«من تو او مرد او زن »

شعر، نیروی حال ، دائو دِ جینگ، سکون و... سکوت

«من تو او مرد او زن »

شعر، نیروی حال ، دائو دِ جینگ، سکون و... سکوت

ما فقط رویا و رویا و رویا داریم

درگذشت دیوید لینچ
و سریال-فیلم Twin Peaks :
ما فقط رویا و رویا و رویا داریم

■ و اگر سینما ساخته نشده تا رویاها و هر آنچه را که در زندگی آگاهانه شبیه به رویاهاست ترجمه کند، پس اصلن سینمایی وجود ندارد. - آنتونن آرتو

■ استفان دُلُرم: توئین پیکس ، که به اتفاق آرا بر صدر فهرست ده فیلم برتر سالِ ما نشست، مهم‌ترین اتفاق این دهه است. و چه‌بسا جای فصل‌های اولیه توئین پیکس و مالهالند درایو را هم در قلب‌ها بگیرد. حاصل جدّوجهد فراانسانیِ دیوید لینچ «یک فیلمِ» هجده ساعته است، به‌گفته‌ی خودش، یک فیلم تکّه‌تکّه شده در اجزای مختلف که ظاهر یک سریالِ چندین قسمته را به خود می‌گیرد. فارغ از سریال یا فیلم بودنش، جهشی که توئین پیکس سبب می‌شود می‌تواند این باشد که سالن خانه را تبدیل کند به سالن سینما، که ما را پرتاب کند به فضای سکوت، و این‌که دخمه‌ای دور ما حفر کند. حتی با دیدنش روی لپ‌تاپ هم بمب اتمیِ قسمت هشتم همه چیز را به درون خود می‌کشد.

■ دیوید لینچ: دلم می‌خواهد وقتی فیلمی را می‌بینم شاهد یک رویا باشم. مثلن "هشت و نیم" یا بقیه فیلم‌ها ( لولیتای کوبریک ، سان‌ست بولوار بیلی وایلدر ، ساعت گرگ و میش برگمان ) را می‌بینم باعث می‌شود تا یک ماه در رویا فرو روم. چیزی انتزاعی در آن‌ها وجود دارد که روحم را مضطرب می‌کند. چیزی میان خطوط وجود دارد که فیلم می‌تواند با زبان خودش بگوید... زبانی که می‌تواند چیزهایی را بگوید که به کلام در نمی‌آید.

ده فیلم برگزیده سال ۲۰۲۴


هیچ چیز از زندگی نمی‌دانم مگر از طریق سینما

سال ۲۰۲۴، در حالِ اتمام است.‌ بهترین فیلم‌ها شاید عنوانِ مناسبی نباشد. لیست من از فیلم‌هایی که در سال ۲۰۲۴ دوست داشتم‌ و دارم. فیلم‌هایی که مثلِ دو فیلم‌ِ "هونگ سانگ سو "، چندبار می‌توانم این آثار را ببینم. اگر سینما هنر است، فیلم‌ها را بیش از یک‌بار می‌توان دید. دانه‌یِ انجیر معابد را  فقط به جهت سیاسی و نگاهِ زن-آزادی‌خواهانه‌اش در لیستم نگذاشتم. دانه‌ی انجیر معابد به لحاظ سینماتوگرافی واجد ارزش است. سینماحقیقت است دانه‌ی انجیر معابد.

این فیلم‌ها :
۱. دانه‌ی انجیر معابد/ The Seed of the Sacred ساخته محمد رسول‌اف
۲. من این جا نیستم / It's Not Me  ساخته Carax
۳‌. گنجشک در دودکش/ The Sparrow in the Chimney ساخته ریمون زورکر
۴. سه دختر او / His Three Daughter ساخته Jacobs
۵. کیک محبوب من/ My Favorite Cake ساخته بهتاش صناعی‌ها و مریم مقدم 
۶.نیازهای یک مسافر / A Traveler’s Needs ساخته هونگ‌ سانگ سو
۷.در کنار رود / By The Strem ساخته هونگ‌ سانگ سو
۸.منطقه مورد علاقه / The Zone of Interest ساخته Glazer
۹. فیلم My Old Ass ساخته 
Megan Park
۱۰. 
شیطان وجود ندارد/ Evil Does Not Exist ساخته Hamaguchi

و ...جانور / The Beast ساخته برتران بونلو



آبانِ دوست داشتنی


چقدر آبان با بازیِ خزر معصومی در فیلم " باغ‌های کندلوس " دوست داشتنی بود.

