«من تو او مرد او زن »

شعر، نیروی حال ، دائو دِ جینگ، سکون و... سکوت

«من تو او مرد او زن »

شعر، نیروی حال ، دائو دِ جینگ، سکون و... سکوت

خالیِ خالی، بی‌هیچ تقدس و بیکرانگی


«اولین حقیقت آموزه‌ی مقدس چیست؟»

- «خالیِ خالی ، بی‌هیچ تقدس.»

برگردان دیگر: - اولین اصل آموزه‌های مقدس چیست؟
- تُهیا، بی‌قدسیت یا تُهیت و بی‌کرانگی.



سطرهای بالا ، سوال و جواب یک خاقان چینی است با یک پیر ذِن چینی. در حالِ خواندنِ کتاب «سِن‌گایی ، استاد ذِن» با ترجمه ع.پاشایی از نشر «کارگاه اتفاق » هستم. کتاب‌های مصور مثلِ همین کتاب را دوست دارم. این کتاب اختصاص به زندگی و نگاره‌های سِن‌گایی گیبون : استاد ذِن نقاش و خوشنویس دارد. نگاره‌هایی با چند خط ساده پُر از بازیگوشی هنرمندانه است. آب‌مُرکب‌ها و خوشنویسی‌های سِن‌گایی گیبون ( Sengai Gibon) . از فضایِ خالیِ نقاشی‌ها در کنارِ نوشته‌ها خوشم میاد. قرار نیست صفحه سیاه بشه و این عالیه. معرفی سِن‌گایی در این کتاب توسط د.ت. سوزوکی. درسته، ذِن از نیستی یا تُهیای مطلق می‌آید و می‌داند چطور بازیگوش باشد. این پوچی در آیین ذِن با پوچیِ نهیلیستی فرق دارد. بیواسطگی و بیکرانگی را دارد. کتاب‌ها را نباید صرفن خواند بلکه دید . مثلِ کتاب  «سِن‌گایی ، استاد ذِن» که دیدنی‌ست.



قطع مکرر برق بدون‌ِ اطلاعِ قبلی


حداقل مسئولان کشور می‌توانند قطع مکرر برق در منازل مسکونی را از قبل اعلام کنند. مثلِ زمانِ کودکی ما که جدولِ خاموشی‌ها را در رسانه‌ها و روزنامه‌ها اطلاع‌رسانی می‌کردند.  در حالیکه مصرف برق خانگی در ایران، حدود یک درصد برق کل کشور است، شاهد قطعیِ مکرر برق هستیم. سیزده درصد برق بخاطرِ شبکه فرسوده برق که نوسازی نشده اتلاف می‌شود.  توانیر کارهای خوبی طی سالها کرده. مثلِ درست کردن برنامه‌هایی که باعث کم شدن مصرف برق شد. همان شعار  " لامپ اضافه خاموش " تاثیرگذار بود. اما نباید فراموش کرد نسبت برق مصرف خانگی در ایران، نسبت به مصرف جهانی در کشورهای غربی و اتحادیه اروپا ، کمتر است . اگر می‌خواهیم بابت خاموشی‌های از قبل اعلام نشده، غافلگیر نشیم، باید روشنایی مثلِ چراغ قوه و داشتنِ باتری موبایل که ۱۰۰درصد شارژ داشته باشه، یادمان نره. تو گرمای تابستان نباید به کل فلج شد . وقتی برق میره، چون ساختمان‌ها اکثرن به پمپ آب وصل هستند، آب هم قطع میشه .

تو این وبلاگ، بیشتر از شعر و سینما و ادبیات می‌نویسم. امروز شد برق!
محدود می‌کند محدود نمی‌کند!

شعر در به یادآوری است




در تصویر،  نامه و دستخط سوده نگین‌تاج را مشاهده می‌کنید که امروز ۲۸ اَمُرداد ، روزِ تولد دوست شاعر است.


■ ضدِ تیتر. شعری از امیر قاضی‌پور

                       
     باید پرداخت به ظریف شدنِ آینه
چند سانتی‌متر بالاتر از سطحِ دریا
می‌آیند عرق‌ها در طولِ روز
از کفِ دست‌ها
شن‌هایِ روان
دیدنی آفتاب
لابد دیدنی در میانِ رنگ‌ها
بر سطح،صدایِ گروه
کاسه یِ درد

 

چمن‌هایی که مردمان
گوش می‌دهند
"شمع‌هایِ آفتابگردان "





■ روایت سوده‌ نگین‌تاج از من ، که منو بهتر از خودم می شناسه . چه کسی چه کسی را برپا می‌کند؟

ب شاعرِ کلمات بُریده امیر قاضی‌پور

نمیدونم بهت گفتم هیچ وقت یا نه
همیشه ترجیح میدادم و میدم که سطح زندگی م اونقدر معمولی ب نظر بیاد ک نشه هیچی ازش بیرون کشید
جز یک زندگی معمولی
انگار ی صفحه ی بی خط
اما همیشه حواسم هست
شاید بی صدا و در سکوت
با یک چشم
ب شاعرِ کلمات بریده امیر قاضی پور
ب نوشته ها
ب فیلم ها
ب نقدهایی که مینویسی
ب نقدهایی که مینویسند و نقدها رو نقد میکنی
به عبور از ادم ها
دغدغه های سیاسی ت
سکوت ها و فاصله گرفتن
خیلی فضاها رو با هم خط ب خط جلو بردن
اما همیشه بی واسطه
بی عمیق کردن هر انچه عمق گرفتن فاسدش میکنه
خیلی خوبه که عمیق نمیشی در سطوح خیلی خوبه



دکتر فاطمی و تشخیص درست در ضرورت انحلال سلطنت




٧١ سال از شکست مرحله اول توطئه دولت‌های آمریکا و بریتانیا با مشارکت دربار پهلوی دوم، نظامیان جاه طلب، روحانیت قدرت‌طلب و طالب استبداد، رانت‌خوارها و اجامر و لمپن‌ها می‌گذرد.


