت، نه رئالیسم اجتماع. «منطقه‌ی بحرانی» به‌کمک مرد، هم‌قدم با او، دست به حفاری جهانی می‌زند که نظم غالبْ نیاز، آرزو و شیوه‌ی زندگیِ ساکنانش را انکار و سرکوب می‌کند. علی احمدزاده در «مهمونی کامی» و «مادر قلب‌اتمی» هم سراغ این جهان رفته بود، اما نه به ریزبینی و شاعرانگی‌ای که این‌جا در او و شکل مواجهه‌اش یافتم. شاید این نتیجه‌ی اعتماد به ساکنان واقعی این جهان است، نه بازیگران حرفه‌ای که نقشِ ساکنان را بازی کنند. ساکنان که واقعی باشند، درد و آرزومندی‌شان اصیل‌تر می‌شود، فیلم اصیل‌تر می‌شود. ستاره‌ها، به‌ناچار، تاریخ نقش‌ها و هاله‌ی تابناکشان را حمل می‌کنند، مردمان (نابازیگرها) خود، صدا و طنین واقعی‌شان را. با بازیگران همیشه گذشته‌ای وجود دارد، با مردمان دوباره می‌توان نخستین را تجربه کرد.
«منطقه‌ی بحرانی» به دل واقعیت ناپیدای شبانه‌ی شهر می‌زند، اما نه فقط با ذره‌بین، که هم‌زمان و بیشتر با چشمی رویابین. مرد مشتری‌به‌مشتری پیش می‌رود و مواد پخش می‌کند، و ما درون جاذبه‌ها و رازهای شهر غرق می‌شویم. فیلم به‌جای ترسیم مناسبات مادی‌ـ‌اقتصادیِ شب و شهر، کیفیت رازآمیز و شعرگونه‌ی آن را می‌جوید. نقطه‌ی ارجاع و الهامش مکاشفه‌ی فروغ فرخزاد در «آیه‌های زمینی»ست،  و از امید آن شعر به «نقبی به سوی نور» کمک می‌‌گیرد تا در سکانسی وهم‌انگیز، آه و زوزه‌ی لذت جنسی را به جیغ و فریادِ تهدید و در ادامه به خروش و نعره‌ی ظفرمندی بدل کند. مسیر این سکانس، از لَختیِ آغازین تا غرشِ پایانی، از سکون تا حرکت، از بنگ تا بنگ‌بنگ، و از مهماندار هواپیما تا آوازخوان شهر، قصه‌ی مردمانی‌ست که گرچه «دلمرده و تکیده و مبهوت ... از غربتی به غربت دیگر می‌رفتند» اما هنوز هم «در پشت چشم‌های له‌شده(شان) ... یک‌چیز نیم‌زنده‌ی مغشوش برجای مانده بود (است)». «منطقه‌ی بحرانی» با دوری جستن از اخلاقیات قالبیِ سینمای ایران، به انسان‌ها در غناء و پیچیدگی‌شان می‌نگرد، به آن‌چه هستند احترام می‌گذارد، و به آن‌چه می‌توانند بشوند امید می‌بندد؛ مثل موادفروشی که هم‌زمان شفابخش است و یاری‌گر، هتاک است و شاعر، خطاکار است و قدیس. «منطقه‌ی بحرانی» گرچه اجباراً از زیرِ زمین می‌آید و زیرزمینی خوانده می‌شود، اما با شهامت و آزادی‌خواهی‌اش، در کنار فیلم‌های نوظهور کوتاه و بلندی می‌ایستد که خبر از سیمایی متفاوت و جهت‌گیری‌‌‌ تازه در سینمای فردای ایران می‌دهند.


