«من تو او مرد او زن »

شعر، نیروی حال ، دائو دِ جینگ، سکون و... سکوت

«من تو او مرد او زن »

شعر، نیروی حال ، دائو دِ جینگ، سکون و... سکوت

اول آذر به یاد فروهرها



این جا حجمی
سفیدیِ اندام
پرده‌ای از گوشَت
-بره های تکرار-
 

اُریب
      نامت
             از بالا

- - -
امیر قاضی پور







اول آذر ماه ۱۳۷۷ که داریوش و پروانه فروهر را کشتند، تین‌ایجر و نوجوان بودم. در همون روز اول آذر، پدربزرگم نیز درگذشت. مادرم گفت لازم نیست شما در تشییع پدربزرگ باشید. و من به مدرسه رفتم و از آنجا به یادبود فروهرها روانه شدم. تو نوجوانی تو همون سال ۱۳۷۷ و چندسال بعد دوست داشتم عضو حزب فروهرها " حزب ملت ایران " و جبهه‌ملی‌ایران باشم. چندسال سرگشتگی به من فهماند ، با وجود علاقه به جبهه ملی ایران، مصدق و فروهرها در هیچ گروه سیاسی عضو نباشم. شاعری کارم بود و ذهن و فکرم. تا به امروز از شاعری رسیدم به دائو و دائو دِ جینگ. شاعری و دائو . سکون، سکوت، شعر و... فضای خالی.  اول آذر برای من روزِ "اندیشه عدم خشونت " است. وقتی خانواده‌های درگیر در قتل‌هایِ سیاسی زنجیره‌ای یعنی: فروهرها، مختاری،پوینده و... شریف با حکمِ ضدبشری اعدام( =قتل عمد دولتی) و قصاص ( =انتقام گیری شخصی) مخالفت کردند. پروانه و داریوش فروهر می‌دانستند کشته خواهند شد، اما در پیوند با ملت‌گرایی از حقِ حیات دفاع کردند. داریوش و پروانه فروهر در بیانیه‌ای حکم ضدانسانی اعدام را بیدادگرانه و غیرِقابل بازگشت دانستند. آنها از جریانِ جبهه ملی بودند که در ابتدای انقلاب، جبهه‌ملی‌ایران، تظاهرات بزرگی علیه لایحه قصاص برگزار کردند.



هر روز باید یک سریال خوب دید.


وقایعِ سریال کبیر( The Great)، متعلق به زمانِ حال تنها زمانِ واقعی‌ست. نه گذشته جعلی و نه آینده جعلی. وقتی تمامِ رفتارهای بشری دائم تکرار میشه. و اینجا از دلِ امپراطوریِ روسیه، ملکه روسیه، میل به تغییرات اساسی دارد. ملکه‌ای با بازیِ ال فانینگ( Elle Fanning) که طرفدارِ مدرن شدنِ جامعه با نگاه به عصرِ روشنگری و آرای کسانی چون " دیدرو و ولتر " است. سریال The Great ، همه چیز را به سخره می‌گیرد، اما جدی‌ترین و عمیق‌ترین مسائلِ بشری را تصویر می‌کند. تو دلِ جنایت، بربریت و خونریزیِ روس‌ها و سایر کشورها، از بخشش حرف زدن در مقام‌ِ عمل. تاکید دارم این سریال مربوط به زمانِ حال است. چون همه چیز در حالِ تکرار است. این وسط تجدید‌نظر مهمه. هوشمندیِ سریال کبیر برای میلیونها بیننده جهانی. رکاکت جنسی با ملاحتِ فراوان، جزئی تصویر کردن روابط خانواده و قدرت. و سیاست به روزی که در هر قسمتش دارد. دیدنِ این سریال برای ما ایرانی‌ها واجب است.

سریال کبیر ( The Great) تو اوجِ خشم و کینه و خونریزی، بخشش دارد. حتا دیالوگ‌هایی داره که بصورت واضح میگه: زمان گذشته و آینده واقعی نیستند و زمانِ حال را باید دریافت. 

زمانی اگر امثالِ بونوئل میخواستند به دین و مشخصا مسیحیت در آثارشان حمله کنند، با خطرِ مرگ هم روبرو بودند. هرچند کسی مثلِ بونوئل با ساختنِ فیلم‌هایی مثل " راه شیری " ، یک حمله کاملن سینمایی به مسیحیت و کاسبانِ دین داشت. امروز سریالی ساخته میشه بنام " کبیر " ( The Great) که تمامِ چیزهای بشری از جمله دین و خرافات را به سُخره می‌گیرد. کاری که در زمانِ ولتر و دیدرو بسیار سخت بود و امروز آسان. هر روز باید یک سریال خوب دید. آیینِ کشورداری، راهنمای زندگی و خردِ ناب اگر در " دائو " و " دائو دِ جینگ "خوب کار کنه، مشکلی نخواهد بود. 