چقدر " آبان" ، کم داریم در اسامیِ ایرانی. فیلم "باغ های کندلوس"، اسم شخصیت اصلی فیلم "آبان" بود

حساب دنیا . شعری از ایرج کریمی
که در فیلم باغ‌های کندلوس توسط محمدرضا فروتن و خزر معصومی، خوانده میشه:

در دامنه‌ها ذهنی روشن دارم
و چه ساده است حساب دنیا
مثلاً: یک نارنج
به علاوۀ یک مشت خاک و نهر آب
- با درخت و سایه‌اش -
می‌شود حاصل:
                                  آفتابِ عالم تاب!



وبلاگ‌نویسی و نقل قول‌هایی که دوست داریم


صفر: نیکی کن و بعد ناپدید شو
اثری از خودت مگذار


یک :
به یاد داری هات ۴۳ یسنا در اَوِستا را:
ای مزدا اهورا
آیا شور و دلدادگی من
به هنگام رسانیدنِ آیین تو به مردمان
مایۀ رنج و آزار من نخواهد شد؟
چه شگفت‌آور است! او که پیامبر بود.
بارِ امروز را برای فردایی که نمی‌شناسیم بر دوش می‌کشیم. این بهایِ کردارِ ماست.
از متنِ فیلم پسرِ ایران از مادرش بی اطلاع است ، نوشته و کارِ فریدون رهنما


دو :‌ سینمای ایران با ساختنِ فیلم‌هایی مثلِ "کیک محبوب من" بدونِ سانسور و حجاب اجباری، که تم تنهایی را تصویر می‌کند، در مرحله آزمون و خطاست. در جایی که می‌خواهد، نفسانیت و لحظات خوشی و بخش سکسیِ زندگی را تصویر کند. از ۵۷ به بعد، تصویرِ زندگیِ جعلی را در سینمای ایران داریم. تو فیلم پسرِ ایران از مادرش بی‌اطلاع است، دیالوگی هست که می‌گفت: مردم سکس می‌خوان...سکس! یا وقتی احمد فاروقی از فریدون رهنما می‌پرسید: از سکس در فیلمت چه داری؟
فیلم "کیک محبوب من"؛ اگر دائو د جینگ خوب کار کنه، نیرویِ زنانه و مردانه در کنار هم قرار بگیره. فعلن باید از دیدن فیلم‌‌های بدون سانسور استقبال کرد.

سه: وبلاگ‌نویسی و نقل قول‌هایی که دوست داریم. چه کسی وبلاگ می‌خونه. دیواری بنام وبلاگ





هر روز باید یک فیلم خوب دید


مشکل بشر از اونجا ناشی میشه که حتا یک نفر هم نمی‌تونه در آسایش و آرامش در یک اتاق زندگی کنه؛ چه برسه به سه خواهر. اما وقتی "دائو دِ جینگ" درست کار کنه، خانه پُر از نور و آرامش میشه. سه تا بازیِ عالی از سه زن بازی‌گرِ فیلم سه دختر او  (His Three Daughter )، ساخته‌ی Azazel Jacobs. فیلم " سه دختر او " چقدر زنده و واقعی‌ست. نفس به نفسِ بازیگرها ، انگار در ردیف اول تئاتر در حال دیدن هستم. جا داره فیلم سه دختر او بخاطر موضوعش در جمع خانواده و دوستان دیده بشه.  روی این فیلم، جمع یک خانواده و دوستان، گفتگو کنند. زندگی تکرار است. تو این نمایشی که از تکرارها داریم، تجدید نظر اتفاق میفته. و این فهمیدنِ مفهومِ تکرار و تجدید نظر، مهمه.



خلاصه داستانِ فیلم :سه خواهر در آپارتمانی در نیویورک گرد هم می‌آیند تا از پدر بیمارشان مراقبت کنند و سعی می‌کنند رابطه‌شان را با یکدیگر اصلاح کنند....