دکتر حسین فاطمی، شهید جمهور، اولین هدف انتقام‌گیری کودتاگران بود که به خانه‌اش یورش آوردند و وقتی موفق به ضرب و شتم او نشدند، با همسرش برخورد کردند.
‏اگر به توصیه فاطمی در نطق معروفش توجه شده بود که باید اساس سلطنت برکنده شده و جمهوری در ایران مستقر شود و تدابیری اندیشیده می‌شد و نیروهای مردمی در خیابان‌ها می‌ماندند، شاید هیچگاه کودتا موفق نشده بود و الان ایران سرنوشت دیگری می‌داشت.

البته سقوط محمدرضا شاه پهلوی با آن فرار مذبوحانه و دست به دامان قدرت‌های بیگانه برای تصاحب تاج  و تخت از دست  رفته آغاز شد.

یاد و نام دکتر فاطمی که مورد بغض سلطنت‌طلبان و بنیادگرایان اسلامی بوده و هست، بلند است، بلندتر باد

نوشته بالا از علی افشاری ‏است.



وزیر خارجه فقید ایران " حسین فاطمی " که نویسنده و روزنامه‌نگار نیز بود. هنوز لحظه حال است ، زمانی که حسین فاطمیِ جوان میگفت دوسال در دولت ملی-دموکراتیک مصدق حکومت کردیم و هیچ مخالفی را نکُشتیم.  چون برای برادرکشی نیامده بودیم.  مقایسه همیشه رنج‌آور نیست.  مقایسه کنید با شارلاتانی مثلِ جواد ظریف که همیشه توجیه‌گرِ اَعمالِ جنایتکارانه بوده و هست.

واکنش نشان دادن با زبانِ هنر




کدام رویداد مهم است؟
واکنش به کدام رویداد؟
تفکرِ زائدی که بیشتر نگاهِ هیجانی به رویدادهای سیاسی دارد.
از کنارِ انتشارِ کتاب، آلبوم موسیقی ، ساختنِ فیلم بدون سانسور و ... اجرایِ پرفورمنس می‌گذریم. اینها رویداد نیستند؟
آدمک‌هایِ پرفورمنس « پریماه اعوانی»  ذهنمو درگیر میکنه. زبانِ پرفورمنس زبانِ رهایی‌ست.
دوست دارم نظرِ دوستان را درباره پرفورمنس پریماه اعوانی بدانم .
در اینجا در اینستاگرام ببینید :
https://www.instagram.com/reel/C-jaJQEoo6d/?igsh=d2cyMWs0b3B4bGJt

یادمه تو خانه هنرمندان ایران، دختری برای دیدنِ واکنش مردم و پایان نامه‌اش، آدمک‌هایی را به دار آویخته بود در درختانِ پارک خانه هنرمندان . و حالا پرفورمنسی دیگر از پریماه در خارج از ایران با آدمک‌‌ها.
از شعر باید گریز زد به پرفورمنس.  بایدِ ایجابی.  کلمات را به جنبش و رقص درآورد .
بله! واکنش داشتن به رویدادها با زبانِ هنر. مثلِ «ویدا موحد» در پرفورمنسی که در خیابان اجرا کرد. هم مبارزه بود و هم هنر.  تا زنان و دخترانی که با پوشش اختیاری ، انواعِ پرفورمنس‌ها را خودجوش و بداهه دارند.
از هشتگ: هر روز باید یک فیلم خوب دید، تا هر روز باید یک موسیقی خوب شنید و هر روز باید یک شعر خوب خواند، رسیدیم به دیدنِ پرفورمنس.


محبت به همنوع بدور از نفرت و انتقامجویی




محبت به همنوع بدور از نفرت و انتقامجویی در فیلم «‌ داستان راهبه» ساخته فرد زینه‌مان با بازیِ مخلوقِ زیبا آدری هپبورن ( Audrey Hepburn). بعد از سالها بالاخره فیلم داستان راهبه ( Nun's story) را دیدم . همان داستان معروف اطاعت کردن بنام خدا که همانا تسلیم است. عشق به همنوع و کنار گذاشتن‌‌ِ هوا و هوس . تو کتاب « عهد جدید » آمده که خلاصه شریعت محبت است. تمام احکام از قتل مکن ، زنا نکن و غیره، به عشق بی‌شائبه به همنوع ختم می‌شود. تمام دستورها برای همان محبت است. فیلم « داستان راهبه» همین نگاهِ اطاعت و تسلیم و عشق و محبت را توامان تصویر می‌کند . راهبه‌ای با بازی آدری هپبورن که وارد به کارِ پزشکی و پرستاری است ، تا آخر نمی‌تواند راهبه بماند، چون نفرت از دشمن ( در اینجا آلمان نازی) باعث میشود او از مرگ آلمانی‌ها ناراحت نباشد‌؛ بلکه خوشحال نیز باشد.  برای همین حسِ انتقامجویی  خودش را دیگر راهبه نمی‌داند. 