۲. بخشی از ریویویِ الهام کوهی در مجله دنیای تصویر :
«منطقه بحرانی» فیلم مهمی است اما نه از نظر فیلمنامه و کارگردانی، بلکه از این جهت که به عنوان یک اثرِ آوانگارد، می‌تواند یک نقطه عطفی برای سینمای ایران در به تصویر کشیدن ممنوعه‌ها باشد.
به تصویر کشیدن مواردی چون پوشش آزاد، رقص زن ، سرک کشیدن به حمام و دستشویی، لمس جنس مخالف، پرداختن به میل جنسی، فحش‌های رکیک و غیره که نمایش آن در سینمای ایران خط قرمز و ممنوع است، در یک فیلم صد دقیقه‌ای و تاکید زیاد بر آن‌ها باعث شده تا دغدغه‌ی فیلمساز به سطحی‌ترین حالت ممکن باقی بماند. منطقه بحرانی در نمایش بحران‌های نسل جوان ناموفق است و اساسا مسئله‌ای طرح نمی‌کند تا بخواهد به آن بپردازد. تاکید زیاد روی استفاده از مواد مخدر، نمایش طرز مصرف و اختصاص دقایق زیادی به این امر، همراه با فحش‌های بسیار زیاد ( آن هم در فیلمی که اساسا دیالوگ چندانی ندارد)، چنین می‌نمایاند که فیلمساز صرفا قصد داشته هر آنچه را خلاف قوانین فیلمسازی در ایران است، به بازی بگیرد و با تاکیدهای پی‌در‌پی به آن دهن کجی کند. همین باعث شده تا فیلم فرصتی برای پرداخت به مفاهیم عمیق‌تر نداشته باشد و صرفا کلکسیونی از مجموع تصاویر ممنوعه در سینمای ایران تنزل پیدا کند‌.


۳. نگاه امیر درویشوند
در فیلم «منطقه بحرانی» طی یک سفر شبانه ، احمدزاده کاراکتر خود را آزادانه در خیابان‌های تهران می‌چرخاند؛ از اتوبان رسالت گرفته تا پل کریم‌خان و پل عشاق؛ تهرانی که سال‌هاست در سینمای ایرانی آنرا ندیده‌ایم و حال با عمق وجود لمسش می‌کنیم.

یک شعرِ شاد با روحیه خوب


برخی شعرها مثلِ وِرد شده برام . مدام تو ذهنم و روانم نقش می‌بنده .
یک شعرِ شاد با روحیه خوب



هیچ کس به هیچ کس فشار نمی‌یاره 
تنه‌یِ درخت 
یا شاتوت‌هایِ بُریده 
اقدامش، تماسی بود
مفعولِ بی‌واسطه 
شکل را فرمان می‌دهد 
خاطره‌یِ رهگذر 
یا فشرده شدنِ گندم 
صدای آن که / کس را به تجلیل 
            وا می‌دارد

شاتوت / که به گذشته زیسته است
پرش‌هایِ یک درخت 
" جملات رو که منفی بگی "
- - -
 امیر قاضی پور


شهامت و آزادی‌خواهی‌ِ فیلم «منطقه‌ی بحرانی»



«منطقه‌ی بحرانی» ساخته علی احمدزاده، با دوری جستن از اخلاقیات قالبیِ سینمای ایران، به انسان‌ها در غناء و پیچیدگی‌شان می‌نگرد، به آن‌چه هستند احترام می‌گذارد، و به آن‌چه می‌توانند بشوند امید می‌بندد؛ مثل موادفروشی که هم‌زمان شفابخش است و یاری‌گر، هتاک است و شاعر، خطاکار است و قدیس. «منطقه‌ی بحرانی» گرچه اجباراً از زیرِ زمین می‌آید و زیرزمینی خوانده می‌شود، اما با شهامت و آزادی‌خواهی‌اش، در کنار فیلم‌های نوظهور کوتاه و بلندی می‌ایستد که خبر از سیمایی متفاوت و جهت‌گیری‌‌‌ تازه در سینمای فردای ایران می‌دهند.

نوید پورمحمدرضا . منتقد فیلم

سیزده بدر خوش



سیزده بدر خوش
یا : طبیعت در سکون و سکوت معصومانه

فکر کردن ، مرحله‌ای از تکامل زندگی‌ست. طبیعت ، در سکون معصومانه‌ای که از پیدایش فکر قدیم‌تر است، وجود دارد . درخت ، گُل ، پرنده و صخره ، متوجه زیبایی و تقدس خود نیستند. هنگامی که انسان‌ها ساکن می‌شوند، به ورای فکر می‌روند . بُعد دیگری از دانستن و هوشیاری در سکوتی که ورای فکر است وجود دارد.
طبیعت می‌تواند تو را به سکون بیاورد . این هدیۀ طبیعت به توست. هنگامی که حوزۀ سکون را در می‌یابی و در آن به طبیعت می‌پیوندی، آگاهی تو در آن حوزه پخش می‌شود . این هدیۀ تو به طبیعت است .
طبیعت از طریق تو متوجه خود می‌شود ؛ گویی که میلیون‌ها سال در انتظار تو بوده است. ● از کتاب مهم و تاثیرگذار " سکون سخن می‌گوید " اثر : اکهارت تُله . فارسی ی : فرناز فرود