تکان می‌دهد و تو را در خود عوض می‌کند


مفهوم‌سازی نکردن
و مفهوم‌سازی نکردن
اینو دوست دارم
دائو پشتیبانِ من است
این شعرِ زیر را دوست دارم. بخوانید




تکان می‌دهد و تو را در خود عوض می‌کند
وزن‌هایِ آب‌هایِ آزاد
روشنیِ آب ، مثالِ تُفی سفید
وَق زده به عطرش
تیغ‌ها که بر بستر ماسه‌های این بدن می‌نشیند
یک دلفین نفس می‌زند، می‌بوسد
به نشانه استمنا،خودش را درونِ خودش
با حسِ لَزِج از آبیِ خلیج
مثلِ گوشت ولو شده
لَخ در آب‌هایِ آزاد
صابون،آبی می‌نوشد
- - -
امیر قاضی پور






سکوت آوایی یگانه ست


شعری از فرامرز سلیمانی



for john cage



wild wide open


جهان از برابرم می‌گذرد و می‌گریزد از برابرم
نقش بی‌هودگی دارد این زمان
به بی‌خودی و بی‌معنایی
بی مقصود و خواهش
و التماس
بی‌حس‌های فراهم و درهم و گم
اگر آواهاش همسان‌اند اینسان
پس سکوت آوایی یگانه ست
وحشی و گشوده و برپا
به دعوتی و نه پذیرشی
در اتفاق و فضای خاکستریِ
مهره
و تاس
می‌آمدم مدام و مبارک باشد جهان
( پس هجده دقیقه سکوت ... )







شعر بالا از  کتاب شعر " در مدح‌ لیوان آب پرتقالی‌ تنها " استخراج شده است. با خواندن شعرِ فرامرز سلیمانی یاد این عبارت "دائو دِ جینگ" افتادم: چون خواهشی نباشد، [ آدمیان] سکون می‌یابند. 


کاریزما و زیباییِ بازیگری بنام Blake lively


برای بیش از دو دهه، با هدفون فیلم می‌بینم و موسیقی گوش میکنم. گاهی که امکانش هست موسیقی را بدون هدفون گوش میدم، فضای گسترده‌ای به رویم باز میشه. مثلِ الان که دارم آلبوم‌های فرانسوی زبان سلن دیون ( Celine Dion) را گوش میدم. هدفون خوبی‌هایی داره. باعث میشه صداهای فیلم را با جزئیات شنوا باشی. سر و صدای اطرفتُ نمی‌شنوی و تمرکز داری. اما همیشه هدفون زدن خوب نیست. واقعن گاهی گوش درد می‌گیرم.‌ 






فیلم دیدن: 

زیبایی برخی از بازیگرها مثلِ همین خانم " بلیک لایولی" باعث میشه ۱۳۰دقیقه یک فیلم هدر رفته که نتونسته خوب از کلیشه‌ها استفاده کنه را تا آخر ببینیم. یک سینمایی‌نویس بدرستی اشاره کرده بود که Blake lively با کاریزما و جذبه ذاتی‌اش مخاطب را برای تماشای فیلم درگیر می‌کند. برخی از منتقدان سختگیر هم یواشکی فیلم‌های این بازیگر را می‌بینند. اینجا منظور فقط زیباییِ جسمانی نیست. همان کاریزما و آنِ بازیگری در کنارِ زیبایی و جذبه ذاتی‌ست. الیزابت تیلور در جایی میگفت در چند تا از فیلم‌هایش باهاش مثلِ " گوشت" رفتار شده. دوست داشت بیش از ستاره سکسی بودن یک بازیگر خوب باشه.

بازی‌هایی که دوست دارم. بازیِ Blake lively در فیلم با ما تمام می‌شود ( IT ENDS WITH US).






شعرخوانی در کافه‌ی شهرکتاب



علاوه بر ویدئویِ شعرخوانیم در جلسه سینماشعر ، متنِ شعرِ خوانده شده را در در اینجا می‌آورم:
رهایی در آب



یک گام / " آبِ رودخانه از سد می‌گذرد "
قطره قطران
سدِ آب تمامِ رودخانه را تَه می‌گیرد
سُرسُره می‌خورم از آب
به رویِ سیروان رها می‌شود
گاه آب با پلک زدن به ستوه می‌آید
شُرشُره آب می‌ریزد تویِ دامنِ دخترِ کوه
آب ... جمع شدن
فریادهایی که در گرما چون آب - جمع شدن
ابری شونده
با حقیقت / و آب / ‌پوشیدن
از سودایِ طنین / و داد
قانون " آهسته " از زمان نما
ای جامِ تاریکِ انگشتانِ باز
سکونِ شب
سکونِ آب
ناخنِ کیست که می‌ریزد
رویاىِ آب
ای جام‌هایی که در فضا وجود دارد
- - -
امیر قاضی پور






شبانگاه و روز فرقی ندارند. چیز یکسانی است


گرچه نیم‌شب باشد، بامداد اینجاست؛ گرچه سحر می‌آید، اکنون شامگاه است.


شبانگاه و روز فرقی ندارند. چیز یکسانی است که گاه شبانگاهش می‌خوانند و گاه روز. آنها یک چیزند.