فراتر از ارزشِ سینمایی‌ این فیلم ، به اطاعت و تسلیم فکر می‌کردم.  کنار گذاشتنِ هوا و هوس . در ابتدایِ فیلم، مادر‌مقدس از سکون و سکوتِ درون میگفت.  سروصداهایی که نمی‌گذارند انسان آرامش داشته باشد.  وقتی پایِ تمایلات شخصی در میان است.
برای من که هنوز تمایلات فردی و نفسانیت را دوست دارم. حس‌هایِ متضاد دارم . عشق به همنوع را چه کسی رد می‌کند؟ اما بدور از نفرت و غرور و انتقامجویی نیز سخت است. کدام تواضع بدون نمایش؟
مشکلم این است که سلسله مراتب دینی را نمی‌توانم اجرا کنم . سکوت و سکون و عشق به همنوع، نیاز به مراقبت و مراقبه دارد. رغبت به مراقبه.
بیشتر از نگاهِ مسیحی و دینی، نگاهِ امثال اکهارت تُله ، فراتر از مذهبی خاص مدنظرم هست. سرگشتگی که می‌توانم از بین ببرم. سرگشتگی که امانم را بُریده. نمی‌خواهم با کلمات بازی کنم .


آزادی و سلب آزادی


من دلم می‌خواهد این لفظ (باید) از زندگی دور شود؛ باید این کار را بکنی، باید این‌طور لباس بپوشی، باید این‌طور راه رفت، باید این‌طور حرف زد، باید این‌طور خندید ...

اه همه ش سلب آزادی و محدودیت؛ چرا باید، می‌دانم که به من جواب خواهند داد، زیرا قوانین اجتماع اجازه نمی‌دهد طور دیگری رفتار کنی، اگر بخواهی برخلاف دیگران رفتار کنی دیوانه و احیاناً جلف و سبکسر خطاب خواهی شد. من نمی‌فهمم این قوانین را چه کسی وضع کرده؟ کدام دیوانه‌ای بشر را به این زندگی تلخ و پر از رنج محکوم کرده ‌است.

- از کتاب اولین تپش‌های عاشقانه قلبم ، فروغ فرخزاد   





یک نظر از علی افشاری درباره پزشکیان:
مسعود پزشکیان⁩ از جهات مختلف، اصحاب غار کهف در زمانه حاضر را تجسد بخشیده است! مردی با مختصات متعلق به عصر سپری شده که با لجاجت و کوته‌نظری متعصبانه بر حفظ این هویت نازمانمند اصرار دارد.


دوست داشتم تو این پُست از ایمان و بی‌ایمانی بنویسم  مرتبط با فیلم Ordet . نظرم عوض شد. تا پُست بعد 




کدام روش زندگی را انتخاب می‌کنیم


یا این یا آن

۱.‌زندگیِ زیبایی‌شناسانه یا استتیک:  کسی که به هوایِ دلِ خود زندگی می‌کند. کسانی که برای خود و رضایت خود زندگی می‌کنند

۲. زندگیِ اخلاقی: کسانی که علاوه بر خود و رضایت خود، برای دیگران و انسان‌های دیگر هم زندگی می‌کنند

۳. زندگیِ دینی: از نظرِ سورن کی‌یر کگور ، دین را می‌توان سنتزِ دیالکتیکیِ « زندگیِ زیبایی‌شناسی» و «زندگیِ اخلاقی» دانست. دیانت درون و برون، یقین و عدم یقین را در خود دارد. کسی که فقط برای خود و انسان‌های دیگر زندگی نمی‌کند. برای خدا زندگی می‌کند




فراتر از مطلب بالا : انسان قلبش برای همه انسان‌ها ظرفیت ندارد. هر کدام از ما، چقدر برای همنوع و هموطن خود دلسوزی داریم؟ اما وقتی خبری مثلِ حمله چهار زنِ چادریِ گشت ارشاد به دو دختربچه ۱۴ ساله را می‌شنوی و متاثر میشی.  کدام وجدان؟ کدام انسانیت؟ این وحشی گری ...جان‌هایِ زیبایِ دخترانِ ایرانی با گرایش‌ها و پوشش‌های متنوع.


نگاهی به جهانِ شعر و سینمایِ فریدون رهنما


روزی که همه ببینند همه شاعر خواهند شد

شاعری چیست؟ بقول گرترود استاین، شاعری عبارت است از یک فرهنگ لغت و چیزهایی که دیده‌ایم . فریدون رهنما اعتقاد دارد روزی که همه ببینند همه شاعر خواهند شد ‌. شعر محدود به نوشتن بر روی کاغذ نیست .