حالا به دیدنِ سایه






هوا دارد تنفس می‌کند 
و اگر روزها به کسی کاری نداشتیم
*
اما ، زمان ، زمانِ خودت هم حمله هایِ قلبی دارن
در تقلا در اتاق ، در حواس به اتاق
در شانه ها شما را ارزانی داشت برای فنجان هایِ قهوه
*
این صدایِ نخستین قهوه در هوا نشنیده باقی می‌مانَد
از جانب من برخی آدم ها
عادی نام من ماشین ها برای پوست کردنِ همان
افتادن از نام
از دهان نوشیدن در اتاق در حواس به اتاق
از دهان نوشیدن / حالا به دیدنِ سایه
- - -
امیر قاضی‌پور

رابطه سیگار و کثیفیِ شهر


تهران خلوته.  شهرِ خالی شده از سکنه‌ در نوروز. ‌اما ته‌سیگارها هنوز هستند.  در همه جا . کف کوچه و خیابان و پل هوایی. این چه حقی هست که سیگاری‌ها به خودشون حق می‌دهند کل شهر را حتا در روزهای خلوت کثیف کنند. این چه زورگویی از جانب سیگاری‌ها هست که در مکان‌های عمومی سیگار می‌کشند. و به همه مردم ضربه و آسیب می‌زنند. ممنوعیت سیگار کشیدن‌ در مکان‌های عمومی چرا اجرا نمیشه.  فقط هم کافه و رستوران نیست. مکان‌های عمومی، کوچه و بازار و خیابان هم هستند.  بدونِ طعنه، چرا سیگاری‌ها به خودشون اجازه می‌دهند به ما میلیون‌ها نفر غیرسیگاری آسیب بزنند. شهر را با ته سیگار و دود آلوده کنند. حتا تو‌ پارک هم انبوه ته سیگار می‌بینیم. انصافا فکر کنیم. وجدان داشته باشیم.  بجای حجاب اجباری، باید  قوانین راهنمایی و رانندگی را بدونِ چون‌و‌چرا رعایت کنیم تا مرگ‌و‌میرِ رانندگی و حوادث جاده در ایران در سال، برابر با ۲۷ کشور اروپایی نباشه.  قوانین زوریِ حجاب اجباری باید و‌باید لغو بشه. قانونی که مردم هم بعد از زن‌زندگی‌آزادی دیگر به آن پایبند نیستند. قوانینی مثلِ نکشیدن سیگار در اماکن عمومی و رعایت قانون راهنمایی و رانندگی را باید آموزش داد تذکر داد .‌ قانونهای ایدئولوژیک و‌ هزینه‌زا مثلِ حجاب اجباری و انواع محدودیت‌ها کارکرد ندارند. قوانین درست و اصولی مثلِ رعایت قانونِ راهنمایی و رانندگی را باید از مهدکودک و‌خردسالی ترویج کرد . بایدِ ایجابی و نه زوری.

گُدازه‌های روشنِ آب



لثه‌ها ماهی‌ها
شعری از امیر قاضی پور

سطح و ریزشِ آب
لب و دهان
بی خود نفت ریختن لب‌ها
آب شدنِ آب‌هایِ تمیز
"خوردگی"
لب هایِ شیرینی خورده
و سطح و آب
گُدازه‌های روشنِ آب
لب و دهانِ پاک نشده
از سطح و لب و دهان
دارویِ ریزشِ مو
آتش فشان‌ها







نگاه مجتبا حدیدی به شعر بالا :