کسانی که کتاب " دائو د جینگ " را خوانده‌اند، با کتاب " ذهنِ ذن، ذهن آغازگر" که تصویرش را می‌بینید نیز کاملن ارتباط برقرار می‌کنند. زندگی مراقبه است شعر مراقبه است. رغبت به مراقبت. نویسنده این کتاب هیچ جای کتاب از " دائو" و "دائو د جینگ " حتا نامی نمی‌بره، اما این کتاب ۱۰۰درصد با دائو پیوند دارد. بیست و یکبار این کتاب توسط نشر بیدگل چاپ شد تا بالاخره این کتاب را خریدم






یک لیوان آب


چه طور عکس‌ها باشد

پاروهایم را قایم می‌کنی
گدایی را که پس زده‌ای
شاید لنگه یِ دیگری را پیدا کنی
ناخن‌هایش به سایه‌ام می‌آید
یک گیلاس آویزان رویِ آب
رد خورَش نیست
"دریایی که قایمش می‌کنی"
بویِ ماهی پس می‌دهد
با خود ببرید به گوشه یِ دنج
"درست هجاهایِ کمتر"
پیراهنم را دوخته‌ام
- - -
امیر قاضی پور


تصویر : از فیلم High Art




کانال شعر و شعرخوانی در تلگرام: 

T.me/ghazipooramir




ایران در آستانه


ایران آستانه شرق است
و نیز آستانه غرب 
و پُلی میانِ این دو

جملات بالا از "رنه گروسه" شرق‌شناس است.

غرق در حیرتِ دائو
غرق در حیرتِ تصاویری که از آهو دریایی
منتشر شد.
زن-آزادی‌خواهانه؛ وقتی تمام لفاظی‌ها و مفهوم‌سازی‌ها در میدانِ عمل تصویر میشه.
اینقدر حیرت زده نشو.  یک جریان کاملن طبیعی از زندگی.
ما مردها دانگ خود را کامل پرداخت نکردیم.  حتا یک شلوارک به پا نکردیم.  از جمله خودم.


هیچ کس به هیچ کس فشار نمی‌یاره
تنه‌یِ درخت یا شاخه‌های بُریده
آن که کس را / به تجلیل وا می‌دارد


زنِ معترض کوبایی " آنا مندیتا " با تنِ عریان خود، می‌خواست توجه مردمی را جلب کند، که بی‌تفاوت هستند.آنجا آنا مندیتا کارش پرفورمنس بود. آهو دریایی، حرکتش کاملن طبیعی و بداهه بود.





زندگی‌ و شعر مراقبه است. رغبت به مراقبت


یک: شهامت و آزادی‌خواهیِ سازندگانِ دو فیلم «دانه‌یِ انجیر معابد» ساخته محمد رسول‌اف، و فیلم «کیک محبوب من» ساخته مریم مقدم و بهتاش صناعی‌ها قابلِ تحسینه. بازیِ عالیِ سهیلا گلستانی را در فیلم «دانه‌یِ انجیر معابد» چطور می‌توان ندید. این نقش را با تک‌تک رویدادهای ایران بازی‌گر زندگی کرده. «سینما حقیقت» مترادف است با نگاهِ این دو فیلم، بر علیه زندگیِ جعلی که سالها در سینمای ایران، تصویر شد.


دو: پیش از آنکه به دنیا بیاییم فاقد احساس بودیم؛ با کیهان یکی بودیم. تولد ما را از این یگانگی جدا می‌کند، مانند آبی که از آبشار پایین می‌آید و باد و سنگ‌ها آن را تقسیم می‌کنند.
آنگاه دارای احساس می‌شویم. تو دچار مشکلی چون از احساس بهره‌مندی. تو به احساسی که داری می‌چسبی، بی‌آنکه بدانی این احساس چگونه پدید آمده است. وقتی درک نکنی که با رودخانه یکی هستی، یا با کیهان یکی هستی، می‌ترسی.
آب به قطره‌هایش تقسیم شود یا نه، همچنان آب است. زندگی و مرگِ ما یک چیزند. هرگاه این حقیقت را دریابیم، دیگر نه هراسی از مرگ داریم و نه مشکلی در زندگی.

«ذهنِ ذن، ذهن آغازگر» مقدمه‌ای کلاسیک برای تمرین ذاذن(=مراقبه) و محبوب‌ترین کتاب ذن در آمریکاست. این کتاب از روی گفتارهای شونریو سوزوکی، یکی از اثرگذارترین معلمان معنوی قرن بیستم، گردآوری و ثبت شده است.

فارغ از اینکه مراقبه‌گر باشیم یا نه، سوزوکی حقایقی را در اختیارمان می‌گذارد که برای زیستن آگاهانه در این جهانِ پرهیاهو، مفید و روشنی‌بخش‌اند.
(ذهنِ ذن، ذهن آغازگر، شونیرو سوزوکی، ترجمهٔ علی‌ظفر قهرمانی‌نژاد)


سه : زندگی‌ و شعر مراقبه است. رغبت به مراقبت. در حالِ خواندنِ کتاب «ذهنِ ذهن، ذهنِ آغازگر» هستم. چاپ بیست‌ویکم این کتاب از طرف نشر بیدگل‌. کتاب ترجمه روانی دارد. کتابی که صفحاتش را سیاه نکرده و سپیدخوانی دارد. «ذاذن» در این‌ کتاب به معنای «مراقبه» است. نویسنده کتاب «شونریو سوزوکی» در این کتاب از دائو حرفی نزده است. اما دائویِ بی نام در سرتاسر آموزش‌های بیواسطه‌اش هست. از یگانگی با تمامیتِ هستی ، تا نه به ثنویت، نچسبیدن و باور به هیچ.

آبانِ دوست داشتنی


چقدر آبان با بازیِ خزر معصومی در فیلم " باغ‌های کندلوس " دوست داشتنی بود.

