«من تو او مرد او زن »

شعر، نیروی حال ، دائو دِ جینگ، سکون و... سکوت

«من تو او مرد او زن »

شعر، نیروی حال ، دائو دِ جینگ، سکون و... سکوت

کدام روش زندگی را انتخاب می‌کنیم


یا این یا آن

۱.‌زندگیِ زیبایی‌شناسانه یا استتیک:  کسی که به هوایِ دلِ خود زندگی می‌کند. کسانی که برای خود و رضایت خود زندگی می‌کنند

۲. زندگیِ اخلاقی: کسانی که علاوه بر خود و رضایت خود، برای دیگران و انسان‌های دیگر هم زندگی می‌کنند

۳. زندگیِ دینی: از نظرِ سورن کی‌یر کگور ، دین را می‌توان سنتزِ دیالکتیکیِ « زندگیِ زیبایی‌شناسی» و «زندگیِ اخلاقی» دانست. دیانت درون و برون، یقین و عدم یقین را در خود دارد. کسی که فقط برای خود و انسان‌های دیگر زندگی نمی‌کند. برای خدا زندگی می‌کند




فراتر از مطلب بالا : انسان قلبش برای همه انسان‌ها ظرفیت ندارد. هر کدام از ما، چقدر برای همنوع و هموطن خود دلسوزی داریم؟ اما وقتی خبری مثلِ حمله چهار زنِ چادریِ گشت ارشاد به دو دختربچه ۱۴ ساله را می‌شنوی و متاثر میشی.  کدام وجدان؟ کدام انسانیت؟ این وحشی گری ...جان‌هایِ زیبایِ دخترانِ ایرانی با گرایش‌ها و پوشش‌های متنوع.


شعر عاملِ نجات و رستگاری



۱. والاس استیونس ( شاعر) : تصور یا ایده‌ی خدا اصلی‌ترین و معظم‌ترین ایده یِ شعری در جهان است و همواره نیز چنین بوده است.
پس از رها ساختن و ترک باور به خدا ، شعر همان ذات یا جوهری است که به منزله یِ عامل نجات و رستگاری زندگی جای آن را می‌گیرد .

۲. بلز پاسکال ( فیلسوف آستانه‌نشین) : تنها خداوند سعادت واقعی انسان است، و از آن‌جا که انسان او را رها نموده این واقعیت غریب حاصل شده که هیچ چیز در طبیعت نمی‌تواند جای او را [در وجود انسان] پر کند: ستارگان، آسمان، زمین، عناصر، گیاهان، کلم، تره فرنگی، حیوانات، حشرات، گوساله، مار، تب، طاعون، جنگ، زن، گناه، زنا. از آن هنگام که آدمی سعادت واقعی خویش را از دست داد، دیگر نمی‌تواند آن را در چیزی بیابد، حتی در از بین بردن خویش که کاملا در تضاد با خداوند خرد و طبیعت است.



حالِ خوب و حالِ بد با خواندنِ اَوِستای زرتشت


اشا


اشا اشاره دارد به هنجار هستی، راستی، پاکی ، نظم، منطق، شادی و مانند آن . هر فرد باید در زندگی آرمانش را پاک و درست برگزیند، و روش روزانه و اخلاقی خویش را نیز دور از هر دروغ و سازشکاری و دیگر نادرستی‌ها پی گیر شود .‌



در حالِ خواندنِ کتاب اوستایِ زرتشت ، بخش گاتها که سروده‌های زرتشت است هستم.  خیلی حال می‌کنم به عنوان یک شاعر.  که بیش از همه کتابی که کتاب مقدس است، شعر است . اشتراک آیینِ مانی و مانویت با آیینِ زرتشت سر جای خودش . یک چیز مهم در مورد زرتشت، پیوند جهانِ مادی با معنویت است؛ برخلاف آیینِ مانی که جهانِ مادی جداست.  اینکه زرتشت پیامبر ایرانی توصیه کرده بجای گریه کردن شادی کنید. اگر حاکمانِ زرتشتی دیکتاتوری نمی‌کردند، از موبد و پادشاه، تازیان بر ایران پیروز نمی‌شدند. در زمانِ پادشاهی شاپور و برخی دوره‌ها در دوره ساسانیان، زرتشتیان از خود رواداری و تساهل نشان دادند و حتا اجازه تبلیغِ ادیانِ دیگر مثلِ مانویت را دادند که همیشگی نبود.
دوست دارم تو یک جمعی که اوستاشناس است، اوستا را جمعی بخوانیم.  نمی‌دانم هموطنان زرتشتی جلسات آزاد اوستاخوانی دارند یا نه . حالِ خوبی دارم با اوستا .

نکته : متاسفانه بخش قوانین و مجازات‌های زرتشتی را دوست ندارم. ‌مجازات‌های قرون وسطایی مثلِ تازیانه زدن . اونم از چند ضربه تا چند صد ضربه. اهورامزدا گفته انسان باید شلاق بخوره؟!  بخش " وندیداد " از اوستا افتضاح است. دین هیچ وقت به تمایلِ انسان نیست و نباید باشد.  باید ایجابی.  باید از امیالِ خود کم کنیم.  اما آیا شکنجه دادن و کیفر دادن به نام دین زرتشت، باعث توهین به به آیینِ زرتشت نیست؟ 

اوستا به صورت پراکنده جمع‌آوری شده. آیا قسمت‌های خشونت‌آمیزِ اوستا را رهبرانِ تندرو و موبدانِ جنایتکارِ زرتشتی  در ایران باستان ننوشته‌اند و کتاب اوستا را تحریف نکردند؟

آیا زرتشتیِ ایرانی  یا غیرایرانی، تن به قوانینِ ضدانسانی و خشونت‌آمیز می‌دهد؟ قوانینی که در دورانِ" پریود زنانه"  در اوستا هست، آیا زن‌ستیزی نیست؟ چطور از گات‌ها ( سروده‌های زیبای زرتشت) به زشتیِ وندیداد رسیدیم؟ آیا همین قوانینِ سختگیرانه و ضدانسانی باعث نشد سپاه اعراب در فتح ایران موفق باشند و دین خود را که به ظاهر آسانتر می‌آمد، دینِ رسمی کشور کنند. آیا اوستا نیاز به پالایش و پاکسازی ندارد؟ واقعن سوال دارم .




پُر نشدن جای خدا


تنها خداوند سعادت واقعی انسان است، و از آن‌جا که انسان او را رها نموده این واقعیت غریب حاصل شده که هیچ چیز در طبیعت نمی‌تواند جای او را [در وجود انسان] پر کند: ستارگان، آسمان، زمین، عناصر، گیاهان، کلم، تره فرنگی، حیوانات، حشرات، گوساله، مار، تب، طاعون، جنگ، زن، گناه، زنا. از آن هنگام که آدمی سعادت واقعی خویش را از دست داد، دیگر نمی‌تواند آن را در چیزی بیابد، حتی در از بین بردن خویش که کاملا در تضاد با خداوند خرد و طبیعت است.


بلز پاسکال ( Blaise Pascal)