هر روز باید یک سریال خوب دید



عشق به سینما، جادو و متافیزیک

دیدنِ یک سریالِ عالی به نام ایرما وپ ( Irma Vep) ، ساخته "اولیویه آسایاس" که قبلن شاهکارِ " ابرهای سیلس ماریا " را از او دیده‌ام. در این سریالِ هشت قسمتی، با بازیگرانی روبرو هستیم که زندگیِ شخصی‌شان را جلویِ دوربین، به تصویر می‌کشند؛ در کنارِ تصویرِ خیالی‌‌که در بازسازیِ یک اثرِ خون‌آشامیِ صامت دارند.‌ ارزشگذاری به هنر با استفاده از بازآفرینیِ یک اثرِ صامت دورانِ کلاسیک که بدان مرتب استناد می‌شود. وقتی در لحظاتِ صامت، بجایِ شنیدنِ دیالو‌گ‌ها، فیلم را می‌بینیم. تاکید خوبیه که سینما هنرِ تصویریه.  "ایرما وپ" به شخصیت‌هایش اجازه می‌دهد در فضایی رها و آزاد خودشان را به بهترین نحو بروز دهند. تمامِ داستان‌ها از قبل‌ گفته شده، نوعِ نگاهِ کارگردان و فیلمنامه‌نویس، سریال را از یکسری داستان‌هایِ آبکی و سطحی ارتقا داده، به درونِ شخصیت‌ها می‌برد. شخصیت‌هایی که بدونِ سانسور تصویر می‌شوند؛ با تمام نفسانیتی که دارند. اونم در سریالی که ماجرایِ بازآفرینیِ یک فیلم، موضوعِ سریال است. در واقع تم اصلی ایرما وپ، عشق به سینماست. جادویی که سینما دارد.  هر روز باید یک سریال خوب دید. ‌بازیگرِ سوئدی ، خانم Alicia Vikander از خوب‌های بازیگری است که در این سریال، از دقایقِ اول تا آخر، بازیِ او را دنبال کردم. جادو ، فراواقعیت و واقعیت در سینما در سریالِ ایرما وپ خوب تصویر شده است. از همه مهم‌تر متافیزیکی که سینما دارد. سریال ایرما وپ محصولِ کمپانیِ خلاق A24 در پیوند با شبکه کاملن سینمایی HBO است .


کسی جایِ کسی را تنگ نکرده. اما‌ عجیبه! برخی دوستانِ سینمایی‌نویس از سریال‌های شبکه سانسورِ خانگی دفاع می‌کنند.  مجله فیلم امروز هوشنگ گلمکانی ، روی جلد یکی از شماره‌هایش را اختصاص یه سریال آیدا پناهنده می‌دهد که بعد از تحولات زن‌زندگی‌آزادی ، هنوز با حجاب اجباری و محدودیت سریال می‌سازد. نویسندگانِ مجله فیلم امروز از سریالِ  نازل و سطحیِ سروش صحت تعریف می‌کنند!  

وقتی حقِ انتخاب در دیدنِ بهترین سریال‌ها وجود دارد، دیدنِ سریال های ایرانی سانسور شده با چه دفاعی؟! 





نگاهی به جهانِ شعر و سینمایِ فریدون رهنما


روزی که همه ببینند همه شاعر خواهند شد

شاعری چیست؟ بقول گرترود استاین، شاعری عبارت است از یک فرهنگ لغت و چیزهایی که دیده‌ایم . فریدون رهنما اعتقاد دارد روزی که همه ببینند همه شاعر خواهند شد ‌. شعر محدود به نوشتن بر روی کاغذ نیست .