چقدر " آبان" ، کم داریم در اسامیِ ایرانی. فیلم "باغ های کندلوس"، اسم شخصیت اصلی فیلم "آبان" بود

حساب دنیا . شعری از ایرج کریمی
که در فیلم باغ‌های کندلوس توسط محمدرضا فروتن و خزر معصومی، خوانده میشه:

در دامنه‌ها ذهنی روشن دارم
و چه ساده است حساب دنیا
مثلاً: یک نارنج
به علاوۀ یک مشت خاک و نهر آب
- با درخت و سایه‌اش -
می‌شود حاصل:
                                  آفتابِ عالم تاب!



وبلاگ‌نویسی و نقل قول‌هایی که دوست داریم


صفر: نیکی کن و بعد ناپدید شو
اثری از خودت مگذار


یک :
به یاد داری هات ۴۳ یسنا در اَوِستا را:
ای مزدا اهورا
آیا شور و دلدادگی من
به هنگام رسانیدنِ آیین تو به مردمان
مایۀ رنج و آزار من نخواهد شد؟
چه شگفت‌آور است! او که پیامبر بود.
بارِ امروز را برای فردایی که نمی‌شناسیم بر دوش می‌کشیم. این بهایِ کردارِ ماست.
از متنِ فیلم پسرِ ایران از مادرش بی اطلاع است ، نوشته و کارِ فریدون رهنما


دو :‌ سینمای ایران با ساختنِ فیلم‌هایی مثلِ "کیک محبوب من" بدونِ سانسور و حجاب اجباری، که تم تنهایی را تصویر می‌کند، در مرحله آزمون و خطاست. در جایی که می‌خواهد، نفسانیت و لحظات خوشی و بخش سکسیِ زندگی را تصویر کند. از ۵۷ به بعد، تصویرِ زندگیِ جعلی را در سینمای ایران داریم. تو فیلم پسرِ ایران از مادرش بی‌اطلاع است، دیالوگی هست که می‌گفت: مردم سکس می‌خوان...سکس! یا وقتی احمد فاروقی از فریدون رهنما می‌پرسید: از سکس در فیلمت چه داری؟
فیلم "کیک محبوب من"؛ اگر دائو د جینگ خوب کار کنه، نیرویِ زنانه و مردانه در کنار هم قرار بگیره. فعلن باید از دیدن فیلم‌‌های بدون سانسور استقبال کرد.

سه: وبلاگ‌نویسی و نقل قول‌هایی که دوست داریم. چه کسی وبلاگ می‌خونه. دیواری بنام وبلاگ





جهان را با آغوش باز بپذیرید


نیروی مذکر را بشناسید،
اما ارتباط خود را با نیروی مونث از دست ندهید.
جهان را با آغوش باز بپذیرید.
اگر جهان را اینگونه بپذیرید،
دائو هرگز شما را ترک نمی‌کند
و شما چون کودکی کوچک خواهید بود.
سفید را بشناسید،
اما سیاه را هم نادیده نگیرید.

الگویی برای جهانیان باشید.
اگر الگویی برای همگان باشید،
دائو در وجودتان تقویت می‌شود
و چیزی وجود نخواهد داشت که از عهده‌اش بر نیایید.
حالات شخصی خود را بشناسید و در عین حال از حالات اجتماعی غافل نشوید.
جهان را آنگونه که هست بپذیرید
اگر جهان را بپذیرید
دائو در وجودتان می‌درخشد
و به وجود نخستین خویش باز می‌گردید.

هستی از نیستی بوجود آمده
همچون ظرفی چوبی که از قطعه‌ای چوب ساخته شده است.

فرزانه ظرف چوبی را می‌شناسد
و همزمان از قطعه چوب نخستین نیز غافل نیست؛
به این ترتیب او می تواند همه چیز را بکار گیرد.




استقبال از «دانه‌یِ انجیر معابد» و «کیک محبوب من»


زمانِ استقبال و دیدنِ دو فیلم «دانه‌یِ انجیر معابد» ساخته محمد رسول‌اف، و فیلم «کیک محبوب من» ساخته مریم مقدم و بهتاش صناعی‌ها است.‌ دو فیلمی که بدونِ سانسور و حجاب اجباری در ایران ساخته شده است.‌ دو فیلمی که در فضای Net و کانال‌های تلگرام منتشر شده است. چه مخالف حکومت و چه موافق حکومت هستید، پیشنهاد می‌کنم فیلم «دانه‌ انجیر معابد» را در جمعِ خانواده و دوستانِ خود ببینید.  موافقان و مخالفانِ حکومت درفیلم رسول‌اف، هر دو تصویر و صدا دارند و این منصفانه است. جای گفتگو دارد. فیلم «دانه‌ی انجیر معابد»، لحظات نفسگیر کم ندارد. جایی در بحبوبه اعتراضات زن‌زندگی‌آزادی. ایران، بر تو چه رفت. ما ایرانیان بینِ جنگِ بیهوده و زندگی کردن کدام را انتخاب می‌کنیم. یکبار بهرام بیضائی در فیلم «چریکه تارا» این نگاه را تصویر کرد و حالا فیلم نفسگیرِ «دانه‌ی انجیر معابد». ظرفیت کل صندلی‌های سینمای ایران خالیه. کسی جای کسی را تنگ نکرده. اما چرا نباید این دو فیلم اکران عمومی بشه.‌ فیلم آشغالِ رامبد جوان اکران عمومی میشه. ‌اما این فیلم‌ها بصورت اینترنتی در تیراژ میلیونی خارج از سینما دیده میشه.


