ناتوانی یا بیاشتیاقی ذهن انسان به گذشتن از گذشته، به خوبی در داستانِ دو راهب ذِن ، به نامهای تانزان و اکیدو ، شرح داده شده است. روزی این دو راهب از یک جادهی روستایی عبور میکردند. جاده بر اثر بارش باران، حسابی گلآلود شده بود. وقتی به روستا نزدیک شدند، به زنِ جوانی رسیدند که تلاش میکرد از عرض جاده عبور کند؛ اما گِل به قدری زیاد بود که کیمونوی ابریشم زن را کثیف کرد. تانزان زن را بغل کرد و به سمت دیگر جاده برد.
هر دو راهب در سکوت به مسیرشان ادامه دادند. پنج ساعت بعد، وقتی نزدیک اتاقک معبد شدند، اکیدو دیگر نمیتوانست جلوی خودش را بگیرد. پس پرسید: « چرا اون دختر رو در جاده حمل کردی؟ ما راهبها حق نداریم این جوری کنیم!»
تانزان پاسخ داد: « دختر را چند ساعت پیش زمین گذاشتم، تو چی؟ هنوز داری حملش میکنی؟»
تصور کنید اگر کسی تمام اوقات مانند اکیدو زندگی کند، یعنی نخواهد یا نتواند از دست موقعیتهای گذشته خلاص شود و به حجم آنها بیفزاید، چه اتفاقی میافتد؟ متاسفانه اغلب مردم روی سیارهی زمین همینطور زندگی میکنند. خدا میداند چه بار سنگینی از گذشته در ذهنشان با خودشان حمل میکنند.
گذشته، به عنوانِ خاطره در وجود شما زندگی میکند، اما خاطرات، به خودیِ خودشان، مشکلساز نیستند. در واقع از طریقِ خاطرات، یعنی افکارِ مربوط به گذشته، کنترل شما را به دست میگیرند، مشکلساز میشوند و بخشی از حس خود میشوند. شخصیت شما به گذشته مشروط شده است، تبدیل به زندان میشود. حس خود را روی خاطراتتان سرمایهگذاری میکند و داستان شما به همان چیزی تبدیل میشود که خود برداشت کرده است. این « منِ کوچک » توهمی، هویت واقعی شما را به عنوانِ حضورِ بیزمان و بیشکل پنهان میکند.
هیچ اتفاقی که در گذشته افتاده است، قادر نیست جلوی شما را از حضور در زمانِ حال بگیرد و اگر گذشته نتواند جلوی شما را از حضور در زمانِ حال بگیرد، پس چه قدرتی دارد؟
نوشته بالا از « اکهارت تول ( Eckhart Tolle )» با ترجمه محمدرضا بابامرادی است. اکهارت تول همیشه تاکید دارد: تنها زمانِ واقعی لحظه حال است.
از متنِ فیلم In Front Of Your Face ، ساختهی هونگ سانگ-سو ( Hong sang-soo )
اصول خوبیه: نشاط روح داشتن، غم فردا نخوردن ، به جملهی زندگیها توجه کامل نمودن. شادکامی تعلق نپذیرفتن از هیچ چیز و شگفتی مانوس شدن با حضور همه چیز
راز آرامش در زندگی چیست؟
فرزانه پاسخ داد:
زندگی بسیار ساده است، به آن شرط که شما آن زمان که دراز کشیدهاید فقط دراز کشیده باشید،
و زمانی که راه میروید فقط راه بروید،
زمانی که غذا میخورید فقط غذا بخورید،
و به همین ترتیب نیز همۀ کارهایتان را انجام دهید.
زیرا آن زمان که شما دراز میکشید به این فکر میکنید که کی بلند شوید،
زمانی که بلند شدید فکر میکنید که بعد آن باید کجا بروید،
زمانی که دارید میروید به این فکر میکنید که چه بخورید و به همین ترتیب...
فکر و ذهن شما همیشه یک قدم جلوتر از آن لحظهای است که خود شما هستید.
همین باعث میشود که نتوانید از اکنون لذت ببرید.
غافل از اینکه معجزۀ زندگی تنها وقتی اتفاق میافتد که درک کنید بهترین لحظه همین لحظه است.
اهمیت دادن به لحظه حال که تنها زمان واقعی است در فیلم زیبای MY OLD ASS به کارگردانی Megan Park . از آنجا که گریزی از لحظه حال نیست، چرا به آن خوشامد نگویی و با آن دوست نشوی؟
بقول اکهارت تُله: زنده بودن را در بدنت حس کن، این احساس تو را به حال متصل میکند.
مصفا در کتاب تفکر زائد ، مثلِ
اکهارت تُله میاندیشد:
یکی دیگر از طرحهای فکر برای فرار از واقعیات این است که انسان را از زمانِ حاضر که تنها زمانِ واقعی است غافل نگه میدارد و او را در دو زمانِ موهوم ذهنی و غیرواقعی، یعنی زمان گذشته و آینده مشغول میدارد. زمانِ حاضر تنها زمانی است که حرکت زندگی در آن واقع میشود. و انسانی که در لحظه حاضر زندگی نمیکند اصولا در زندگی نیست. زندگی را از دست داده است. مشغولیت فکر در زمان به معنای مشغولیت فکر با محتویات خودش است، نه به آنچه میگذرد. و محتویات خودش چیزی جز پندارها و تصاویرِ تهی از واقعیت نیست .