وقتی مستند " تخت جمشید " اثر فریدون رهنما را می‌بینیم، صرفن یک اثرِ گزارش گرانه‌ی معمولی نیست. عناصر صدا و حرکت دوربین، با استفاده از شاعرانگی و تفکر تاریخی و زیباشناسی مدرن ، فیلم را تا سرحد یک اثر استعاری بالا می‌برد . در حقیقت، خونِ شعر به تعبیر نصیب نصیبی در کار رهنما وجود دارد. از ناحیه دیدن . از یک اثرِ محیطی مثلِ تخت جمشید، شعوری دیگر طلب می‌کند . کاربردِ حرکت دوربین، از گزارش ساده فراتر می‌رود . دیدنِ شعر چیزها . برای فرار از یک گزارش ساده ، رهنما در مستند تخت جمشید، شعری با تفکر تاریخیِ مدرن می‌سازد. همه چیز را در شعر به دیدن فرا می‌خواند . از گیاهانِ تخت جمشید و کسانی که دهه ها پیش در آنجا بودند، از امکانات سوبژکتیو به وسیله کاربردِ عالی صدا و حرکتِ دوربین، یک شعرِ سینماییِ ناب می‌سازد. جالب است که از طریق صدا ، می‌توانیم در مستند تخت جمشید، تصاویر را مجسم کنیم. القای جنگ‌ها از طریق کاربرد عالی صدا . و موسیقی کاملن فضاساز است . با یک تدوین حساب شده، در جنبه بصری فیلم تخت جمشید ، در اولین نماها، با قطع سریع سنگ ، تخته سنگ و ستونهای تراشیده، می‌کوشد با تصاویر، روند ساختن کاخ را تصویر کند .
رهنما در رساله سینمایی‌اش در جایی نوشته است: اگر " پل ورلن " ( شاعر نامدار فرانسوی) زنده بود چه بسا فیلم "باران" اثر " ژوریس ایونس " را از آفریده‌های خود می‌دانست . در واقع شاعر همان فیلمساز است. این نگاه رهنما، "دیدنِ شعر چیزها " در شعرِ سینماییِ ژوریس ایونس است . در مستند کوتاه و صامت " باران " ، تمامِ بارانهای ممکن را فیلمساز در این جا همان شاعر تصویر کرده است . بجای گفتن از باران ، تمام تصاویر باران بدون جلوه گری ، خالص و ناب ، نمایش داده می‌شود . شعر همان چیزهایی است که می‌بینیم. چیزهای به ظاهر ساده که دیگران ندیده‌اند و در اینجا فیلمساز-شاعر آنرا دیده است. اگر دیگران هم می‌دیدند ، شاعر می‌شدند . ژوریس ایونس، چشمی برای دیدن قرار داده است . شعرِ سینمایی، در واقع ، دعوت به دیدن است . ما در اغلب فیلمها، به خواندن و شنیدنِ دیالوگ‌ها می‌نشینیم. در حالیکه، فیلمها را باید دید . فیلمنامه مهم است . اما تصاویر است که نوشتار و گفتار را منعکس می‌کند . البته با کلمات و صداها، تصاویر بیان می‌شود. ‌
در شعرِ سینمایی، یک نوع آمادگی و درک همیشه وجود دارد . جایی در فیلم بلند " سیاوش در تخت جمشید " که یک فیلم سیاه و سفید است، برای ثانیه‌هایی از رقصِ سیاوش با سودابه ، فیلم صامت و رنگی می‌شود . این صامت شدنِ فیلم ، یک نوع بینشِ سینمایی و دعوت به دیدنِ ِشعر چیزها است . نوعی تازگی و نو شدن است . در شعرخوانیِ سیاوش در تخت جمشید، صامت شدن فیلم ، علیه سینمای حرف و حرف و حرف است. دعوت به دیدن . همه چیز را به دیدن فراخواندن . در سینمای ایران که سابقه سینمای صامت نداشته‌ایم ، این بینش سینمایی تازه و بدیع است . در فیلم "روسی " اثر امیرحسین ثفقی نیز صامت شدن فیلم با پانتومیم بازی همراه است . بقول امیر قنبری ، قسمتهای صامت فیلم روسیِ امیرحسین ثقفی ، ادای دینِ به تاریخ(های) سینمای ژان لوک گُدار است. عجیب اینکه ابراهیم گلستان، در گفتگویی با پرویز جاهد ، رهنما را فیلمساز نمی‌داند!... چطور می‌شود بینش سینمایی فریدون رهنما را انکار کرد(؟). آیا ابراهیم گلستان، فیلم بلند سیاوش در تخت جمشید و مستند کوتاه تخت جمشید را با دقت دیده است؟ قسمت صامت سیاوش در تخت جمشید را دیده است ؟ گلستان می‌گوید: طفلی رهنما نتوانست یک فیلم بسازد! آیا ابراهیم گلستانِ خودخواه و مغرور ، این تجربه مهم و فراموش ناشدنی برای سینمای ایران در مستند تخت جمشید را در یک اثر آوانگارد دیده است؟ احضار تاریخ و ادراک شاعرانه آن، در مستند تخت جمشید که در آن رهنما، همواره، گذشته را به حال فراخوانده و مورد پرسش قرار داده است، را گلستان درک و فهم کرده است؟ دورانِ گذار با استفاده از بازخوانی مدرن شاهنامه را در سیاوش در تخت جمشید ، را چه کسی درک کرده است؟
فریدون رهنما در گفتگویی می‌گوید، به نظرم همه شاعران در نطفه، سینماگر هستند و شعر ، از دیرباز، آغازگر کارهای دیگر بوده است . به ویژه نویسندگان بزرگ یونان را در نظر دارم . اینان خود را به همان اندازه درام نویس می پنداشتند که شاعر . من تفاوتی میان شعر و سینماتوگراف نمی‌بینم . این سخنِ رهنما را می‌شود تعمیم داد . از چه شعرهای سینمایی حرف می‌زنیم؟
اگر از سخنِ رهنما، وام بگیریم که تفاوتی میان شعر و سینماتوگراف نیست، آثار روبر برسون ( سینماگر برجسته و فقید فرانسوی) شعرهای سینمایی هستند . در راستای نظریات روبر برسون در کتابی با عنوان " یادداشت‌هایی درباره سینماتوگراف " که خواندن این کتاب برای هر شاعر جدی و حرفه‌ای واجب است . در راستای تفاوت نداشتن شعر و سینماتوگراف از دید رهنما ، می‌شود به فیلم چشمه، شاه‌کارِ آربی اُوانسیان ، هنرمند ایرانی-ارمنی اشاره کرد .‌ در شعرِ سینمایی چشمه آربی اُوانسیان ، استفاده از تجربه‌های برسون در کارگردانی و بازی‌سازی و تئوری سینماتوگراف وجود دارد . در واقع فیلم چشمه، نگاهی شاعرانه دارد بر اساس تئوری سینماتوگراف .
سینماتوگراف نوشتن با تصاویرِ در حالِ حرکت و به همراه صداست . سروصداها باید موسیقی شوند . فیلمت را بر پایه‌ی سپیدی ، سکوت و سکون بساز . چیزهایی که در فیلم چشمه آربی اُوانسیان هست. و از مهم‌تر یک عنصر برسونی و شاعرانه در چشمه هست. آن "عنصرِ حذف " است . شعر از حذف بوجود می‌آید. در فیلم‌های برسون و فیلم چشمه، "عنصرِ حذف" وجود دارد . زبان موجز بصری که مثلن صحنه خودکشی را نشان نمی‌دهد و فقط چاقو و جسد جمشید مشایخی در فیلم چشمه دیده می‌شود .
یک نظریه وجود دارد که یک اثرِ سینمایی را نمی‌توان شعر نامید . تقلیل دادن اثر می‌دانند. ‌مگر تعریف شعر ، از قبل تعیین شده است؟ فریدون رهنما در رساله سینمایی‌اش آورده است " نووالیس می‌نویسد : لحظه‌هایی هست که الفباها، کتاب‌های حساب ، همه شاعرانه می‌نماید... " این لحظه فیلم است. ‌رنه کلمان ما را به درون یک گورستان می‌آورد که کودکان، نهانی آن را به جانورانی که می‌کشته‌اند اختصاص داده‌اند. و ما ناچاریم باز یابیم هر آنچه نادیده گرفته بودیم. یعنی آنکه شعر در فیلم در واقعیت، شیء ، پوست و خون می‌شود.
منتقد سینمایی محبوبم " استفان دُلُرم" در مقاله" در باب شاعرانگی! " ، می‌نویسد اگر فیلمهایی مثل ترانه‌ی هند مارگریت دوراس ، مادر و روسپی ، برای عشق هایمان پیالا ، ناگهان بالتازار و بیشتر از آن، آسمان از آن شماستِ گرمیون ، رنوار ، اپستاین ، ویگو ، زیباترین فیلمها هستند بدلیل شعر بودن این شاهکارهاست .‌