خبر خوب : به فاصله کوتاهی پس از انتشار نسخه غیررسمی فیلم «دانه انجیر معابد» ساخته محمد رسول‌اف، نسخه‌ای از فیلم «کیک محبوب من» ساخته مریم مقدم و بهتاش صناعی‌ها هم به صورت غیررسمی منتشر شد. این اتفاق در حالی رخ داده که اکران‌های عمومی این دو فیلم هنوز در بسیاری از کشورهای جهان ازجمله آمریکا آغاز نشده است. دو فیلم «دانه انجیر معابد» و «کیک محبوب من» که از شاخص‌ترین آثار جریان سینمای غیررسمی ایران در دو سال اخیر محسوب می‌شوند، از نظر اکران‌های جهانی هم از موفق‌ترین آثار ایرانی چند سال اخیر هستند. مجموع فروش فیلم «دانه انجیر معابد» فقط در کشور فرانسه از ۳ میلیون یورو با بیش از ۴۰۰ هزار تماشاگر گذشته و فیلم «کیک محبوب من» هم تاکنون در حدود ۶۰۰ هزار دلار با اکران در کشورهای آلمان، بریتانیا، سوئد و بریتانیا فروش داشته است.





هر روز یک نوسازیه


این تا تو روز.

به نام یک روشن

مثلِ خودم.

این تا تو را نداشت

وقتی که نه پاک می‌شوم...





خودانگیختگی
تلالو . درخشش
خالی شدن
و دائو







و یک شعر عاشقانه

مرا هم‌چنان در نیرومندترین لب‌هایت
اضطراب   و درخشش
و تنهایی
           و غبار
یک انتظارِ ابدی، در ماسه ها و دریاها هست
در ناشناس بودنِ ابعادِ سکوت!
و بستنِ دخمه‌ها

مرا همچنان در نیرومندترین لب‌هایت...

امیر قاضی پور . صبح‌های شبانه‌روز



چهارم آبان جشن آبانگان


جشن آبانگان
آبانگان (چهارمِ آبان‌ماه به گاهشماریِ کنونی، دهمِ آبان‌ماه به گاهشماریِ یزدگردی) یکی از جشن‌های ایرانی است که در ستایش و نیایش ایزدبانو آناهیتا که ایزد آب‌های روان بوده‌است، برگزار می‌شده‌است. هنوز هم در ایران، جشنِ آبانگان به شادی، سرور و نیایش برگزار می‌شود. آبان به معنی آب‌هاست.
نکته: جشن‌های ایرانی قبل از دینِ زرتشت بوده است. و زرتشتیان این جشن‌ها را برگزار می‌کردند. و زرتشت نیز مخالفتی با این جشن‌ها نداشته است. این جشن‌ها ایرانی است؛ نه زرتشتی.




یک شعر
اسم دخترت را آبان بُگذار


تمامِ اتاق‌ها
جز صخره‌ها
تمناها
یا بازیگوش
سوارکاران تسلی می‌دهند پرده یِ خاموش را
ماهی‌ها
به رقص
خواهم شکست
نیما صفار : پنجِ عصر بود
و مسافرخانه
ماهیِ درونِ بلور
به سپیده جدیری گفتم : آیا تکرار می‌کند سبزه‌هایِ جدایی
بی هوده پاک شدنِ نرمه‌هایِ گوش
اسم دخترت را نسیم بُگذار
اسم دخترت را آبان بُگذار
تمامِ اتاق‌ها  جز صخره‌ها تمناها یا بازیگوش
سپیده جُدیری دستبندِ سبز دارد
بی هوده پاک شدن نرمه‌هایِ گوش
رُزا جمالی یک سطر شعر را خیلی رویش کار می‌کند
من تو را بوسیدم
من تو را بوسیدم
لباسی تنگ
با هر نگاه به دیوار
میانِ غریبه‌ها :  Amy Adams   . تهویه‌ها و بدنِ " اِمی آدامز " و نرمه یِ گوش
ساعت‌ها همیشه یک صدا بود / در نیامده بودنِ اِشغالِ ایران
- - -

تهران . امیر قاضی‌پور


حالِ خوب در چهارفصلِ سال


گل‌های بهاری، ماه پاییزی؛
نسیم‌های تابستانی، برف زمستانی
اگر چیزهای بی‌فایده خیال شما را به هم نریزد،
شما بهترین روزهای عمرتان را دارید




شعر بالا از موُمون است
از کتاب دروازه‌ی بی‌دروازه
فارسی‌ی : ع.پاشایی




دو ترجمه دیگر از شعر موُمونکان:

۱. ترجمه لینچ :
گل‌های خوشبوی بهار، ماه سیمگون پاییز؛
نسیم‌های خنک در تابستان؛ برف سفید در زمستان
دلت را از اندیشه‌ی بی‌حاصل آزاد می‌کند،
بهترین موسم زندگیت رسیده است.




۲. ترجمه  شیبایاما:
صدها گل در بهار، ماه در پاییز
نسیم خنک در تابستان؛ و برف در زمستان؛
اگر ابر بیهوده در دلت نباشد
برای تو فصل خوبی‌ست.



