دستیار مسعود پزشکیان جدیدن گفته: سنِ تمایل به مهاجرت از ایران به زیرِ ۱۸سال کاهش یافته است.
دوست دارم از زبانِ دائو در این جا بیاورم:
اگر کشوری خردمندانه اداره شود، ساکنانش خشنود خواهند بود؛
از دسترنجشان لذت میبرند
و از آنجا که خانههایشان را دوست میدارند
علاقه به سفر را از دست میدهند.
ممکن است در این کشور چند وسیلهی نقلیه و قایق وجود داشته باشد ولی به جایی نمیرود.
ممکن است انبار ادوات جنگی وجود داشته باشد،
ولی کسی از آنها استفاده نمیکند.
مردم از خوراکشان لذت میبرند
و از زندگی با خانوادههایشان شادند.
تعطیلات را در باغچههایشان سپری میکنند
و از کمک به همسایگان خشنود میشوند. حتا اگر کشورِ همسایه آنقدر به آنها نزدیک باشد
که صدای خروسها و سگهایشان را بسادگی بشنوند،
از اینکه بدونِ سفر کردن به کشورِ همسایه بمیرند راضیاند.
این جا حجمی
سفیدیِ اندام
پردهای از گوشَت
-بره های تکرار-
اُریب
نامت
از بالا
- - -
امیر قاضی پور
اول آذر ماه ۱۳۷۷ که داریوش و پروانه فروهر را کشتند، تینایجر و نوجوان بودم. در همون روز اول آذر، پدربزرگم نیز درگذشت. مادرم گفت لازم نیست شما در تشییع پدربزرگ باشید. و من به مدرسه رفتم و از آنجا به یادبود فروهرها روانه شدم. تو نوجوانی تو همون سال ۱۳۷۷ و چندسال بعد دوست داشتم عضو حزب فروهرها " حزب ملت ایران " و جبههملیایران باشم. چندسال سرگشتگی به من فهماند ، با وجود علاقه به جبهه ملی ایران، مصدق و فروهرها در هیچ گروه سیاسی عضو نباشم. شاعری کارم بود و ذهن و فکرم. تا به امروز از شاعری رسیدم به دائو و دائو دِ جینگ. شاعری و دائو . سکون، سکوت، شعر و... فضای خالی. اول آذر برای من روزِ "اندیشه عدم خشونت " است. وقتی خانوادههای درگیر در قتلهایِ سیاسی زنجیرهای یعنی: فروهرها، مختاری،پوینده و... شریف با حکمِ ضدبشری اعدام( =قتل عمد دولتی) و قصاص ( =انتقام گیری شخصی) مخالفت کردند. پروانه و داریوش فروهر میدانستند کشته خواهند شد، اما در پیوند با ملتگرایی از حقِ حیات دفاع کردند. داریوش و پروانه فروهر در بیانیهای حکم ضدانسانی اعدام را بیدادگرانه و غیرِقابل بازگشت دانستند. آنها از جریانِ جبهه ملی بودند که در ابتدای انقلاب، جبههملیایران، تظاهرات بزرگی علیه لایحه قصاص برگزار کردند.
دیگر هیچ چیز صدای جویبارهامان را نخواهد پوشاند
و ما از هر سو روان هستیم.
از هر سو به هم میپیوندیم
پرومته پهلوانتان آتش را از ایزدانتان رُبود . و ما آتش را از شما و هر ایزد دیگر میرباییم و سرزمینمان را رها میسازیم
آزادی همه جا آزادی است.
این ابری است همیشه به راه و همیشه آبستن.
ما شوریدیم همانگونه که شما شوریدید
اما درفش چرمین شورش ما به زیور بدل شد .
آنگاه شورش شما بود که ما را به خود آورد.
بشود که شورش ما نیز شما را به خود آورد.
از متنِ فیلم بیهمتای " پسر ایران از مادرش بیاطلاع است " اثر زنده جاودان فریدون رهنما
بقول هنریک ایبسن : روحِ حق روحِ آزادی، اینها ستونهای اجتماع هستند
٧١ سال از شکست مرحله اول توطئه دولتهای آمریکا و بریتانیا با مشارکت دربار پهلوی دوم، نظامیان جاه طلب، روحانیت قدرتطلب و طالب استبداد، رانتخوارها و اجامر و لمپنها میگذرد.