وقتی مستند " تخت جمشید " اثر فریدون رهنما را می‌بینیم، صرفن یک اثرِ گزارش گرانه‌ی معمولی نیست. عناصر صدا و حرکت دوربین، با استفاده از شاعرانگی و تفکر تاریخی و زیباشناسی مدرن ، فیلم را تا سرحد یک اثر استعاری بالا می‌برد . در حقیقت، خونِ شعر به تعبیر نصیب نصیبی در کار رهنما وجود دارد. از ناحیه دیدن . از یک اثرِ محیطی مثلِ تخت جمشید، شعوری دیگر طلب می‌کند . کاربردِ حرکت دوربین، از گزارش ساده فراتر می‌رود . دیدنِ شعر چیزها . برای فرار از یک گزارش ساده ، رهنما در مستند تخت جمشید، شعری با تفکر تاریخیِ مدرن می‌سازد. همه چیز را در شعر به دیدن فرا می‌خواند . از گیاهانِ تخت جمشید و کسانی که دهه ها پیش در آنجا بودند، از امکانات سوبژکتیو به وسیله کاربردِ عالی صدا و حرکتِ دوربین، یک شعرِ سینماییِ ناب می‌سازد. جالب است که از طریق صدا ، می‌توانیم در مستند تخت جمشید، تصاویر را مجسم کنیم. القای جنگ‌ها از طریق کاربرد عالی صدا . و موسیقی کاملن فضاساز است . با یک تدوین حساب شده، در جنبه بصری فیلم تخت جمشید ، در اولین نماها، با قطع سریع سنگ ، تخته سنگ و ستونهای تراشیده، می‌کوشد با تصاویر، روند ساختن کاخ را تصویر کند .
رهنما در رساله سینمایی‌اش در جایی نوشته است: اگر " پل ورلن " ( شاعر نامدار فرانسوی) زنده بود چه بسا فیلم "باران" اثر " ژوریس ایونس " را از آفریده‌های خود می‌دانست . در واقع شاعر همان فیلمساز است. این نگاه رهنما، "دیدنِ شعر چیزها " در شعرِ سینماییِ ژوریس ایونس است . در مستند کوتاه و صامت " باران " ، تمامِ بارانهای ممکن را فیلمساز در این جا همان شاعر تصویر کرده است . بجای گفتن از باران ، تمام تصاویر باران بدون جلوه گری ، خالص و ناب ، نمایش داده می‌شود . شعر همان چیزهایی است که می‌بینیم. چیزهای به ظاهر ساده که دیگران ندیده‌اند و در اینجا فیلمساز-شاعر آنرا دیده است. اگر دیگران هم می‌دیدند ، شاعر می‌شدند . ژوریس ایونس، چشمی برای دیدن قرار داده است . شعرِ سینمایی، در واقع ، دعوت به دیدن است . ما در اغلب فیلمها، به خواندن و شنیدنِ دیالوگ‌ها می‌نشینیم. در حالیکه، فیلمها را باید دید . فیلمنامه مهم است . اما تصاویر است که نوشتار و گفتار را منعکس می‌کند . البته با کلمات و صداها، تصاویر بیان می‌شود. ‌
در شعرِ سینمایی، یک نوع آمادگی و درک همیشه وجود دارد . جایی در فیلم بلند " سیاوش در تخت جمشید " که یک فیلم سیاه و سفید است، برای ثانیه‌هایی از رقصِ سیاوش با سودابه ، فیلم صامت و رنگی می‌شود . این صامت شدنِ فیلم ، یک نوع بینشِ سینمایی و دعوت به دیدنِ ِشعر چیزها است . نوعی تازگی و نو شدن است . در شعرخوانیِ سیاوش در تخت جمشید، صامت شدن فیلم ، علیه سینمای حرف و حرف و حرف است. دعوت به دیدن . همه چیز را به دیدن فراخواندن . در سینمای ایران که سابقه سینمای صامت نداشته‌ایم ، این بینش سینمایی تازه و بدیع است . در فیلم "روسی " اثر امیرحسین ثفقی نیز صامت شدن فیلم با پانتومیم بازی همراه است . بقول امیر قنبری ، قسمتهای صامت فیلم روسیِ امیرحسین ثقفی ، ادای دینِ به تاریخ(های) سینمای ژان لوک گُدار است. عجیب اینکه ابراهیم گلستان، در گفتگویی با پرویز جاهد ، رهنما را فیلمساز نمی‌داند!... چطور می‌شود بینش سینمایی فریدون رهنما را انکار کرد(؟). آیا ابراهیم گلستان، فیلم بلند سیاوش در تخت جمشید و مستند کوتاه تخت جمشید را با دقت دیده است؟ قسمت صامت سیاوش در تخت جمشید را دیده است ؟ گلستان می‌گوید: طفلی رهنما نتوانست یک فیلم بسازد! آیا ابراهیم گلستانِ خودخواه و مغرور ، این تجربه مهم و فراموش ناشدنی برای سینمای ایران در مستند تخت جمشید را در یک اثر آوانگارد دیده است؟ احضار تاریخ و ادراک شاعرانه آن، در مستند تخت جمشید که در آن رهنما، همواره، گذشته را به حال فراخوانده و مورد پرسش قرار داده است، را گلستان درک و فهم کرده است؟ دورانِ گذار با استفاده از بازخوانی مدرن شاهنامه را در سیاوش در تخت جمشید ، را چه کسی درک کرده است؟
فریدون رهنما در گفتگویی می‌گوید، به نظرم همه شاعران در نطفه، سینماگر هستند و شعر ، از دیرباز، آغازگر کارهای دیگر بوده است . به ویژه نویسندگان بزرگ یونان را در نظر دارم . اینان خود را به همان اندازه درام نویس می پنداشتند که شاعر . من تفاوتی میان شعر و سینماتوگراف نمی‌بینم . این سخنِ رهنما را می‌شود تعمیم داد . از چه شعرهای سینمایی حرف می‌زنیم؟
اگر از سخنِ رهنما، وام بگیریم که تفاوتی میان شعر و سینماتوگراف نیست، آثار روبر برسون ( سینماگر برجسته و فقید فرانسوی) شعرهای سینمایی هستند . در راستای نظریات روبر برسون در کتابی با عنوان " یادداشت‌هایی درباره سینماتوگراف " که خواندن این کتاب برای هر شاعر جدی و حرفه‌ای واجب است . در راستای تفاوت نداشتن شعر و سینماتوگراف از دید رهنما ، می‌شود به فیلم چشمه، شاه‌کارِ آربی اُوانسیان ، هنرمند ایرانی-ارمنی اشاره کرد .‌ در شعرِ سینمایی چشمه آربی اُوانسیان ، استفاده از تجربه‌های برسون در کارگردانی و بازی‌سازی و تئوری سینماتوگراف وجود دارد . در واقع فیلم چشمه، نگاهی شاعرانه دارد بر اساس تئوری سینماتوگراف .
سینماتوگراف نوشتن با تصاویرِ در حالِ حرکت و به همراه صداست . سروصداها باید موسیقی شوند . فیلمت را بر پایه‌ی سپیدی ، سکوت و سکون بساز . چیزهایی که در فیلم چشمه آربی اُوانسیان هست. و از مهم‌تر یک عنصر برسونی و شاعرانه در چشمه هست. آن "عنصرِ حذف " است . شعر از حذف بوجود می‌آید. در فیلم‌های برسون و فیلم چشمه، "عنصرِ حذف" وجود دارد . زبان موجز بصری که مثلن صحنه خودکشی را نشان نمی‌دهد و فقط چاقو و جسد جمشید مشایخی در فیلم چشمه دیده می‌شود .
یک نظریه وجود دارد که یک اثرِ سینمایی را نمی‌توان شعر نامید . تقلیل دادن اثر می‌دانند. ‌مگر تعریف شعر ، از قبل تعیین شده است؟ فریدون رهنما در رساله سینمایی‌اش آورده است " نووالیس می‌نویسد : لحظه‌هایی هست که الفباها، کتاب‌های حساب ، همه شاعرانه می‌نماید... " این لحظه فیلم است. ‌رنه کلمان ما را به درون یک گورستان می‌آورد که کودکان، نهانی آن را به جانورانی که می‌کشته‌اند اختصاص داده‌اند. و ما ناچاریم باز یابیم هر آنچه نادیده گرفته بودیم. یعنی آنکه شعر در فیلم در واقعیت، شیء ، پوست و خون می‌شود.
منتقد سینمایی محبوبم " استفان دُلُرم" در مقاله" در باب شاعرانگی! " ، می‌نویسد اگر فیلمهایی مثل ترانه‌ی هند مارگریت دوراس ، مادر و روسپی ، برای عشق هایمان پیالا ، ناگهان بالتازار و بیشتر از آن، آسمان از آن شماستِ گرمیون ، رنوار ، اپستاین ، ویگو ، زیباترین فیلمها هستند بدلیل شعر بودن این شاهکارهاست .‌

