محمد مصدق الگوی روشن و مشخصی از ملیگرایی متعهد به دمکراسی، سکولاریسم غیرستیزهجو و عاملیت مردم در تبیین و بازسازی هویت ملی است. ملیگرایی مصدقی با میهنپرستی شووینیستی، نژادبنیاد، تهاجمی و پیشامدرن تفاوتهای اساسی دارد.
دکتر مصدق یک حجت تاریخی است که دو قطبی تقلیلگرا وتحریف کننده حقیقت مبتنی بر «شاه مستبد دلسوز وطن» و «مخالفان ستیزهجو چپ اقتدارگرا و مذهبی بنیادگرا و مرتجع» را باطل میکند.
کارنامه دکتر مصدق خالی از ایراد نیست اما خار چشم همه قرائتهای مخالف با دموکراسی در کشور بوده و از نمادهای حکمرانی درست در کشور است.
- علی افشاری . استاد دانشگاه
تو کشورهای به اصطلاح آزاد و لیبرال، سریالهایی مثلِ سریال سیلو(Silo) ساخته میشه. تو همین جوامع آزاد، طی آزادسازیِ دروغین دیکتاتورها و فاشیستهایی مثلِ دونالد ترامپ تاخت و تاز میکنند. کودتاچیهایی مثلِ ایلان ماسک و مارک زاکربرگ با پول هرکاری میکنند. هر جایی بتوانند کودتا میکنند. هر روز باید یک سریال خوب مثل همین Silo دید. تاکید خوبیه که مشکلِ بشر از اونجا ناشی میشه که انسان تو یک اتاق برای چند دقیقه هم نمیتونه در صلح و آرامش باشه. نجات دادنِ جهان پیشکش. اگر تو یک اتاق در آرامش باشیم و با خودمان به تعارض نرسیم مسالهای وجود ندارد.
سریال سیلو از بهترین آثارِ ضداستبدادی است. سریال Silo، طراحیِ فوقالعادهای دارد. از طراحی در ایدهپردازی تا طراحی صحنه این سریال را دوست دارم.
مشخصات سریال سیلو( Silo )
شبکه: Apple TV
وضعیت پخش: دو فصل
بازیگران: Graham Yost,Hugh Howey,Jessica Blaire
کارگردان: Rebecca Ferguson,Iain Glen,Will Patton
خلاصه سریال: مردان و زنان در یک سیلو غول پیکر زیرزمینی زندگی میکنند که دارای چندین مقررات است که به اعتقاد آنها برای محافظت از آنها در برابر دنیای سمی و ویران شده در سطح وجود دارد.
ششم فروردین ۱۳۳۵
زندانی شدن داریوش فروهر برای شادباش نوروز
از یادداشتهای داریوش فروهر:
دوشنبه ششم فروردین چهارمین روز زندان من آغاز شد امروز هوا ابری است و گاه برف میآید و گاه باران میبارد. راستی آفتاب برای زندانی به راستی ارزنده است و نوری که از لابهلای میلهها و سوراخ سلول میتابد تا چه اندازه امیدبخش و دوستداشتنی است. نزدیک ساعت ده مرا به بازپرسی بردند و روشن شد که چون حزب ملت ایران فرارسیدن نوروز را به زنان و مردان ایران شادباش گفته مرا گرفتهاند... . راستی خیلی خندهدار است. من وابسته حزب ملت ایران هستم و به این وابستگی سرفرازم ولی مگر همۀ کارهای حزب میتواند به دست یک تن بگردد که تا خبری میشود یقۀ مرا میچسبند؛ و اگر میخواهند به وسیلۀ من دیگران را بشناسند که امید بیجایی دارند. نزدیکیهای غروب باز مرا به سلول کذایی نخستین شب برگرداندند. بهانۀ زندانبانان این است که چون زندانی جدید آمده نگهبان کم داریم. برای من فرق نمیکند زیرا برای سربازی که میجنگد زشت و زیبایی سنگر یکسان است ولی بهانۀ جابهجا کردن من این ضربالمثل را به یادم آورد که کشته بس فزون است کفن نتوان کرد .
پنج فروردین ۱۳۳۵
داریوش فروهر از زندان : یک روز دیگر بر دوران زندان من افزوده شد. امروز هم به خوبی گذشت. کتاب زندگی میکلآنژ را برایم آوردهاند. خواندن آن را در چند ساعت به پایان بردم و در این کتاب قلم سوزان رومن رولان یکبار دیگر ارزش غم و رنج مردان بزرگ را نشان داده. آری درود بر غم، درود بر رنج. راستی با پیشامد شایانی روبهرو شدم. مردی سالخورده را که در زیر شلاق خورد و خمیر شده بود ، به زندان آوردند. بیچاره میگفت گناه او این است که خط گذر اعلاحضرت را شکافته و نامهی دادخواهی به ایشان داده ولی پاسبانها بدون گفتگو او را گرفته و پس از شلاق کاری حسابی به زندان آوردهاند. راستی جای شگفتی است . من شنیدهام به گروهی از مردم میگویند تا به اعلاحضرت نامه ننویسند در زندان میمانند و برخی دیگر را برای این به زندان میافکنند که چرا به شاه خود نامه نوشتهاید... خدایا زین معما پرده بردار...