فریدون رهنما:
از بس زیستهاند تلاطم مردم مرا
در تمامی ۲۴ ساعتِ به زنجیر کشیده یا از زنجیر رهیده
مرده یا زنده
سطرهای بالا از کتاب شعرِ منظومه برای ایران از رهنما است.
" امیر وزین " از بچههایِ شاعر و منتقد، که با او کلی تبادلِ ادبیهنری داشتم زنگ زد و گفت:دشمنی با تو ندارم. اختلاف نظرهایی پیش آمده بود. هرچند در جلسات سینماشعر و تبادلاتی که با هم داشتیم، سرِ خیلی چیزها توافق داشتیم. نقدها و تفاسیری که بر فیلمهای محبوبمان مثل پسر ایران از مادرش بی اطلاع است، Strange Little Cat ، چشمهی آربی اُوانسیان و... In The City Of Sylvia با هم داشتیم. خوشم اومد امیر وزین اصلن آدم کینهای نیست و اهلِ گفتگو و تبادل است. از فیلمها و کتابهایی که جدید خوانده و دیده بودیم گفتیم و گفتیم. اینکه دوباره گفتگو کنیم و احتمالن جلسه داشته باشیم. فضاهای گسترده بازهم . لحظه حال و حلقهیِ به هم پیوستهیِ اقامتها و تکرارها.
دوست دارم جمله زیر از فریدون رهنما را که فردا ۱۷ امرداد سالروزِ جادوانه شدنِ اوست.
رهنما : فرهنگ نیاز به تبادل دارد ، به یک جریان بارور . اما تضادی همیشه هست و خواهد بود میان آن که میجوید و آن که نمیجوید
یادوارهای از سیام تیر ۱۳۳۱
رگبار بیامان ...
به روایتِ : فریدون مشیری
هرگز سپیدهدم را ،
این گونه سرخِ سرخ ندیدم
رگبار بیامان قساوت را
هرگز
این سان درازنا نشنیدم
موج عظیم مردم ،
جوشان و دادخواه
فریاد میکشیدند:
" از جان خود گذشتیم
با خون خود نوشتیم
یا مرگ یا مصدق "
□
پژواک این خروش
تا اوج آسمان خدا پر کشیده بود
و آیا ! به جای پاسخ
رگبار بیامان قساوت
بانگ گلولههای منظم
همرنگ خون ، رها
آوار مغزهای پریشان
بر سنگفرشها
□
رگبار بیامانِ قساوت، تمام روز
پیوند لحظهها را ،
از هم گسسته بود
موج عظیم مردم
با غرّشِ : مصدق پیروز است
مصدق پیروز است
کوبان ، چون منجنیقی
دیوار پایداری دشمن را
درهم شکسته بود
□
پیروزی بزرگ به دست آمد
آن رهبر ، آن پدر
آن روز، اولین سخنش این بود :
- " ای همرهان ، مرا
پایین پای این شهدا ، خاک میکنید "
□
اما بزرگ ارتشداران فرمانده
در روز واقعه
این واپسین وصیت او را
از بیم آن که شورش و غوغا شود پدید
در منتهای سنگدلی، مصلحت ندید
ناچار
با پیکر تنیدهی زندان کشیدهاش
تندیس افتخار
همراه آرمان بزرگش :
ایران سربلند ، ایران استوار
در روستای دوری
در خاک آرمید.
بسیار سالها که گذر کرد
فرماندهانِ مغرور ،
اینک
در خاک خفتهاند
آن گونه بینشان توانی گفت
هرگز نبودهاند و کلامی نگفتهاند.
□
اما هنوز
همواره و همیشه
هر تیرماه ، همهمهای از صدای تیر،
- رگبار بیامان قساوت -
در گوش جانِ مردمِ آگاه
بیدار می شود .
تا جاودان
حماسهی آن روزِ باشکوه
پیروزی ارادۀ مردم
در نسلِ ، بعدِ نسل
در برگ برگ تاریخ
روشن،
چو آفتاب ،
پدیدار میشود!
همین یک نکته!
مذهبیها باید بیاموزند که در چارچوب "ملت-دولت" به اندازۀ سرسوزنی حق و حقوق بیشتری نسبت به غیرمذهبیها ندارند. اگر همین یک نکته را بیاموزند، تبعیض اعتقادی رنگ میبازد و همزیستی و همبستگی اجتماعی تضمین میشود.