موخره: در عصر امروز، مجسم می‌کنم ، فریدون رهنما بصورتِ جسمانی زنده بود ، و فیلمهایی مثلِ" در شهر سیلویا " و " دختر و عنکبوت " را در سالهای اخیر می‌دید. مطمئنم گریز شاعرانه و جمع و جور خوزه لوئیس گورین به استراسبورگ در فیلم در شهر سیلویا و اراده به ناحیه گرایی، میل به نشستن در یک مکان و مشاهده‌ی رسوخِ نیروها و ردپاهای تاریخ را در شهر سیلویا، حتمن می‌دید. فریدون رهنمایی که مقارنه‌ی شعر و تاریخ را در آثارش داشت . شعرِ سینمایی" دختر و عنکبوت را رهنما اگر می‌دید . «دختر و عنکبوت» فیلمی است که سلسله مراتب معمول، کنش و لحظات، وقایع و ژست‌ها، شخصیت‌ها و اشیا، حیوانات و فضاها، تصویر و صدا را زیر و رو می‌کند.
مطمئنم فریدون رهنما، در برابر دختر و عنکبوت ، حرف خودش را تکرار می‌کرد . " چه می‌بیند؟ گاهی جهانی شگفت و رخنه کننده... جهانی سخت راستین یا سخت ناراستین .‌که شاعر فقط آرزو دارد آن را نشانمان دهد. به ما منتقل سازد... او " ناعادی" بودنِ همه چیز را می‌بیند.