از اندام و جایِ خانه و موزاییک‌هایِ خنک شده در پاییز


یک روز در دره‌هایِ خوبِ تنم

مرتب به اکلیل‌ها گیر می‌دادم

این جا که می‌نشینی
و چشم‌هایت دارد باغ‌ها را می‌بیند
از اندام و جایِ خانه و موزاییک‌هایِ خنک شده در پاییز
عاشق هر چیزی خواهم شد که نخواهم پوشید


یک اجاره‌نشین
اگر ماهی باشد
هوایش تنگ‌تر می‌شود
اکنون رویا دخترم؛ آب می‌خواست از نیلوفر و سزار
نازکی یا خنکیِ جا به جا نشدن در تابستان همراهم بود
- - -
امیر قاضی‌پور







کانال شعر و شعرخوانی در تلگرام:
https://t.me/ghazipooramir




از تعارض با کُلِ هستی رسیدم به یگانگی با تمامیتِ هستی


از زمانِ نوجوانی و تین‌ایجری باور داشتم که زندگیِ شاعر از تعارض با کُلِ هستی آغاز می‌شود. این نگاه اشتباه نبود. اما تاثیراتِ خواندنِ کتاب "دائو د جینگ " و کتاب‌های اکهارت تُله ، یگانگی با تمامیتِ هستی را در وجودم تقویت کرد. مثلِ تصویری که‌ ویم وندرس در فیلم روزهای عالی( Perfect Days )‌ ، از یگانگی با تمامیتِ هستی بدست می‌دهد. من دیگر شاعرِ ذهنی نیستم. گسسته و جدا جدا نمی‌بینم.
فریدون رهنما در فیلم پسرِ ایران از مادرش بی اطلاع است، گلایه داشت: " با این بیگانگی. بیگانگی در مغز و دلمان. همه از همه جدا " . روحِ رهنما را احضار می‌کنم. بله! بقول نویسنده‌ای: ادغام شدنِ تدریجیِ شاعر با کلِ طبیعت. وقتی خودت زندگی و حیات هستی، نمی‌گی زندگیِ من هستیِ من. بله ، یک=همه




اگر می‌خواهید پُر باشید، خالی شوید


چقدر «فضایِ خالی» خوبه.‌‌‌ تاکید خوبیه: «اگر می‌خواهید پُر باشید، خالی شوید».
قفسه کتاب‌ها را در اتاقم تمیز می‌کنم. همین گرفتنِ گرد‌ و خاک از کتاب‌ها، فضایی را باز کرد. کتاب‌هایی را که دیگر نمی‌خوانم، کنار گذاشتم و فضای باز و گسترده. تنفس کردن و‌گام زدن بدونِ بار اضافه.

رفتم سراغِ  کتاب داستانِ « این سوی رودخانه اُدر» ، نوشته نویسنده آلمانی «یودیت هرمان». داستانِ اولِ این کتاب با عنوانِ «هیچ چیز جز ارواح» را الان خواندم . فضایِ خالیِ این داستان را دوست دارم. بقولِ شعرم: هیچ کس به هیچ کس فشار نمی‌یاره.

سکون، سکوت و فضای خالی.
چرا بارِ اضافه حمل می‌کنیم.
خالیِ خالی، بی‌هیچ تقدس.
اصول خوبیه: نشاط روح داشتن، غم فردا نخوردن ، به جمله‌ی زندگی‌ها توجه کامل نمودن. شادکامی تعلق نپذیرفتن از هیچ چیز و شگفتی مانوس شدن با حضور همه چیز‌ .




هر روز باید یک فیلم خوب دید


مشکل بشر از اونجا ناشی میشه که حتا یک نفر هم نمی‌تونه در آسایش و آرامش در یک اتاق زندگی کنه؛ چه برسه به سه خواهر. اما وقتی "دائو دِ جینگ" درست کار کنه، خانه پُر از نور و آرامش میشه. سه تا بازیِ عالی از سه زن بازی‌گرِ فیلم سه دختر او  (His Three Daughter )، ساخته‌ی Azazel Jacobs. فیلم " سه دختر او " چقدر زنده و واقعی‌ست. نفس به نفسِ بازیگرها ، انگار در ردیف اول تئاتر در حال دیدن هستم. جا داره فیلم سه دختر او بخاطر موضوعش در جمع خانواده و دوستان دیده بشه.  روی این فیلم، جمع یک خانواده و دوستان، گفتگو کنند. زندگی تکرار است. تو این نمایشی که از تکرارها داریم، تجدید نظر اتفاق میفته. و این فهمیدنِ مفهومِ تکرار و تجدید نظر، مهمه.



خلاصه داستانِ فیلم :سه خواهر در آپارتمانی در نیویورک گرد هم می‌آیند تا از پدر بیمارشان مراقبت کنند و سعی می‌کنند رابطه‌شان را با یکدیگر اصلاح کنند....





این بی‌جنسیت موها




عزیزم! اصلن نمی‌شود گفت
تمام نقطه‌هایی که از ترس می‌رسد...