- احمد زیدآبادی . روزنامهنگار
احمد زیدآبادی را اگر دوست داشتم بخاطر این گونه مواضعش بود و هست. نه اینکه بعد از ۴۴روز ننوشتن بدنبال هراس افکنی ، بوقچیِ جریانِ استمرارطلب بنام پزشکیان شود. چه خوب که تحلیلگرها و استادهایی مثلِ حاتم قادری ، مصطفی مهرآیین، رضا علیجانی و... علی افشاری هستند که با صداقت مینویسند و سخن میگویند. زیدآبادی متاسفانه صدای منتقدانش را اصلن نمیشنود . کجا دیدید او با کسی مثلِ مصطفی مهرآیین و حاتم قادری گفتگو و مناظره کند و فقط حرف خودش را تکرار نکند.
رویداد۲۴ گزارش میدهد:
در بلوای مخالفت جبهه ملی با لایحه قصاص چه گذشت؟
جبهه ملی از ایام ابتدایی پیروزی انقلاب تحت فشار بود و گروههای تندرو در پی حذف ملیگرایان بودند. این هدف نهایتا در خردادماه سال ۱۳۶۰ محقق شد و جبهه ملی به دلیل مخالفت با لایحه قصاص مرتد اعلام شد.
رویداد۲۴: جبهه ملی و طرفداران دکتر محمد مصدق یکی از بازیگران مهم در جریان انقلاب ۱۳۵۷ و سقوط شاه بود. ملیگرایان به دو شاخه عمده مسلمانان و سکولارها تقسیم میشدند که شاخه مسلمانان آنها بیشتر با نام نهضت آزادی شناخته میشوند. این دو گروه از دوران کودتای ۲۸ مرداد مخالفت خود با حکومت شاه را اعلام کرده بودند و در سالهای پایانی حکومت پهلوی به صف انقلابیون پیوستند. با وجود تفاوتهایی که شاخه اسلامگرا و شاخه سکولار جبهه ملی داشت، اشتراکات آنها بیشتر بود و عمده مواردی که اعضای جبهه ملی بر روی آن توافق داشتند لزوم دموکراسی و آزادیهای سیاسی بود.
جبهه ملی پس از پیروزی انقلاب در ردیف حاکمان قرار گرفت، ولی دو عامل عمده باعث طرد و نهایتا حذف آنها از حکومت شد. مورد اول مخالفت با اشغال سفارت آمریکا بود و مورد دوم اعتراض به استبداد حکومت انقلابی و لایحه قصاص بود. مورد اول تمهیدی برای حذف سیاسی جبهه ملی بود و مورد دوم باعث حکم و نهایتا حذف ایدئولوژیک آنها شد.
در بهمن ۱۳۵۹ و اردیبهشت ۱۳۶۰ دو بخش از لایحه قصاص توسط شورای عالی قضایی تصویب شد و به اطلاع جراید رسید. ملیگرایان که خوانشی میانهرو از احکام اسلام داشتند و شرط بقای دین را در تطبیق اصول اخلاقی آن با ملزومات عصر مدرن میدانستند، در اعلامیههای خود قصاص را امری غیر انسانی دانسته و تصویب آن را محکوم کردند.
علاوه بر این جبهه ملی از تکحزبی شدن روزافزون کشور و جایگزین شدن استبداد دینی به جای استبداد نظامی احساس خطر میکرد و کسانی چون مهندس مهدی بازرگان که نقش موثری در انقلاب داشتند، مدام هشدار میدادند که استبداد در حال متولد شدن است. اعتراض به لایحه قصاص صرفا یکی از اعتراضات جبهه ملی بود و خواست آزادی احزاب و آزادیهای اجتماعی در اعلامیهها و میتینگهای جبهه ملی نقش پر رنگتری داشت.