هگل گفت انسان اساسن آفریده ی امیال است/میل برای چیزی که از بقا فراتر می‌رود و ارزشمندتر از شادکامی حسی است/من آن را آزادی انضمامی می‌دانم که در شعر تو منضم شده به «رسمیت شناختن خود»،به خود بودن،به فایق شدن بر بیگانگی و نشان دادن اهلی شدن به دیگری،یک نوع خود تحقق شده گی که احتمالن در آن وجه انسان ب ضدماده‌ای به نام «حقیقت» نیز دست یافت و به حضورش پی برد/عرفان و تصوف تو کاملن شخصی است و با پی بردن به نوع اندیشه‌ات در شعرت می‌توان تو را رفیق نامید/نمی‌توانم دیگر نخانمت امیر

اتاق خواستم از عروسک


اتاق خواستم از عروسک

که هنگامِ رقصیدنِ یک آشپزخانه باز می‌شود 



همه ابر می‌شود در ابرهایِ تو
رساتر از فراتر
یک طعام برایِ شِکر
سینه‌اش گُل می‌داد
با خودت بُردی هی چنگ می‌زند به صورتت
انگشتِ نشانه‌‌مان
بالم گشوده نمی‌شود
ظرف‌هایِ کهنه در تالارِ بزرگِ شهر
اتاق خواستم از عروسک
که هنگامِ رقصیدنِ یک آشپزخانه باز می‌شود
چه عیبی دارد که این سبزه‌زارِ شور می‌خرامد بر این رود

اگر یک اتفاق کوچک بیفتد
ساق‌های پا
و دندانه‌هایِ یک درخت
در شکلِ مسافری که به آن می‌زنیم
آثارم را سرانجام بر ریشه‌هایشان
اما حرف آمد که در سکوت
- - -
امیر قاضی پور



تبریک نوروز علت زندانی شدن داریوش فروهر



ششم فروردین ۱۳۳۵

زندانی شدن داریوش فروهر برای شادباش نوروز


از یادداشت‌های داریوش فروهر:

دوشنبه ششم فروردین چهارمین روز زندان من آغاز شد امروز هوا ابری است و گاه برف می‌آید و گاه باران می‌بارد. راستی آفتاب برای زندانی به راستی ارزنده است و نوری که از لا‌به‌لای میله‌ها و سوراخ سلول می‌تابد تا چه اندازه امیدبخش و دوست‌داشتنی است. نزدیک ساعت ده مرا به بازپرسی بردند و روشن شد که چون حزب ملت ایران فرارسیدن نوروز را به زنان و مردان ایران شادباش گفته مرا گرفته‌اند... . راستی خیلی خنده‌دار است. من وابسته حزب ملت ایران هستم و به این وابستگی سرفرازم ولی مگر همۀ کارهای حزب می‌تواند به دست یک تن بگردد که تا خبری می‌شود یقۀ مرا می‌چسبند؛ و اگر می‌خواهند به وسیلۀ من دیگران را بشناسند که امید بیجایی دارند. نزدیکی‌های غروب باز مرا به سلول کذایی نخستین شب برگرداندند. بهانۀ زندانبانان این است که چون زندانی جدید آمده نگهبان کم داریم. برای من فرق نمی‌کند زیرا برای سربازی که می‌جنگد زشت و زیبایی سنگر یکسان است ولی بهانۀ جابه‌جا کردن من این ضرب‌المثل را به یادم آورد که کشته بس فزون است کفن نتوان کرد .

داریوش فروهر در زندان در نوروز



پنج فروردین ۱۳۳۵

داریوش فروهر از زندان : یک روز دیگر بر دوران زندان من افزوده شد. امروز هم به خوبی گذشت. کتاب زندگی میکل‌آنژ را برایم آورده‌اند. خواندن آن را در چند ساعت به پایان بردم و در این کتاب قلم سوزان رومن رولان یک‌بار دیگر ارزش غم و رنج مردان بزرگ را نشان داده. آری درود بر غم، درود بر رنج. راستی با پیشامد شایانی روبه‌رو شدم. مردی سالخورده را که در زیر شلاق خورد و خمیر شده بود ، به زندان آوردند. بیچاره می‌گفت گناه او این است که خط گذر اعلاحضرت را شکافته و نامه‌ی دادخواهی به ایشان داده ولی پاسبان‌ها بدون گفتگو او را گرفته و پس از شلاق کاری حسابی به زندان آورده‌اند. راستی جای شگفتی است .‌ من شنیده‌ام به گروهی از مردم می‌گویند تا به اعلاحضرت نامه ننویسند در زندان می‌مانند و برخی دیگر را برای این به زندان می‌افکنند که چرا به شاه خود نامه نوشته‌اید... خدایا زین معما پرده بردار...


