بدونِ اینستاگرام و شبکههای اجتماعی، نمیشه زندگی کرد. اگر اینستاگرام نبود، هزاران نفر در جهان ، بخاطر نبودِ اطلاعرسانی کشته شده بودند یا از بین رفته بودند. یا اتقافات ناگوار بیشتری را شاهد بودیم. این از خوبیهای شبکههای اجتماعی است. بدی آن خشونتیست که شبانهروز هر کس دارد. با نمایش بیش از اندازه خود، با سطحینگری و ابتذالِ ۲۴ساعته. خشونتِ نمایش و نمایشِ خشونتِ بی پایان . وقتی منی محو نمیشود و مدام ایگو و هوا وهوس و منیت تولید و تقویت! میشود.
یک بدی اینستاگرام و فیسبوک ، هر وقت یکساعتی در آن هستم، نصف شدن باتری موبایلم هست. یکی از کارکنانِ اخراجی فیسبوک، فاش کرده بود که شرکت متا ( صاحب Instagram و Facebook ) به عمد، طوری طراحی شده است که بعد از بازدید یکیدوساعته ظرفیت باتری موبایل به نصف کاهش مییاید. گویا این نصف شدنِ باتری موبایل، آزمایشی در شرکت متا بوده است.
اینستاگرام، وقتی میخواهی صفحات محدودی را انتخاب کنی، مدام صفحه جدید پیشنهاد میدهد. این اسمش خشونت است. خشونتِ نمایش و بازارگرمیِ سلبریتیها و محصولات اقتصادی. مارک زاکربرگ مالک فیسبوک ، اینستا و واتسآپ ، شایسته محاکمه و جریمه مالیِ سنگین است. بخاطرِ همین موارد. میتوانیم حداقل حضورمان را در اینستا و شبکههای اجتماعی کم کنیم. برخی از دوستان شبها نمیخوابند و استراحت نمیکنند ؛ چون ۱۰ تا ۱۳-۱۲ ساعت در اینستاگرام مشغول هستند. سکون ، سکوت و آرامش چه میشود این وسط.
دلم برای نوشتههای احمد زیدآبادی تنگ شده. زیدآبادی، از ۱۵ آوریل مطلبی جدید در کانال تلگرامش منتشر نکرده. به دوستانم میگفتم ما شاعرها و نویسندهها بلد نیستیم سکوت کنیم. به احمد زیدآبادی هم انتقاد داشتم چرا اینقدر زیاد به بسیاری از رویدادها واکنش نشان میدهد و حالا خاموش است. هرچند او به بصورت شفاف، نظراتش را درباره مسائل ایران مثلِ حجاب اجباری و شیوه حکمرانی و مسائل جهانی مثلِ مناقشه فلسطین و اسرائیل، بیان کرده است. راستش! من بیشتر از نظرات احمد زیدآبادی، از نظرات رضا علیجانی خوشم میاد. بخاطر صداقت و آزادیخواهیاش. زیدآبادی جزو تحلیلگرها و روزنامهنگارانی است که بیش از بیست سال است نوشتهها و آثارش را دنبال میکنم . امیدوارم خاموشیِ زیدآبادی در کانال و صفحهاش، ربطی به فشارها نداشته باشد. اگر ننوشتن زیدآبادی صرفن استراحت باشد عالیست.
از زبانِ عینالقضات همدانی :
هر چه مینویسم پنداری دلم خوش نیست
و بیشتر آنچه در این روزها نبشتم
یقین ندانم نبشتنش بهتر است از نانبشتنش
ای دوست! نه هر چه درست و صواب بُوَد، روا بُوَد که گویند
و نباید که در بَحری افکنم خود را، که ساحلش بدید نبود
و چیزها نویسم «بیخود» که چون «واخود» آیم
بر آن پشیمان باشم و رنجور.
ای دوست! میترسم و جای ترس است از مکر سرنوشت
حقا و به حرمت دوستی که نمیدانم که این که مینویسم
راه سعادت است که میروم، یا راه شقاوت
و حتا که نمیدانم که اینکه نبشتم طاعت است یا معصیت
کاشکی یکبارهگی نادان شدمی تا از خود خلاصی یافتمی!
چون در حرکت و سکون چیزی نویسم، رنجور شوم از آن به غایت
و چون در معاملت راه خدا چیزی نویسم هم رنجور شوم
چون احوال عاشقان نویسم نشاید
چون احوال عاقلان نویسم هم نشاید
و هر چه نویسم هم نشاید
و اگر هیچ ننویسم هم نشاید
و اگر گویم نشاید
و اگر خاموش گردم نشاید
و اگر این واگویم نشاید و اگر وانگویم هم نشاید...
از «رسالة العشق»/ عینالقضات همدانی