جبهه ملی در اواخر خرداد سال ۱۳۶۰ اعلامیهای منتشر کرد و مردم را برای تظاهرات علیه قوانین قصاص به خیابانها دعوت کرد. اعلامیه جبهه ملی چنین بود: «هموطنان شرافتمند، مردم غیور و آزادیخواه ایران، انقلاب بزرگ ملت ما که برای نابود کردن استبداد و از بین بردن وابستگی و برچیدن بساط یک رژیم فاسد صورت گرفت، از هدفهای بنیادی خود منحرف شده است. ناامنی، گرانی، بیکاری و اختناق بیداد میکند. در نتیجه سوء سیاستها و پیش آمدن جنگ تحمیلی، میلیونها نفر از هموطنان، آواره و سرگردان شدهاند... امنیت قضائی به کلی از بین رفته و دادگستری در معرض انحلال قرار دارد. با مطرح کردن لوایحی چون لایحه قصاص، لایحه احزاب و لایحه بازسازی درصدد پایمال نمودن شخصیت انسانی ملت ما هستند... در چنین اوضاع و شرایطی از شما هموطنان و همه نیروها و سازمانها وطبقات مختلف دعوت میکنیم تا در ساعت چهار بعد از ظهر روز دوشنبه ۲۵ خرداد ماه در گردهمائی و راهپیمائی اعتراضی جبهه ملی ایران شرکت نمائید و فریاد اعتراض خود را به گوش جهانیان برسانید محل این گردهمائی متعاقبا اعلام خواهد شد. جبهه ملی ایران.»
همانطور که در متن اعلامیه مشخص است اعتراض به قصاص تنها یکی از موارد اعتراضی جبهه ملی بود. اما حزب جمهوری اسلامی طوری ماجرا را انعکاس داد که گویی جبهه ملی فقط مخالف مخالف قصاص است و به نوعی میخواهد علیه احکام قرآن قیام کند.
راهپیمایی روز ۲۵ خرداد جبهه ملی با استقبال مناسبی روبرو شد اما به خشونت کشیده شد. طرفداران حزب جمهوری اسلامی با پلاکاردهایی که حاوی توهین لفظی و نسبت دادن کفر به اعضای جبهه ملی بود به میدان آمدند به به تظاهرات کنندگان حمله کردند.
آیت الله خمینی نیز بر اساس گزارشهایی که از هاشمی رفسنجانی میگرفت، اعلامیه جبهه ملی را خواند و آنها را به ارتداد محکوم کرد: «من میخواهم ببینم که این راهپیمایی که امروز اعلام شده است، اساس این راهپیمایی چه هست. من دو تا اعلامیه از جبهه ملی، که دعوت به راهپیمایی کرده است، دیدم. در یکی از این دو اعلامیه، جز انگیزهای که برای راهپیمایی قرار دادهاند، لایحه قصاص است. یعنی مردم ایران را دعوت کردند که مقابل لایحه قصاص بایستند. در اعلامیه دیگری که منتشر کرده بودند تعبیر این بود که لایحه غیر انسانی ملت مسلمان را دعوت میکنند که در مقابل لایحه قصاص راهپیمایی کنند، یعنی چه؟ یعنی در مقابل نص قرآن کریم راهپیمایی کنند! من باید بسیار متأسف باشم، از اینکه غیب نمیدانم! نمیدانستم در چنته اینها چه هست. من بعضی از اینها را میپذیرفتم؛ به ایشان هم محبت میکردم؛ لیکن نمیدانستم که اینها بر ضد قرآن هم قیام میکنند. اینها مرتدند. جبهه ملی از امروز محکوم به ارتداد است. بله، جبهه ملی هم ممکن است بگویند که ما این اعلامیه را ندادهایم. اگر آمدند در رادیو امروز بعد از ظهر آمدند در رادیو اعلام کردند به اینکه این اعلامیهای که حکم ضروری مسلمین، جمیع مسلمین، را غیر انسانی خوانده، این اطلاعیه از ما نبوده؛ اگر اینها اعلام کنند که از ما نبوده، از آنها هم ما میپذیریم.»
این سخنان آیت الله خمینی تیر آخری بود که بر بدنه جبهه ملی نشست. از آن تاریخ به بعد بسیاری از اعضای جبهه ملی دستگیر شدند و اغلب کسانی که به این حزب دیرپا علاقه و سمپاتی داشتند در انتخابات مجلس و ریاست جمهوری ردصلاحیت شدند. ملی گرایان از کودتای ۲۸ مرداد تا پیروزی انقلاب مبارزه کرده بودند و امید داشتند در فضایی دموکراتیک و آزادی خواهانه فعالیت سیاسی خود را از سر بگیرند، اما تاریخ پایان دیگری برای آنها رقم زده بود.
نکته : یادآوری تظاهرات جبهه ملی ایران از سایت رویداد۲۴ استخراج شده است.