موخره: در عصر امروز، مجسم می‌کنم ، فریدون رهنما بصورتِ جسمانی زنده بود ، و فیلمهایی مثلِ" در شهر سیلویا " و " دختر و عنکبوت " را در سالهای اخیر می‌دید. مطمئنم گریز شاعرانه و جمع و جور خوزه لوئیس گورین به استراسبورگ در فیلم در شهر سیلویا و اراده به ناحیه گرایی، میل به نشستن در یک مکان و مشاهده‌ی رسوخِ نیروها و ردپاهای تاریخ را در شهر سیلویا، حتمن می‌دید. فریدون رهنمایی که مقارنه‌ی شعر و تاریخ را در آثارش داشت . شعرِ سینمایی" دختر و عنکبوت را رهنما اگر می‌دید . «دختر و عنکبوت» فیلمی است که سلسله مراتب معمول، کنش و لحظات، وقایع و ژست‌ها، شخصیت‌ها و اشیا، حیوانات و فضاها، تصویر و صدا را زیر و رو می‌کند.
مطمئنم فریدون رهنما، در برابر دختر و عنکبوت ، حرف خودش را تکرار می‌کرد . " چه می‌بیند؟ گاهی جهانی شگفت و رخنه کننده... جهانی سخت راستین یا سخت ناراستین .‌که شاعر فقط آرزو دارد آن را نشانمان دهد. به ما منتقل سازد... او " ناعادی" بودنِ همه چیز را می‌بیند.


  

در تمامی ۲۴ ساعتِ به زنجیر کشیده یا از زنجیر رهیده



فریدون رهنما:
از بس زیسته‌اند تلاطم مردم مرا
در تمامی ۲۴ ساعتِ به زنجیر کشیده یا از زنجیر رهیده
مرده یا زنده



سطرهای بالا از‌ کتاب شعرِ منظومه برای ایران از رهنما است.
" امیر وزین " از بچه‌هایِ شاعر و منتقد، که با او کلی تبادلِ ادبی‌هنری داشتم زنگ زد و گفت:دشمنی با تو ندارم. اختلاف نظرهایی پیش آمده بود. هرچند در جلسات سینماشعر و تبادلاتی که با هم داشتیم، سرِ خیلی چیزها توافق داشتیم.  نقدها و تفاسیری که بر فیلم‌های محبوبمان مثل پسر ایران از مادرش بی اطلاع است، Strange Little Cat ،  چشمه‌ی آربی اُوانسیان و... In The City Of Sylvia با هم داشتیم.  خوشم اومد امیر وزین اصلن آدم کینه‌ای نیست و اهلِ گفتگو و تبادل است. از فیلم‌ها و کتاب‌هایی که جدید خوانده و دیده بودیم گفتیم و گفتیم.  اینکه دوباره گفتگو کنیم و احتمالن جلسه داشته باشیم. فضاهای گسترده بازهم . لحظه حال و حلقه‌یِ به هم پیوسته‌یِ اقامت‌ها و تکرارها.