این بی‌جنسیت موها
صدایِ قوها
گردنِ وقتی نمی‌بینمت
- - -
امیر قاضی پور




تقلاها و خواهش‌هایِ سردِ دو زن در فیلم " من تو او مرد او زن " از شانتال آکرمن ، کاملن بی جنسیت است . با اینکه فیلم آکرمن ، فیلم فمینیستی‌ست. اما دوازده دقیقه معاشقه یِ دو زن دقیقن بی‌جنسیت‌ه . بدن و خواهش‌هایِ سرد که انگار امتناع رو هم در خودش داره. اونم در فضاسازیِ یک اتاقِ سفید ، یکه‌گی و وحدت فیلم و بی‌جنسیت بودن رو عالی تصویر کرده. معنی برابری و بی جنسیت بودن همین تمنایِ دو زن در این فیلمه . ضمایری که ابتدا تکه‌ تکه نمایش داده می‌شود و در سکانسِ آخر ، به وحدت می‌رسد. بی جنسیت می‌شود. رسیدن به این کار واقعن دشوار و شاه‌کاره . کدام فیلم و اثر را بدونِ جنسیت دیدید؟
بقول شعرم :
این بی جنسیت موها
صدایِ قوها
گردنِ وقتی نمی‌بینمت


«دائو دِ جینگ» خوانده‌ای؟


یک سوال: چند نفر از شما کتاب «دائو دِ جینگ» را خوانده‌اید؟ و چه تاثیری این کتاب بر روی زندگی شما داشته و داره؟ «دائو د جینگ» ( Tao Te Ching) مثلِ کتاب‌هایی نیست که بگذارید لای کتابهایِ دیگرتان. بگذارید دائو در زندگی‌تان حضور یابد. دائو چیزی جز تجربه روزمره زندگی نیست. بدونِ هیچ اغراقی، دائو د جینگ، کتابی ابدی و جاودانه در سرتاسر‌ جهان است. ساده و عمیق؛ پنج هزار کلمه‌ای که این کتاب دارد. دائو د جینگ با عنوان «تائو ت چینگ» نیز در ایران، ترجمه شده است. با ترجمه‌هایی مثلِ ع.پاشایی در کتاب «دائو: راهی برای تفکر » و «شنیدن از دائو دِ جینگ » تا ترجمه‌‌های فرشید قهرمانی و شروین وکیلی. 









هنگامی‌ که فرزانه حکومت می‌کند،
مردم به ندرت متوجه وجودش می‌شوند.
پس از فرزانه بهترین حاکم، رهبری است که دوستش دارند،
پس از او، فرمانروایی که از او می‌ترسند
و بدترین کسی که او را خوار می‌شمارند.
اگر به مردم اعتماد نکنید
آنها را غیر قابل اعتماد می‌سازید.

فرزانه، سخن نمی‌گوید، عمل می‌کند.
وقتی کارش به انجام می‌رسد
مردم می‌گویند : "چه جالب
ما خودمان آنرا انجام دادیم!"




بی‌جنبشی‌ و سکونت را دوست دارم


وقتی بدرستی گفته میشه: خلاقیت از راهِ سکون و سکوت بدست می‌آید. سکونی که  مترادف با آرامشه. تو فیلم  من تو او مرد او زن از شانتال آکرمن ، هم خواهش و تمنایِ جسمانی هست و هم سکون و سکوت. تو فیلم«من تو او مرد او زن »، هفده دقیقه معاشقه و خواهش‌ِ دو زن ، در سکون و سکوت در یک اتاقِ سفید ، تصویر می‌شود. بی‌جنبشی و بی‌تحرکی که در کتاب جاودانه «دائو د جینگ» هست ، در سراسرِ فیلم« من تو او مرد او زن » نیز هست ؛ در عینِ اینکه جنبش وجود دارد. در فیلم شانتال آکرمن، هیچ اتفاقی نمی‌افتد. بی‌جنبشی که عینِ جنبش است. از هنرِ زیستن در دائو تا فیلم محبوبم من تو او مرد او زن . بی‌جنبشی و سکونت را دوست دارم.




هشت هایکوی پاییزی


۱
آغاز خزان
چیست که فالگیر
چنین شگفت‌زده به آن نگاه می‌کند؟



۲
بیش از پارسال
حالا احساس تنهایی می‌کنم؛
این شامگاه پاییز



۳
شمعی به دست دارد
رنگ می‌بازد
داوودی زرد


۴
ماه در بالای آسمان،
به روشنی می‌گذرد
از خیابان فقیرِ شهر



۵
گلبرگ‌های گیلاس فرو می‌ریزند
آب خزانه‌ی برنج
ستاره، ماه، شب


۶
روی پاراوان طلایی
جامه‌ی دیبای کیست؟
باد پائیزی


۷
در عمقِ آبِ گرم
پاهایم را می‌بینم
این صبح پاییزی


۸
یکی آمد
به دیدار کسی،
یک شام‌گاهِ خزان






هایکوهای بالا از شاعر ژاپنی " یوسا بوُسون " ( ۱۷۸۴-۱۷۱۶) است.
با ترجمه ع.پاشایی 
هر روز باید یک شعر خوب خواند



آزادانه از هر جا وارد شوید. از هر طرف راه باز و بی‌دروازه است


شعر موُمون
بی‌دروازه است دائوی بزرگ،
هزاران راه به آن هست.
اگر از این حصار بگذری
می‌توانی آزادانه به عالَم قدم بگذاری


«دائوی بزرگ» همان «راه» ، «راه فرجامین» ، « حقیقت بَرین»، و ذات ذِن است. شاید بشود به آن اسم‌های گوناگون داد، اما حقیقت بنیادی یکی است و همیشه همان است، یعنی همیشه بی‌تغییر است؛ از این‌رو دائوی بزرگ دروازه ندارد، و حالا پیش روی شما است و ناگهان آن را از پشت سرتان می‌بینید، او عالَم را پُر می‌کند.