چرخشگری در تمام فصول سیاست و تنازع بقا
نوشته : علی افشاری
در عرصه سیاسی ایران آدمهایی داریم که به لحاظ چرخش سیاسی، رکورددار گینس هستند و از اعجوبههای روزگار که در قوطی هیچ عطاری پیدا نمیشود.
شروع سیاستورزیشان با داعیه «لیبرالیسم» بود که البته نشانی از لیبرالیسم نداشت! از زاویه گسترش لیبرالیسم اصلاحطلب هم شدند و در سال ۸۴ دنبال ریاستجمهوری مصطفی معین! همزمان پای ثابت نویسندگان سایت ادوار دفتر تحکیم وحدت هم بودند که البته ارتباطی به دفتر تحکیم وحدت نداشت.
بعدا در انتخابات ۸۸ دنبال ریاستجمهوری مهدی کروبی افتادند. پس از وقوع جنبش سبز رادیکال شده، از کشور خارج شدند. چندی نگذشته یک دفعه در آلمان چپ دوآتیشه شدند که لیبرالیسم را بزرگترین شر تاریخ میدانست! ژست چپشان هم برخاسته از میراث شوروی مارکسیست لنینستی بود!
در ۹۲ به ناگاه حامی حسن روحانی شدند و طرفدار پرشور رنگ بنفش با فراموشی رنگ قرمزی که خود پیشتر جایگزین رنگ سبز شده بود.
به مرحمت سربازان گمنام در بازگشت به ایران هم مشکلی پیدا نکردند! و مشغول زندگی شدند. در آن زمان «دانشجویان لیبرال وقت و فرشگردیهای آینده» را به خاطر مخالفت با «برجام» خائن مینامیدند!
با افول رنگ بنفش دوباره موضع سیاسی عوض کردند. البته اول «فرشگردیها» را فاشیست مینامیدند اما صلاح زمانه این شد که دوباره با دوستان قدیم بیاعتنا به حملات و دشنامهای سیاسی داده شده قبلی، رفیق گرمابه شده و این بار در شیپور راست افراطی و ترامپیسم دمیده، جارچی جدید «خدمات شاهان پهلوی» و رهبری فردی رضا پهلوی شوند. هم در ظاهر و هم با اکانت مستعار، چونان فقیهان بنیادگرا، حکم ابدی و ازلی درهمتنیدگی ایران با نهاد پادشاهی راهم صادر کردند تا شاید در میانه عمر عاقبت به خیر شوند!
اکثر قریب به اتفاق نوپهلویطلبها از این قماش هستند! آنها را جدی نگیرید. بزودی تندترین واژهها علیه رضا پهلوی از آنها صادر خواهد شد کمااینکه مدتی است که عدهای از آنها بازی همیشگی را شروع کردند تا زودتر خود را از ترکشهای فاش شدن خانه عنکبوتی رهبری رضا پهلوی خلاص کرده و آماده چرخش دیگر شوند!
تا الان دلخوش به این بودند که با گفتن "کی بود کی بود من نبودم"، گذشته در هیاهوی حال فراموش شده، بساط روز از نو و روزی از نو! پهن شود.
هوشیاری فعالان و کنشگران میتواند تابلوی ایست در برابر این چرخشگری تباهآور قرار دهد که البته منحصر در جریان کنونی پهلویطلب نیست.