  

سکوت و سکون در آثارِ سینمایی



از وقتی با نظرات اکهارت تُله ( نویسنده کتاب‌های تاثیرگذارِ زمینی نو، نیروی حال و سکون سخن می‌گوید)  آشنا شدم، ردپایِ سکون و سکوت در آثارِ ادبی و هنری برای من مهم بوده و هست‌. چیزِ غریبی نیست. فقط نوعِ نگاه هر اثر فرق دارد. 


حتا می‌توان یک Top10 سینمایی از سکوت و سکون داشت. فیلم‌هایی که با سکوت و سکون دوست دارم :

۱. در صدر فیلم‌ها ، فیلم شانتال آکرمن فیلم «من تو او مرد او زن» قرار دارد. خلاقیت فیلمساز در سکون و سکون ، مثال زدنی‌ست.

۲. از فیلم‌های سینمای ایران، فیلم «چشمه» اثر آربی اُوانسیان را هیچ جور نمیشه نادیده گرفت. سازمان دادنِ سکوت با صفحات سفید در سینماتوگرافی که در تمام اجزای فیلم هست

۳. فیلم ماشین مرا بران ( Drive My Car) از هاماگوچی فیلمساز ژاپنی.  بله! نشسته‌‌ای بر معبرِ سکوت

۴. فیلم در شهر سیلویا ( In The City Of Sylvia) دیالوگ اندکی دارد. در جلسه سینماشعر گفتم که این فیلم را حتا میشه فیلم صامت نامید.  سکوت و سکون هم ضمن سروصداهای فیلم که کاملن موسیقی می‌شوند، وجود دارد. یک سینماگرافِ زیبا و مدرن

۵. تو فیلم پُردیالوگ «دختران چلسی» از اندی وارهول، بیست دقیقه سکوت هست

۶. از «هاماگوچی» یک فیلم دیگر بنام «شیطان وجود ندارد» را میشه مثال زد

۷. از سینمای ایران ، فیلم کمتر دیده شده‌ی «تابور» ساخته وحید وکیلی‌فر که در جشنواره‌های جهانی تحسین شده و در گروه هنر و تجربه اکران شده را میشه به لیست افزود

۸. از فیلمسازِ خلاقِ فلسطینی «الیا سلیمان» فیلم این جا می‌توانست بهشت باشد ( It Must Be Heaven) که سکون و سکوت را خوب تصویر کرده است

۹. فیلم سکوت و فریاد ساخته میکلوش یانچو 


۱۰. فیلم روزهای عالی ( Perfect Days) ساخته ویم وندرس . سکوت و سکونِ تصویر شده در این فیلم با نظرات اکهارت تُله کاملن همسو است


۱۱.‌ با اغماض فیلم Daddio ساخته کریستی هال ( Christy Hall) . هرچند یک فیلم متوسط است