دوست دارم جمله زیر از فریدون رهنما را که فردا ۱۷ امرداد سالروزِ جادوانه شدنِ اوست.
رهنما : فرهنگ نیاز به تبادل دارد ، به یک جریان بارور . اما تضادی همیشه هست و خواهد بود میان آن که می‌جوید و آن که نمی‌جوید


سکوت و سکون در آثارِ سینمایی



از وقتی با نظرات اکهارت تُله ( نویسنده کتاب‌های تاثیرگذارِ زمینی نو، نیروی حال و سکون سخن می‌گوید)  آشنا شدم، ردپایِ سکون و سکوت در آثارِ ادبی و هنری برای من مهم بوده و هست‌. چیزِ غریبی نیست. فقط نوعِ نگاه هر اثر فرق دارد. 


حتا می‌توان یک Top10 سینمایی از سکوت و سکون داشت. فیلم‌هایی که با سکوت و سکون دوست دارم :

۱. در صدر فیلم‌ها ، فیلم شانتال آکرمن فیلم «من تو او مرد او زن» قرار دارد. خلاقیت فیلمساز در سکون و سکون ، مثال زدنی‌ست.

۲. از فیلم‌های سینمای ایران، فیلم «چشمه» اثر آربی اُوانسیان را هیچ جور نمیشه نادیده گرفت. سازمان دادنِ سکوت با صفحات سفید در سینماتوگرافی که در تمام اجزای فیلم هست

۳. فیلم ماشین مرا بران ( Drive My Car) از هاماگوچی فیلمساز ژاپنی.  بله! نشسته‌‌ای بر معبرِ سکوت

۴. فیلم در شهر سیلویا ( In The City Of Sylvia) دیالوگ اندکی دارد. در جلسه سینماشعر گفتم که این فیلم را حتا میشه فیلم صامت نامید.  سکوت و سکون هم ضمن سروصداهای فیلم که کاملن موسیقی می‌شوند، وجود دارد. یک سینماگرافِ زیبا و مدرن

۵. تو فیلم پُردیالوگ «دختران چلسی» از اندی وارهول، بیست دقیقه سکوت هست

۶. از «هاماگوچی» یک فیلم دیگر بنام «شیطان وجود ندارد» را میشه مثال زد

۷. از سینمای ایران ، فیلم کمتر دیده شده‌ی «تابور» ساخته وحید وکیلی‌فر که در جشنواره‌های جهانی تحسین شده و در گروه هنر و تجربه اکران شده را میشه به لیست افزود

۸. از فیلمسازِ خلاقِ فلسطینی «الیا سلیمان» فیلم این جا می‌توانست بهشت باشد ( It Must Be Heaven) که سکون و سکوت را خوب تصویر کرده است

۹. فیلم سکوت و فریاد ساخته میکلوش یانچو 


۱۰. فیلم روزهای عالی ( Perfect Days) ساخته ویم وندرس . سکوت و سکونِ تصویر شده در این فیلم با نظرات اکهارت تُله کاملن همسو است


۱۱.‌ با اغماض فیلم Daddio ساخته کریستی هال ( Christy Hall) . هرچند یک فیلم متوسط است



تو می‌توانی تا بی‌نهایت از هیچ سخن بگویی. باقی همه سکوت است




گفتگوهای طولانی و دونفره مثلِ همین فیلم Daddio به کارگردانی کریستی هال ( Christy Hall )، وقتی با سکوت، سکون و وقفه بینِ مکالمه همراه میشه زیباست.  بدونِ Silence و Stillness و وقفه‌هایِ بینِ گفتگو، اصلن انسانیت وجود نداره‌‌.  بقولِ معروف: سکون و سکوت اصلن شکلی نداره و پدیده این‌جهانی نیست. تک-مضمونی بودنِ فیلم‌ Daddio ، یک نقطه ضعف بزرگ این فیلمه. حتا فیلم‌هایی محبوب مثلِ سه‌گانه لینکلیتر از نوعِ Before Midnight ، هم ایده‌های تک-مضمونی در گفتگوهایِ بی‌پایانِ خود دارند.  Talk و Talk و Talk! ، آنسویِ پیکرِ طبیعی ، دریا و دریا و دریا؟ تو می‌توانی تا بی‌نهایت از هیچ سخن بگویی. باقی همه سکوت است.  بعد از مدتها ، یک بازیِ قابلِ قبول از داکوتا جانسون ( Dakota Johnson) در فیلم Daddio دیدم‌. یک بار ، گفتم یک ویژگی فیلم‌های خوب اذیت کننده بودنِ آنهاست. اما همیشه اینطور نیست . مثلِ زمانی که فیلم Daddio را با سکون ، سکوت و آرامش می‌دیدم‌. هرچند فیلم Daddio ، یک اثرِ متوسط و قابلِ اعتناست .