دیو و دلبر
یه داستان قدیمی هست
که ممکنه واقعیت داشته باشه
در حالی که اونا حتا با هم دوست هم نبودند
یکدفعه یکیشون نرم و مهربون میشه
غیر منتظره
فقط یه تغییر خیلی کوچیک اتفاق میفته
این حداقل چیزیه که میشه گفت
هر دوشون کمی ترسیده بودند
هیچکدوم آمادگیشو نداشتن
دیو و دلبر
تا حالا همچین چیزی اتفاق نیفتاده
خیلی عجیبه
قبلا هیچگاه اینطور نشده
اما در عین حال خیلی هم واضحه
مثل طلوع خورشید
داستانی به قدمت زمان
نوایی بقدمت قدیمیترین آهنگها
با اتفاقهای تلخ و شیرین و عجیب
میفهمی که میتونی تغییر کنی
میفهمی که اشتباه میکردی
مثل خورشید واضح و روشنه
همونی که از شرق طلوع میکنه
حکایتی به قدمت زمان
ترانهای به قدمت قدیمیترین اشعار
دیو و دلبر
۱. وسط جنگ جعلی! وسط جنگ روایتها وسط نزاعِ حجاب اجباری نشستم از سر فیلم دیو و دلبر ( Beauty And The Beast) را با بازی Emma Watson نازنین دیدم . بار اول سال ۲۰۱۷ که فیلمو دیدم دوست نداشتم. این بار خیلی سرریز و بیواسطه بود. اِما واتسون؛ عشق ، زیبایی و آزادی
۲. در روزنامه اعتماد، آمده است : محسن برهانی، دکترای حقوق جزا و جرمشناسی: نیروی انتظامی حتی حق دادن تذکر لسانی را هم ندارد؛ پلیس ابتدا خودش قانون را رعایت کند، بعد از مردم توقع احترام به قوانین را داشته باشد
محسن برهانی:صریح و شفاف عرض میکنم، در شرایط فعلی یعنی روز ۲۵ فروردین ۱۴۰۳، قانونی بهنام حجاب و عفاف در ایران وجود خارجی ندارد. این بحث اول است. اجرایی کردن طرح و لایحهای، قبل از قانونی شدن لایحه یا طرح هم قطعا خلاف قانون است.
نیروی انتظامی حتی حق دادن تذکر لسانی را هم ندارد. کجای قانون آمده که نیروی انتظامی باید تذکر لسانی یا غیرلسانی بدهد.
انتظاری که از نیروی انتظامی میرود، آن است که نیروی انتظامی خودش در ابتدا قانون را رعایت کند، بعد از مردم توقع احترام به قوانین را داشته باشد. قانونشکن حق ندارد از سایرین انتظار رعایت قانون را داشته باشد.
مطلب کامل روزنامه:
https://www.etemadonline.com/tiny/news-657091
۳. ایران ملک مشاع است . متعلق به همه ایرانیان. چه با حجاب و چه بی حجاب . در ضمن حتا بیحجابها هم پوشش دارند
۱. ما گمان کرده بودیم پاکی در دست نخوردگی است، پاکی در بیحرکتی است، در بیآزمایشی است، در زندانی از اصول و شرع است. حال آنکه پاکی به دست میآید و سخت است بپذیریم که خود بخود وجود دارد.
- فریدون رهنما . از نامهها
۲. روز بیست وپنج فروردین : ونِ نیرویِ انتظامی با دو زنِ سیاهپوش و ماسک زده و مردان مسلح ، دختری را با زور سوار ون میکنند. دختر فریاد میزند و از دو زن مامور میخواهد دستهایش را ول کنند . تقلا میکند تا سوار ون نشود. حکومت حتا به توصیه " روزنامه جمهوری اسلامی " گوش نمیکند که با زنان و دختران برخوردهای قهری را کنار بگذارد. از انسانیت خودم متنفرم. وقتی برای هزاران بار تصویرِ دختری که در دست مامورانِ زن ، فریاد میزند را دائم به یاد میآورم و این تکرار را دوست ندارم . مامورِ سرکوبگرِ مرد به دختر میگوید: خانم شلوغش نکن!
در اطراف تئاترشهر و مترو و انقلاب ، مامورهای سرکوبگر دیده میشوند. دختری که درونِ ون هست، پوشش دارد. فقط روسری سرش نیست. قوانین راهنمایی رانندگی در اکثر نقاط ایران رعایت نمیشود. سیگار کشیدن در اماکن عمومی رعایت نمیشود. اینها (مثلِ قوانینِ راهنماییرانندگی) قانونهای درست هستند. بجایش زورگویی از ناحیه حجاب اجباری . وسط خیابان، رُبودن زنها و دخترهایی که حجاب اجباری سر نمیکنند. باعث خوشحالیست که کل خیابانها را که نمیشود کنترل کرد
۳. فریدون رهنما عالی گفته است:
بترسید از ترستان...
میمانید تنها میمانید تنها / با چهرههای تباهکارتان/ میمانید تنها با همان سرنیزهها
و اسکناس بانکهایتان
۴. چرا باید با خودمان بجنگیم و همواره در نبرد باشیم برای خواستههای بدیهی و مسلم و ابتدایی مثل پوشش اختیاری. مگه شما ایرانی نیستید
۵. زندگی مقاومت است