«من تو او مرد او زن »

شعر، نیروی حال ، دائو دِ جینگ، سکون و... سکوت

«من تو او مرد او زن »

شعر، نیروی حال ، دائو دِ جینگ، سکون و... سکوت

زندگی باید دستاورد داشته باشد؟

باید قبل از مرگ، اثری-ردی با نامِ مشخص از خود برجای بگذاریم؟

 همه چیز به دائو برمی‌گردد. تو فیلم ما در زمان زندگی می‌کنیم ( we live in time) ، سرآشپزی هست که آرزو دارد قبل از مرگش، اثری از خود برای دختر کوچکش باقی بگذارد.

تو فیلم "ما در زمان زندگی می‌کنیم"، با بازیِ "فلورنس پیو "، کباب کردنِ حیوانات و استفاده از " هشت پا "! در غذا، میشه دستاورد! برای اول شدن در مسابقه بهترین سرآشپزِ جهان!
چرا می‌خواهیم اول باشیم و اثری از خود باقی بگذاریم. تو " دائو " و " دائو دِ جینگ " ، بی‌آرزویی و نبودِ خواهش مطرح است. چرا می‌خواهیم حیوانات را به نامِ سرآشپز بپزیم تا نفر اول باشیم! موضوع فقط مخالفت با گوشتخواری نیست. ما خودمان منشا حیات و زندگی هستیم، نیازی نیست نفر اول باشیم. اهمیت لحظه حال که تنها زمانِ واقعی است، در این فیلم که استفاده خوبی از کلیشه‌ها نکرده، در کجاست(؟).



میانِ بی‌آرزویِ دستِ دیگری
استخوان‌هایِ پادزهری
سه جشنِ پیروزی
لباسِ کوچکی بمیرد
از دره‌یِ کوچکی که همیشه جشنواره است
راستِ خیابان  / سفید


■ تو دائو دِ جینگ آمده است:
نامی که بتوان ذکر کرد
نامی ماندگار نخواهد بود.
آنچه نمی‌توان برایش نامی نهاد، حقیقت جاوید است
رها از آرزوها می‌توان اسرار را درک کرد


امیال، عرفان و شعر



عرفان در شعر. از عرفانِ یداله رویایی در هفتاد‌سنگ‌قبر تا شعر-پند-خردهایِ دائو دِ جینگ که پیوند با زندگیِ روزانه داره و ابدی‌ و جاودانه است. از عرفانِ کتاب دروازه‌ی بی‌دروازه با ترجمه ع.پاشایی. از سکون و سکوت و فضای خالی. یکبار مجتبا حدیدی در برابرِ یک شعر، از تعبیرِ عرفانِ شخصی استفاده کرد.
شعرِ Sweet و عرفانِ رها و شادمان. تمامِ ننامیدنی‌ها که عنوان گرفتند. فریدون رهنما بجایِ کلمه نقد از کلمه بِه‌گُزینی استفاده میکرد. آیا شعرهای جاودانه دائو دِ جینگ، همان بِه‌گُزینی نیست بجای شکوه و شکایت کردن. امیال، خرد، عرفان و شادمانی.





لثه‌ها ماهی‌ها
شعری از امیر قاضی پور


سطح و ریزشِ آب
لب و دهان
بی خود نفت ریختن لب‌ها
آب شدنِ آب‌هایِ تمیز
"خوردگی"
لب هایِ شیرینی خورده
و سطح و آب
گُدازه‌های روشنِ آب
لب و دهانِ پاک نشده
از سطح و لب و دهان
دارویِ ریزشِ مو
آتش فشان‌ها







نگاه مجتبا حدیدی به شعر بالا :

هگل گفت انسان اساسن آفریده ی امیال است/میل برای چیزی که از بقا فراتر می‌رود و ارزشمندتر از شادکامی حسی است/من آن را آزادی انضمامی می‌دانم که در شعر تو منضم شده به «رسمیت شناختن خود»،به خود بودن،به فایق شدن بر بیگانگی و نشان دادن اهلی شدن به دیگری،یک نوع خود تحقق شده گی که احتمالن در آن وجه انسان ب ضدماده‌ای به نام «حقیقت» نیز دست یافت و به حضورش پی برد/عرفان و تصوف تو کاملن شخصی است و با پی بردن به نوع اندیشه‌ات در شعرت می‌توان تو را رفیق نامید/نمی‌توانم دیگر نخانمت امیر




​​​​​​​تصویر: از فیلم Kiss از اندی وارهول