خانه هر کس,بدنِ اوست


 
پروژه صلح برای خاورمیانه

پروژه صلح برای خاورمیانه از یک بازیِ زبانی شروع شد
Middle East
اگر از دوحرف اول و آخر یک کلمه بسازیم می‌شود
Mist
یعنی غبار , مه , ابهام

و اگر دوحرف اول و آخر خاورمیانه
 را به هم بچسبانیم می‌شود :خانه.
"خانه" غبار آلود است . 
خاورمیانه , اکنون
"بدن ~ بازیِ" نامتقارنی است که جنگ و خون او را به این ورطه افکنده است.
پ. ن :
خانه هر کس,بدنِ اوست.



شعر بالا : آنیما احتیاط







دوست دارم تو این پُست ، بعد از شعرِ بالا این جمله مانیِ شاعر و پیامبر را هم اضافه کنم :
گفتار من خونی جاری نمی‌کند،
دستان من هیچ شمشیری را لمس[ تبرک] نخواهد کرد نه حتا ...کارد قربانی کنندگان، و نه هیزم هیزم شکنان را




آدم‌هایی که با خودشان بلند بلند حرف می‌زنند


سروصداهایِ درونمان . وقتی آدم‌ها با صدایِ بلند، در خانه و خیابان و هر کجا، با خودشان در حالت درگیرانه حرف می‌زنند ، یعنی آرامش ندارند. سکون و سکوت ندارند.  مدام آدم‌ها در دلِ خودشان به دیگران از خانواده تا افراد دور و نزدیک ، فحش و ناسزا می‌گویند. حتا با صدایِ آرام هم مشکل داره بد و بیراه گفتن به زمین و زمان. همان عصبیت و در زمانِ حال نبودن که تنها زمان واقعی است . تفکرِ زائدی در وجود ما انسانها هست، که مدام به هر چیزی گیر می‌دهیم. همیشه در حالِ جمع‌آوری اطلاعات و داده‌های غیر ضروری هستیم. و هی شاخه به شاخه این تفکرِ زائد گسترش پیدا می‌کند. فضای خالی و جایی برای تنفس کردن نیاز داریم .
نیاز به آرامش و سکون و سکوت داریم . خواندنِ کتاب کم‌حجم و مفیدی مثلِ " سکون سخن می‌گوید " نوشته " اکهارت تُله" راهگشاست.
شعور، در سکوت عمل می‌کند و خلاقیت و راه حل مسایل در سکون یافت می‌شوند.



فراتر از این‌ پُست: تفکرِ زائد نیست. خود زندگی است. سه‌شنبه‌های نه به اعدام.  نه به انتقام‌جویی برای لحظه حالِ ایران



برتری آدمی بر حیوان باطل است



چه سرنوشت آدمی و سرنوشت حیوان،
سرنوشتی یکسان است:
همچنان که یکی می‌میرد،
آن دیگری نیز می‌میرد،
و هر دو را یک نَفَس است.
برتری آدمی بر حیوان باطل است،
چه همه چیز بطالت است.
همه چیز به سوی یک‌ مکان می‌رود:
همه چیز از خاک می‌آید،
و همه چیز به خاک باز می‌گردد.
نَفَسِ پسران آدم را
که به سوی بالا بَر می‌شود،
و نَفَسِ حیوان را
که به سوی پایین و به سوی زمین فرود می‌آید،
کیست که بشناسد؟
- از کتاب جامعه از عهد عتیق
فارسی‌ی : پیروز سیار



نکته : در ادبیات روزمره، معمولا در ایران و خارج از ایران ، افراد برای توهین و بد و بیراه گفتن از نام حیوانات بخصوص سگ استفاده می‌کنند. در حالیکه انسان و حیوان ، سرنوشتی یکسان دارند. در دینِ زرتشت، قربانی کردنِ حیوانات بطورِ مطلق ممنوع شده. زرتشتی‌ها هنگام روزه گرفتن از خوردنِ حیوانات مفید خودداری می‌کنند‌. در آیینِ مانوی، گوشتخواری و کُشتن حیوانات وجود ندارد. چرا نکات مثبت را به جهت زندگی روزمره  اجرا نکنیم.  منیتِ انسان و اینکه خیال کنیم ما اشرف مخلوقات هستیم و همه چیز از جمله حیوانات در اختیارِ ما باید باشند، تصورِ باطلی‌ست. حیوانات کشتزارِ ما انسانها نیستند.  همچنان که در سرنوشت یکسان، زنان و دختران بخصوص، کشتزارِ مردان و اسباب خوشی و بهره‌کشی نباید باشند ‌. تفکراتی مثلِ طالبان که به استناد به فاشیسم دینی ، زنان را کشتزارِ مردان می‌دانند. و شهروندانی که در نقاط مختلف جهان، از حیوانات بهره‌کشی می‌کنند و انواع زشتی‌ها و پلیدی‌ها را به حیوانات نسبت می‌دهند. تغییر دادنِ نگرش‌ها نیاز است.


صبح‌هایِ شبانه‌روز و ترانه‌یِ sunrise



ترانه محبوبم با صدای نوار جونز ( Norah Jones) که بارها گوش دادم. هم‌چنان می‌شنوم و جاری‌ست. 
ترانه را با یک سرچ ساده می‌توانید گوش کنید.