آزادانه از هر جا وارد شوید. از هر طرف راه باز و بی‌دروازه است. می‌توانم بگویم چون بی‌دروازه است دائوی بزرگ است؛ از این‌رو گفته‌اند که «هزاران راه به آن هست.»
یک استاد کهن ذِن گفت: «به زیر پایت نگاه کن!» اگر بایستید، دائو همان جایی است که شما ایستاده‌اید. اگر بنشینید، دائو همان جایی است که نشسته‌اید.







دروازه‌‌ی بی‌دروازه
موُمون‌کان
فارسی ی: ع.پاشایی
ناشر: کارگاه اتفاق. چاپ سوم تابستان۱۴۰۲




بگذارید دائو در زندگی‌تان حضور یابد


از رو رنج گران می‌بریم که ما را خودی است.
اگر ما را «خود» نباشد، رنج‌مان از چه باشد؟
اگر با جهان یگانه شویم
پس آن گاه جهان در ما باشد.
اگر جهان را دوست بداریم هم بدان‌گونه که خود را
پس آن گاه جهان فقط در خود ما باشد


فیلم روزهای عالی( Perfect Days)، با «دائو» پیوند کامل داره. کسانی که کتاب «دائو دِ جینگ» را خوانده‌اند کاملن درک می‌کنند. یگانگی با تمامیتِ هستی در فیلم روزهای عالی از ویم وندرس. روزهای عالی با آثارِ اکهارت تول: " سکون سخن می‌گوید ، زمینی نو و نیروی حال " نیز پیوند داره. اکهارت تُله یا اکهارت تول در گفتار و نوشته‌هایش با دائو پیوند کامل داره. اکهارت تول پیرو دائوست . دائویِ بی‌نام و تعریف نشدنی . "دائو چیزی جز تجربه روزمره‌یِ انسان نیست" . وقتی از استاد کُهنی پرسیدند مقصودش از این حرف چیست، گفت: " وقتی گرسنه‌تان باشد غذا می‌خورید، وقتی که تشنه‌تان باشد آب می‌خورید، وقتی هم دوستی را ببینید سلام می‌کنید. ".
خوبی دائو این است که ننامیدنی‌ست. به دائو نمی‌شود نامی داد. بی‌نام است.



پادکستی برای سینمای اریک رومر

 

من درونِ زن‌ها زندگی می‌کنم‌. - اریک رومر 


زندگیِ روزمره، گفتگوهایِ طولانی و طبیعی بدونِ احساس کردنِ حضورِ دوربین .ساحل دریا و فلسفیدن‌ در فیلم‌های اریک رومر.  بقول فیلمسازی: اعجازِ ساده اریک رومر


نبوغِ شاعر در به یادآوری است.«پادکستِ تصویریِ سایت گوشه» ، یادآوریِ خوبیه درباره سینمای اریک رومر. فیلم‌هایی که یکه‌گی و وحدت دارند. تارانتینو در جایی می‌گوید: شما یا تمامِ فیلم‌های رومر را دوست دارید یا از همه آنها متنفر هستید. این پادکستِ تمامن تصویری، برای کسانی که هیچ فیلمی از اریک رومر ندیدن، هم عالیه. ترغیب خوبیه که جابجا از حرف‌های خود رومر هم استفاده کرده. برای کسانی که فیلم‌های رومر را دیده‌اند، ملاقات تازه‌ای می‌تونه باشه با کلید-واژه‌هایِ آشنایِ سینمای اریک رومر. سینما اگر هنر است، فیلم‌ها را باید بیش از یکبار دید. سینمای جهان، مدیونِ اریک رومره. تاثیرگذاری از رومر در بسیاری از فیلم‌ها، از جمله سه‌گانه محبوب ریچارد لینکلیتر تا فیلم‌های وودی آلن و میا هنسن لاو ( Goodbye Frist Love و جزیره برگمان). بفارسی کمتر درباره رومر خوانده یا دیده‌ایم. ۴۵دقیقه پادکست تصویری سایت Gooshe .






زندگی همین حالاست


‌‌از فیلسوفی پرسیدند: شگفت‌انگیزترین رفتار انسان چیست؟ پاسخ داد: از کودکى خسته می‌شود، براى بزرگ شدن عجله می‌کند و سپس دلتنگ دورانِ کودکى خود می‌شود. ابتدا براى کسب مال‌وثروت از سلامتى خود مایه می‌گذارد، سپس براى باز پس‌ گرفتن سلامتى از دست رفته پول خود را خرج می‌کند. طورى زندگى می‌کند که انگار هرگز نخواهد مُرد، و بعد طورى می‌میرد که انگار هرگز زندگى نکرده است. آنقدر به آینده فکر می‌کند که متوجه از دست رفتن امروز خود نیست، در حالى که زندگى گذشته یا آینده نیست، زندگى همین حالاست.





اصول خوبیه: نشاط روح داشتن، غم فردا نخوردن ، به جمله‌ی زندگی‌ها توجه کامل نمودن. شادکامی تعلق نپذیرفتن از هیچ چیز و شگفتی مانوس شدن با حضور همه چیز