باید قبل از مرگ، اثری-ردی با نامِ مشخص از خود برجای بگذاریم؟
همه چیز به دائو برمیگردد. تو فیلم ما در زمان زندگی میکنیم ( we live in time) ، سرآشپزی هست که آرزو دارد قبل از مرگش، اثری از خود برای دختر کوچکش باقی بگذارد.
وقایعِ سریال کبیر( The Great)، متعلق به زمانِ حال تنها زمانِ واقعیست. نه گذشته جعلی و نه آینده جعلی. وقتی تمامِ رفتارهای بشری دائم تکرار میشه. و اینجا از دلِ امپراطوریِ روسیه، ملکه روسیه، میل به تغییرات اساسی دارد. ملکهای با بازیِ ال فانینگ( Elle Fanning) که طرفدارِ مدرن شدنِ جامعه با نگاه به عصرِ روشنگری و آرای کسانی چون " دیدرو و ولتر " است. سریال The Great ، همه چیز را به سخره میگیرد، اما جدیترین و عمیقترین مسائلِ بشری را تصویر میکند. تو دلِ جنایت، بربریت و خونریزیِ روسها و سایر کشورها، از بخشش حرف زدن در مقامِ عمل. تاکید دارم این سریال مربوط به زمانِ حال است. چون همه چیز در حالِ تکرار است. این وسط تجدیدنظر مهمه. هوشمندیِ سریال کبیر برای میلیونها بیننده جهانی. رکاکت جنسی با ملاحتِ فراوان، جزئی تصویر کردن روابط خانواده و قدرت. و سیاست به روزی که در هر قسمتش دارد. دیدنِ این سریال برای ما ایرانیها واجب است.
سریال کبیر ( The Great) تو اوجِ خشم و کینه و خونریزی، بخشش دارد. حتا دیالوگهایی داره که بصورت واضح میگه: زمان گذشته و آینده واقعی نیستند و زمانِ حال را باید دریافت.
زمانی اگر امثالِ بونوئل میخواستند به دین و مشخصا مسیحیت در آثارشان حمله کنند، با خطرِ مرگ هم روبرو بودند. هرچند کسی مثلِ بونوئل با ساختنِ فیلمهایی مثل " راه شیری " ، یک حمله کاملن سینمایی به مسیحیت و کاسبانِ دین داشت. امروز سریالی ساخته میشه بنام " کبیر " ( The Great) که تمامِ چیزهای بشری از جمله دین و خرافات را به سُخره میگیرد. کاری که در زمانِ ولتر و دیدرو بسیار سخت بود و امروز آسان. هر روز باید یک سریال خوب دید. آیینِ کشورداری، راهنمای زندگی و خردِ ناب اگر در " دائو " و " دائو دِ جینگ "خوب کار کنه، مشکلی نخواهد بود.
صفر: نیکی کن و بعد ناپدید شو
اثری از خودت مگذار
یک :
به یاد داری هات ۴۳ یسنا در اَوِستا را:
ای مزدا اهورا
آیا شور و دلدادگی من
به هنگام رسانیدنِ آیین تو به مردمان
مایۀ رنج و آزار من نخواهد شد؟
چه شگفتآور است! او که پیامبر بود.
بارِ امروز را برای فردایی که نمیشناسیم بر دوش میکشیم. این بهایِ کردارِ ماست.
از متنِ فیلم پسرِ ایران از مادرش بی اطلاع است ، نوشته و کارِ فریدون رهنما
دو : سینمای ایران با ساختنِ فیلمهایی مثلِ "کیک محبوب من" بدونِ سانسور و حجاب اجباری، که تم تنهایی را تصویر میکند، در مرحله آزمون و خطاست. در جایی که میخواهد، نفسانیت و لحظات خوشی و بخش سکسیِ زندگی را تصویر کند. از ۵۷ به بعد، تصویرِ زندگیِ جعلی را در سینمای ایران داریم. تو فیلم پسرِ ایران از مادرش بیاطلاع است، دیالوگی هست که میگفت: مردم سکس میخوان...سکس! یا وقتی احمد فاروقی از فریدون رهنما میپرسید: از سکس در فیلمت چه داری؟
فیلم "کیک محبوب من"؛ اگر دائو د جینگ خوب کار کنه، نیرویِ زنانه و مردانه در کنار هم قرار بگیره. فعلن باید از دیدن فیلمهای بدون سانسور استقبال کرد.
سه: وبلاگنویسی و نقل قولهایی که دوست داریم. چه کسی وبلاگ میخونه. دیواری بنام وبلاگ
از فیلسوفی پرسیدند: شگفتانگیزترین رفتار انسان چیست؟ پاسخ داد: از کودکى خسته میشود، براى بزرگ شدن عجله میکند و سپس دلتنگ دورانِ کودکى خود میشود. ابتدا براى کسب مالوثروت از سلامتى خود مایه میگذارد، سپس براى باز پس گرفتن سلامتى از دست رفته پول خود را خرج میکند. طورى زندگى میکند که انگار هرگز نخواهد مُرد، و بعد طورى میمیرد که انگار هرگز زندگى نکرده است. آنقدر به آینده فکر میکند که متوجه از دست رفتن امروز خود نیست، در حالى که زندگى گذشته یا آینده نیست، زندگى همین حالاست.
اصول خوبیه: نشاط روح داشتن، غم فردا نخوردن ، به جملهی زندگیها توجه کامل نمودن. شادکامی تعلق نپذیرفتن از هیچ چیز و شگفتی مانوس شدن با حضور همه چیز