نکته : داریوش فروهر را دوست دارم. اگر الان زنده بود بهش می‌گفتم بجای درود فرستادن بر غم و رنج، کتاب نیروی حال و سکون سخن می‌گوید از اکهارت تول یا اکهارت تلُه را بخوان

لید


            
یک روز بهاری من رفتم تو حیاط بنشینم.

دیگر حتمن نمی‌تواند یک نخلِ سوخته

ماه        با پیراهنِ سفید خفتی

اما رنگ با شما هست

گوشه پاک می‌کنی دمِ درها.

حق با شما هست

از مکث باکیت نیست.

در دلِ هم به شیرِ مادران می‌خندی

«یک سال سرم را که نمی‌توانیم»

از هوایِ پاک، باکیت نیست

مکث می ریزد بعد پوستِ استخوان

بیرون این نقطه از«ط» می‌مردم

«مکث نیستم»

می ریزد استخوان.

«مهلت از آمونیاک»

می‌بارد بالات

- تو می گذری -

یک،اما بعد رنگ تو را

بلوط را       زنگ اول

چیزی را که انداخت
- - -
امیر قاضی‌پور

                            







حامد مصطفوی ( نویسنده فیلم ساز ) :  درود . نامو که لید گذاشتی چه افق شکسته‌ای از زندگی باز کرد تو تداعی روزنامه...

بهار و واسازیِ هوایِ بیرون از خانه


از سمتِ بهار که می‌آید به سمتِ جنوب
دو راهرو پهن،
دروازه‌هایِ فرش را باز می کُنَن
دستانِ بزرگِ یک تبر
شیشه‌هایِ آبیِ شراب به سمتِ شمال می‌آید
عینِ حشرات که فرش را می‌خورَن
آبشاری که گاهی وقت‌ها در تلفن شنیده می‌شود
صدایِ یک زن که راهرو را لُخت می‌کند
لیمویی رنگ مثلِ سبز
پوست لیمو ، فرش می‌کند حشرات را
جانِ یک پرنده که اعضایِ بدنش قطع شده

روز جهانی شعر در روز دوم فروردین، ۲۱مارس


اکهارت تول یا اکهارت تُله ، را در لحظه حال که تنها زمانِ واقعی است می‌شناسم.  تو روز جهانی شعر، از اکهارت تُله یا اکهارت تول دوست دارم به عنوان یکی از مروجانِ شعر نام ببرم. کسی که در کتابهای «نیروی حال» و «زمینی نو» با آوردنِ چند سطر از یک شعر، کششِ یک متن را چند برابر کرده است. کتابهای «اکهارت تول» را چند مترجم بفارسی ترجمه کردند. تنها یک مترجم بنام «مسیحا برزگر»، اشعارِ مولانا‌و جملات قصار از عارفان ایرانی را در متنِ کتابها ترجمه کرده است. و سایر مترجمان در کمالِ ناباوری شعر مولانا و جملات عارفان ایرانی و خارجی را ترجمه نکردند.
قبل از آشنایی با اکهارت تول، خودمو شاعرِ ذهنی می‌دانستم. اما حالا دیگر شاعرِ ذهنی نیستم.

چهار‌ کتاب اکهارت تول یا اکهارت تُله:
۱.سکون سخن می‌گوید. با ترجمه فرناز فرود
۲. زمینی نو. ‌با ترجمه مسیحا برزگر
۳. تمرین نیروی حال. با ترجمه فرناز فرود
۴. نیروی حال. با ترجمه مسیحا برزگر

فریدون رهنما و شادباش نوروز


باز در فلسفه فرو رفتیم . عید است و می‌خواهم عید را به شما شادباش بگویم . برای شما آنچه را آرزو می‌کنم که برای خود خواسته‌ام . پایداری در جستجو  ، نافرسودگی ، بینایی و از همه مهم‌تر خوشبختی. فیلم من تقریبا پایان یافته است شاید پس از آن به آنجاها بیایم . امیدی هست .
- فریدون رهنما .  از نامه ها