یا این یا آن
۱.زندگیِ زیباییشناسانه یا استتیک: کسی که به هوایِ دلِ خود زندگی میکند. کسانی که برای خود و رضایت خود زندگی میکنند
۲. زندگیِ اخلاقی: کسانی که علاوه بر خود و رضایت خود، برای دیگران و انسانهای دیگر هم زندگی میکنند
۳. زندگیِ دینی: از نظرِ سورن کییر کگور ، دین را میتوان سنتزِ دیالکتیکیِ « زندگیِ زیباییشناسی» و «زندگیِ اخلاقی» دانست. دیانت درون و برون، یقین و عدم یقین را در خود دارد. کسی که فقط برای خود و انسانهای دیگر زندگی نمیکند. برای خدا زندگی میکند
فراتر از مطلب بالا : انسان قلبش برای همه انسانها ظرفیت ندارد. هر کدام از ما، چقدر برای همنوع و هموطن خود دلسوزی داریم؟ اما وقتی خبری مثلِ حمله چهار زنِ چادریِ گشت ارشاد به دو دختربچه ۱۴ ساله را میشنوی و متاثر میشی. کدام وجدان؟ کدام انسانیت؟ این وحشی گری ...جانهایِ زیبایِ دخترانِ ایرانی با گرایشها و پوششهای متنوع.
️چشمه و چشمه و استتیکِ صدا
شعری از امیر قاضیپور
حباب ها تا زوالِ خود را مییابند
لبههایی سرد / یا کفِ پایم سربسته به خود میپیچد
زبانم اسفنجی به تن دارد
بخیههایی که نمی توان دید درونش چیست
عطسه زدن را باید به تیغ زد
در فضا نمیتوان نگهش داشت
باندپیچی: شاید تو اهلِ محل باشی
برکهای که دست هایِ من در آن است
در را باز میکنند
برکه خونین و پوسته پوسته
جایِ خالیِ کتاب و جایِ خالیِ عضو
عطسه زدن بی خیالِ کلیسا
لبههایِ تولیدی.
گلوهایِ بُریده شده یِ کتابخانه
کانون باید سرد باشد / - حتمن
باندپیچی باید اهل محل باشد / - حتمن
عطسه زدن و هماغوشی مرا از کیسه بیرون کشیدند
بدن آنها ترش هستند
نمیتوانم شما را لمس کنم
به جایِ یک چال، زبانم در دهانم نمیچرخد
هی! پارههایِ باز را بهم هی! لطفن نچسبید
از دستِ آهنها کاری ساخته نیست
قلب و پلاستیکِ کهنه
دریا کنار نمینشیند
پاشویهها
مُردگانی با شیشههایِ شراب
کتف چنان خون میمَکَد
جُفتِ پرکشیده و دست و پا زدنی
خزهای بدونِ مو نفس میکشد
آناناسِ کاملن خورده شده
صدایِ فرسودنِ نقطهای در مقابلِ صدا
صبر کردن صبر کردن/ ماهیچههایِ منقبض شده پا
از تبت یدا ابی لهب
و آوازِ نوروز با آب نباتهایِ قهوه
چشم و بینی آدم را لُخت میکنند
فهمِ واقعی
" حاصلِ شکستنِ زمان "
بسطِ بحران
" مُجادلهی قُطبین "
چشمه و چشمه و استتیکِ صدا
یا صدایِ شنیدنِ آب
" از رویِ کندن کُندهی درخت "
قطع میکند رابطهاش را
سنگی که به آسیاب میخورَد
تنها به تو فکر میکند
احتمالن برکه منتظر ماهیست
وقتی چاله را میکنی
سرش را تویِ حوض میکند
درخت فکر میکند که چاله را بکند
از دو طرف احاطه شدی
- - -
امیر قاضیپور
کانال شعر و شعرخو انی در تلگرام:
T.me/ghazipooramir
نگاهی به یکی از اشعار امیر قاضی پور
مرا ببخشید که این قدر فشردهام
این تا تو روز.
به نام یک روشن
مثلِ خودم.
این تا تو را نداشت
وقتی که نه پاک میشوم.
نفر اول است مجموعِ خودم
- - -
امیر قاضی پور
خوانش الهام ملک پور
از شعرِ بالا
۱/ به نظر شعر ایدئولوژی زده است و به رغم تمام فرافکنیهای نویسنده و نوع خاص نوشتار این مسئله به چشم میآید.
۲/ این شعر با شعریت رویایی-به خصوص در لبریختهها-در گفتگو است. شاید این تجدید خاطره، بیشتر به خاطر وجود سطر اول و سطر چهارم-که حلقههای بازشونده ی زمانی این شعر هستند-باشد.
۳/ در سطرهای قاضی پور گاهی این اتفاق خوشایند میافتد:
مسافت طی میشود؛ زمان حرکت میکند-بدون توجه به کیفیت زمان و نوع قراردادیاش در متن حاضر _؛انرژی مصرف میشود ولی کاری، بنا به تعریف کلاسیک «کار» در فیزیک انجام نمیشود. ولی دست کم یک چیز کم است و بسیار ضروری به نظر میرسد و آن انرژی پتانسیل و نیز نیروی استاتیک کار است.
«انرژی ایستا» دینامیک کار را بالا میبرد بدون اینکه تحرک را افزایش دهد یا در صورت، تجلی پیدا کند و در رگهای شعر جاری میشود.
۴/روایت در شعر قاضی پور در خور توجه است؛ کلیت امر نشان میدهد که روح روایت در این شعر-در نهایت- خطی است ولی روی این خط دایرهای میغلطد که روایت خطی را طی میکند .مثالها را خود بیابید به خصوص ارجاع میدهم به کار (( شاتوت / شکسته ))
تصور کن یک موج در حال حرکت است.
۵/این شعر بسیار معناگرا است اگرچه نوع نگاشت شعر و صورتبندی جملهها و نیز گزینش واژگان معنا را کمی دور میزند ولی به هر جهت نوشتار پیش رو از معنایی اشباع شده است که به خاطر گستردگی دامنه آن و کم بودن غلظت بطالتش میتوان از آن چشم پوشید هر چند من در تقابل با معناگرایی قرار نمیگیرم و براین باورم که هر چیزی، آنجا شایسته است که به چشم میآید.
۶/و در آخر آن قدر که من سیر کاری امیر قاضیپور را پیش چشم داشتهام فکر میکنم ایدههای تازهای را پیش روی خود میبیند و سعی میکند دریابم چه پتانسیلهایی را میتوانم در شعرش-از آنچه که دارد و میتواند داشته باشد-رها کند تا شعرش به خود برسد.