«من تو او مرد او زن »

شعر، نیروی حال ، دائو دِ جینگ، سکون و... سکوت

«من تو او مرد او زن »

شعر، نیروی حال ، دائو دِ جینگ، سکون و... سکوت

مذهبی‌ها باید بیاموزند


همین یک نکته!

مذهبی‌ها باید بیاموزند که در چارچوب "ملت-دولت" به اندازۀ سرسوزنی حق و حقوق بیشتری نسبت به غیرمذهبی‌ها ندارند. اگر همین یک نکته را بیاموزند، تبعیض اعتقادی رنگ می‌بازد و همزیستی و همبستگی اجتماعی تضمین می‌شود.
- احمد زیدآبادی . روزنامه‌نگار


احمد زیدآبادی را اگر دوست داشتم بخاطر این گونه مواضعش بود و هست.  نه اینکه بعد از ۴۴روز ننوشتن بدنبال هراس افکنی ، بوقچیِ جریانِ استمرارطلب بنام پزشکیان شود. چه خوب که تحلیل‌گرها و استادهایی مثلِ حاتم قادری ، مصطفی مهرآیین، رضا علیجانی و... علی افشاری هستند که با صداقت می‌نویسند و سخن می‌گویند. زیدآبادی متاسفانه صدای منتقدانش را اصلن نمی‌شنود .  کجا دیدید او با کسی مثلِ مصطفی مهرآیین و حاتم قادری گفتگو و مناظره کند و فقط حرف خودش را تکرار نکند. 

چرا احمد زیدآبادی نمی‌نویسد؟


دلم برای نوشته‌های احمد زیدآبادی تنگ شده. زیدآبادی، از ۱۵ آوریل مطلبی جدید در کانال تلگرامش منتشر نکرده. به دوستانم میگفتم ما شاعرها و نویسنده‌ها بلد نیستیم سکوت کنیم.  به احمد زیدآبادی هم انتقاد داشتم چرا اینقدر زیاد به بسیاری از رویدادها واکنش نشان می‌دهد و حالا خاموش است. هرچند او به بصورت شفاف، نظراتش را درباره مسائل ایران مثلِ حجاب اجباری و شیوه حکمرانی و مسائل جهانی مثلِ مناقشه فلسطین و اسرائیل، بیان کرده است. ‌راستش! من بیشتر از نظرات احمد زیدآبادی، از نظرات رضا علیجانی خوشم میاد. بخاطر صداقت و آزادی‌خواهی‌اش. زیدآبادی جزو تحلیل‌گرها و روزنامه‌نگارانی است که بیش از بیست سال است نوشته‌ها و آثارش را دنبال می‌کنم . امیدوارم خاموشیِ زیدآبادی در کانال و صفحه‌اش، ربطی به فشارها نداشته باشد. اگر ننوشتن زیدآبادی صرفن استراحت باشد عالی‌ست.



از زبانِ عین‌القضات همدانی :
هر چه می‌نویسم پنداری دلم خوش نیست
و بیشتر آن‌چه در این روزها نبشتم
یقین ندانم نبشتن‌ش بهتر است از نانبشتن‌ش
ای دوست! نه هر چه درست و صواب بُوَد، روا بُوَد که گویند
و نباید که در بَحری افکنم خود را، که ساحل‌ش بدید نبود
و چیزها نویسم «بی‌خود» که چون «وا‌خود» آیم
بر آن پشیمان باشم و رنجور.
ای دوست! می‌ترسم و جای ترس است از مکر سرنوشت
حقا و به حرمت دوستی که نمی‌دانم که این که می‌نویسم
راه سعادت است که می‌روم، یا راه شقاوت
و حتا که نمی‌دانم که این‌که نبشتم طاعت است یا معصیت
کاشکی یکباره‌گی نادان شدمی تا از خود خلاصی یافتمی!
چون در حرکت و سکون چیزی نویسم، رنجور شوم از آن به غایت
و چون در معاملت راه خدا چیزی نویسم هم رنجور شوم
چون احوال عاشقان نویسم نشاید
چون احوال عاقلان نویسم هم نشاید
و هر چه نویسم هم نشاید
و اگر هیچ ننویسم هم نشاید
و اگر گویم نشاید
و اگر خاموش گردم نشاید
و اگر این واگویم نشاید و اگر وانگویم هم نشاید...

از «رسالة العشق»/ عین‌القضات همدانی