«من تو او مرد او زن »

شعر، نیروی حال ، دائو دِ جینگ، سکون و... سکوت

«من تو او مرد او زن »

شعر، نیروی حال ، دائو دِ جینگ، سکون و... سکوت

مشاهده یِ رسوخِ نیروها و ردپاهای تاریخ



وقتی با خودم قرار گذاشتم در شهرِ سیلویا
بر افتادنِ چشم‌ها و درخت‌ها
تابیده بود بنفش‌ها    و سنگ فرش‌ها سکه‌ای بود
بخارِ سرِ همه از استخوان‌های خشک نبود
بر بندِ رخت آویزان شده/ساعتی بر فراموشی
حکم رانی شاتوت‌ها و تاب‌ها و زن‌ها و دخترا
و سر برداشتن از لبا
سبزتر از بازوهای نه داشته به چیزی سنگین
این-از تو پریدم
در کدام غیبت حاضر
تو ردپای تاریخی
میل به نشستن در یک مکان
مشاهده یِ رسوخِ نیروها
و ردپاهای تاریخ
میل به ناحیه‌ گرایی
همه باید از همه لهجه‌شان بُگریزنند
بزنند به دیواره تاریخ
تمام ناپذیر از دست همه یِ آن شکنجه‌ها
دیواری-چروکی نبود
کافه‌ای بی هوا با مشتریانش در هم نمی‌پیچید
و میل به نشستن در یک مکان
- - -
امیر قاضی پور