بازجوییِ به ظاهر محترمانه در فیلم Reality


یک شکلِ بازجویی در بسیاری از جاهای دنیا به ظاهر شکلِ محترمانه‌ای داره. ماموران FBA در فیلم Reality از دختری با بازی سیدنی سوئینی ( SYDNEY Sweeney) بازجویی می‌کنند. حتا نحوه ایستادنِ بازجویانِ مرد تو طولِ فیلم حالت اذیت و آزار داره. در حالیکه به ظاهر برخورد ملایم و دوستانه‌ای با متهم دارند.‌ فیلم رئالیتی (Reality) ساخته‌یِ Tina Satter ، بقولِ یک منتقد، با توجه به میزانِ تاکید بر رویِ کنش‌هایِ کوچک ، یادآورِ «شانتال آکرمن » و فیلم « ژان دیلمن» است.
چی میشه اگه کسی مثلِ امیررضا کوهستانی که سابقه اقتباسِ درخشان با تئاترهایی مثلِ " ایوانف " و " دیوار چهارم " را داره این اثر را تبدیل به تئاتر و فیلم کند.
یک تهیه‌کننده زنِ آمریکایی جدیدن گفته بود که سیدنی سوئینی نه زیباست نه بازی‌گر خوبیه. یک بازیِ خوبش در همین فیلم REALITY مورد توجه قرار گرفته . بازیِ SYDNEY Sweeney را از زمانی که یک نقش کوتاه در سریال Sharp Objects کنارِ امی آدامز داشت ، دنبال کردم.

بازی‌‌هایی که دوست دارم:
بازی‌ِ SYDNEY SWEENEY در فیلم Reality


فیلم Reality ساخته تینا ساتر را از سایت دیجی موویز می توانید دانلود کنید.
هر روز باید یک فیلم خوب دید

به تصویر کشیدنِ ممنوعه‌ها



ریزبینی و شاعرانگیِ علی احمدزاده
سه نگاه به فیلم مهم «منطقه بحرانی»


ریویوی نوید پورمحمدرضا باعث دیده شدن فیلم منطقه بحرانی ساخته علی احمدزاده می‌شود. یک ریویو هم الهام کوهی در شماره نوروز ۱۴۰۳ مجله دنیای تصویر نوشته است که با نظراتش همدل نیستم. در مجلات کاغذی و رسمی چندان نمیشه از فیلم آوانگاردی مثلِ منطقه بحرانی که خط قرمزها را رد کرده نوشت. هرچند دورانِ جدیدی بعد از زن‌زندگی‌آزادی آغاز شده است.