Sunrise, sunrise
Looks like mornin' in your eyes
But the clock's held 9:15 for hours
Sunrise, sunrise
Couldn't tempt us if it tried
'Cause the afternoon's already come and gone
And I said
Hoo, ooh, ooh, ooh
Hoo, ooh, ooh, ooh
Hoo, ooh, ooh, ooh
To you
Surprise, surprise
Couldn't find it in your eyes
But I'm sure it's written all over my face
Surprise, surprise
Never something I could hide
When I see we made it through another day
Then I say
Hoo, ooh, ooh, ooh
Hoo, ooh, ooh, ooh
Hoo, ooh, ooh, ooh
To you
Now the night
Will throw its cover down
On me again
Ooh, and if I'm right
It's the only way
To bring me back
Hoo, ooh, ooh, ooh
Hoo, ooh, ooh, ooh
Hoo, ooh, ooh, ooh
To you
Hoo, ooh, yeah
Hoo, ooh, ooh, ooh
Hoo, ooh, ooh, ooh
To you



طلوع خورشید، طلوع خورشید
مثلِ صبح توی چشم‌های تو هست
اما ساعت، ساعت‌ هاست
روی 9:15 نگه داشته شده
طلوع خورشید، طلوع خورشید
اگه سعی کنه هم نمی‌تونه ما رو وسوسه کنه
چون بعد از ظهر قبلن اومده و رفته
و من می‌گم
هوو، هوو، هوو
این کار رو می‌کنی؟
سورپرایز، سورپرایز
نمی‌تونم توی چشمای تو اون رو پیدا کنم
اما مطمئنم تمامش روی صورتم نوشته شده
سورپرایز، سورپرایز
هیچ چیزی رو نمی‌تونم قایم کنم
وقتی میبینم ما اونو به خاطر یه روز دیگه ساختیم
بعدش می‌گم
هوو، هوو، هوو
این کار رو می‌کنی؟
و حالا شب
پوشش رو کنار میذاره، هوو، روی من دوباره
و اگه درست میگم
تنها راهی هست که من رو بر می‌گردونه
هوو، هوو، هوو
این کار رو می‌کنی؟
هوو، هوو، هوو
به تو





نامِ زنده،نه مرگ



رقصِ کاغذ پاره‌ها
قربانیِ دوره‌هایِ هجوم
از هر طرف مجبور باشیم خالق باشیم
بیش از اینکه بمیریم
سنگین می‌شود سنگ
و من از همان موقع ترسیدم
"کاغذ پاره‌ها رویِ سنگ"
نامِ زنده،نه مرگ
وقتی نه هنوز نه مرگ را دیده بود
دعا مثلِ سنگ‌هایِ پاره



یکبار سوده نگین‌تاج ، شعر بالا را در دهه۸۰ برایم sms کرد. پرسیدم مال کیه؟ گفت: شعر خودت!
و خبر درگذشت برادر سوده نگین‌تاج را جدید دیدم . تسلیت به سوده دوست خوب تمام سالها و لحظه حال .  با زبانِ اکهارت تول با زبانِ تاگور با چه زبانی از مرگ بگویم .

تاگور :
خواهم مُرد
بارها و بارها
تا بدانم که زندگی ابدی است.





خبرها و نکته‌ها : سپیده رشنو ( از مخالفان حجاب اجباری) باید خود را به زندان معرفی کند. سپیده رشنو ( شاعر و ویراستار) فقط نظاره‌گرِ خبرها نبود. در صحنه بود. بخاطرِ چند تار مو و زندان!
جالبه! در تلویزیون ج.ا می‌دیدم که دخترِ دانشجوی ایرانی بدونِ حجاب را در فرانسه نشان می‌داد که از فرهنگ فرانسوی‌ها انتقاد میکرد. ایران ملک مشاع است برای همه ایرانیان . فرانسه و ایران چه فرقی دارد. تظاهرات کنندگان مرد و زن که در کشورهای مختلف ، با پوشش اختیاری علیه آپارتاید ، اشغالگری و جنایت‌های اسرائیل در کشورهای مختلف تظاهرات می‌کنند. میشه زنان و دخترانِ ایران هم علیه آپارتاید و اشغالگری اسرائیل بدون حجاب اجباری در ایران تظاهرات کنند‌ .‌

بقولِ رنه گروسه ( شرق شناس) :
ایران آستانه غرب است
و آستانه شرق
و پُلی‌ست میان این دو



آزادسازی و زندگی کردن در لحظه حال




پاهای لُخت و آلبوم کودکی




تصویر: حیاط خانه کودکیم که پُر از گل و گیاه بود . در محله شاپور تهران کوچه وزیر‌نظام .
بقول شعرم : نبض میانِ شاخه‌ها
و پاهایِ لُختش در پنج بعدازظهرِ کوه‌سار




خلوت می‌شود گاهی که زمین فروشی‌ست
لایِ رفت / می‌گیرد از فرطِ یک کلاه
آرام پیش تُرا در عکسی جوان
اگر دستِ خودم / به اضافه‌یِ آبی

یک رفت به رویِ ساحل
بالا نمی‌رود
جان را می‌گیرد

هم تحریر راه را می‌برد
یک رفت به روی ساحل
- - -
امیر قاضی‌پور



شلوارک پوشیدن مردها و پسرانِ جوان.  زنان و دختران‌ و زن‌زندگی‌آزادی...
نبض . جریان داشتن