۱.ریویویِ نوید پورمحمدرضا

مرد ناخدای اُدیسه‌ی شبانه‌ی شهر است. با موادفروشی امرارمعاش می‌کند، اما فیلم نه درباره‌‌ی تاریک‌روشنای شخصیت او و نه درباره‌ی معضل موادفروشی و اعتیاد است. نه رئالیسم شخصیت، نه رئالیسم اجتماع. «منطقه‌ی بحرانی» به‌کمک مرد، هم‌قدم با او، دست به حفاری جهانی می‌زند که نظم غالبْ نیاز، آرزو و شیوه‌ی زندگیِ ساکنانش را انکار و سرکوب می‌کند. علی احمدزاده در «مهمونی کامی» و «مادر قلب‌اتمی» هم سراغ این جهان رفته بود، اما نه به ریزبینی و شاعرانگی‌ای که این‌جا در او و شکل مواجهه‌اش یافتم. شاید این نتیجه‌ی اعتماد به ساکنان واقعی این جهان است، نه بازیگران حرفه‌ای که نقشِ ساکنان را بازی کنند. ساکنان که واقعی باشند، درد و آرزومندی‌شان اصیل‌تر می‌شود، فیلم اصیل‌تر می‌شود. ستاره‌ها، به‌ناچار، تاریخ نقش‌ها و هاله‌ی تابناکشان را حمل می‌کنند، مردمان (نابازیگرها) خود، صدا و طنین واقعی‌شان را. با بازیگران همیشه گذشته‌ای وجود دارد، با مردمان دوباره می‌توان نخستین را تجربه کرد.
«منطقه‌ی بحرانی» به دل واقعیت ناپیدای شبانه‌ی شهر می‌زند، اما نه فقط با ذره‌بین، که هم‌زمان و بیشتر با چشمی رویابین. مرد مشتری‌به‌مشتری پیش می‌رود و مواد پخش می‌کند، و ما درون جاذبه‌ها و رازهای شهر غرق می‌شویم. فیلم به‌جای ترسیم مناسبات مادی‌ـ‌اقتصادیِ شب و شهر، کیفیت رازآمیز و شعرگونه‌ی آن را می‌جوید. نقطه‌ی ارجاع و الهامش مکاشفه‌ی فروغ فرخزاد در «آیه‌های زمینی»ست،  و از امید آن شعر به «نقبی به سوی نور» کمک می‌‌گیرد تا در سکانسی وهم‌انگیز، آه و زوزه‌ی لذت جنسی را به جیغ و فریادِ تهدید و در ادامه به خروش و نعره‌ی ظفرمندی بدل کند. مسیر این سکانس، از لَختیِ آغازین تا غرشِ پایانی، از سکون تا حرکت، از بنگ تا بنگ‌بنگ، و از مهماندار هواپیما تا آوازخوان شهر، قصه‌ی مردمانی‌ست که گرچه «دلمرده و تکیده و مبهوت ... از غربتی به غربت دیگر می‌رفتند» اما هنوز هم «در پشت چشم‌های له‌شده(شان) ... یک‌چیز نیم‌زنده‌ی مغشوش برجای مانده بود (است)». «منطقه‌ی بحرانی» با دوری جستن از اخلاقیات قالبیِ سینمای ایران، به انسان‌ها در غناء و پیچیدگی‌شان می‌نگرد، به آن‌چه هستند احترام می‌گذارد، و به آن‌چه می‌توانند بشوند امید می‌بندد؛ مثل موادفروشی که هم‌زمان شفابخش است و یاری‌گر، هتاک است و شاعر، خطاکار است و قدیس. «منطقه‌ی بحرانی» گرچه اجباراً از زیرِ زمین می‌آید و زیرزمینی خوانده می‌شود، اما با شهامت و آزادی‌خواهی‌اش، در کنار فیلم‌های نوظهور کوتاه و بلندی می‌ایستد که خبر از سیمایی متفاوت و جهت‌گیری‌‌‌ تازه در سینمای فردای ایران می‌دهند.


۲. بخشی از ریویویِ الهام کوهی در مجله دنیای تصویر :
«منطقه بحرانی» فیلم مهمی است اما نه از نظر فیلمنامه و کارگردانی، بلکه از این جهت که به عنوان یک اثرِ آوانگارد، می‌تواند یک نقطه عطفی برای سینمای ایران در به تصویر کشیدن ممنوعه‌ها باشد.
به تصویر کشیدن مواردی چون پوشش آزاد، رقص زن ، سرک کشیدن به حمام و دستشویی، لمس جنس مخالف، پرداختن به میل جنسی، فحش‌های رکیک و غیره که نمایش آن در سینمای ایران خط قرمز و ممنوع است، در یک فیلم صد دقیقه‌ای و تاکید زیاد بر آن‌ها باعث شده تا دغدغه‌ی فیلمساز به سطحی‌ترین حالت ممکن باقی بماند. منطقه بحرانی در نمایش بحران‌های نسل جوان ناموفق است و اساسا مسئله‌ای طرح نمی‌کند تا بخواهد به آن بپردازد. تاکید زیاد روی استفاده از مواد مخدر، نمایش طرز مصرف و اختصاص دقایق زیادی به این امر، همراه با فحش‌های بسیار زیاد ( آن هم در فیلمی که اساسا دیالوگ چندانی ندارد)، چنین می‌نمایاند که فیلمساز صرفا قصد داشته هر آنچه را خلاف قوانین فیلمسازی در ایران است، به بازی بگیرد و با تاکیدهای پی‌در‌پی به آن دهن کجی کند. همین باعث شده تا فیلم فرصتی برای پرداخت به مفاهیم عمیق‌تر نداشته باشد و صرفا کلکسیونی از مجموع تصاویر ممنوعه در سینمای ایران تنزل پیدا کند‌.


۳. نگاه امیر درویشوند
در فیلم «منطقه بحرانی» طی یک سفر شبانه ، احمدزاده کاراکتر خود را آزادانه در خیابان‌های تهران می‌چرخاند؛ از اتوبان رسالت گرفته تا پل کریم‌خان و پل عشاق؛ تهرانی که سال‌هاست در سینمای ایرانی آنرا ندیده‌ایم و حال با عمق وجود لمسش می‌کنیم.