فریدون رهنما:
از بس زیستهاند تلاطم مردم مرا
در تمامی ۲۴ ساعتِ به زنجیر کشیده یا از زنجیر رهیده
مرده یا زنده
سطرهای بالا از کتاب شعرِ منظومه برای ایران از رهنما است.
" امیر وزین " از بچههایِ شاعر و منتقد، که با او کلی تبادلِ ادبیهنری داشتم زنگ زد و گفت:دشمنی با تو ندارم. اختلاف نظرهایی پیش آمده بود. هرچند در جلسات سینماشعر و تبادلاتی که با هم داشتیم، سرِ خیلی چیزها توافق داشتیم. نقدها و تفاسیری که بر فیلمهای محبوبمان مثل پسر ایران از مادرش بی اطلاع است، Strange Little Cat ، چشمهی آربی اُوانسیان و... In The City Of Sylvia با هم داشتیم. خوشم اومد امیر وزین اصلن آدم کینهای نیست و اهلِ گفتگو و تبادل است. از فیلمها و کتابهایی که جدید خوانده و دیده بودیم گفتیم و گفتیم. اینکه دوباره گفتگو کنیم و احتمالن جلسه داشته باشیم. فضاهای گسترده بازهم . لحظه حال و حلقهیِ به هم پیوستهیِ اقامتها و تکرارها.
دوست دارم جمله زیر از فریدون رهنما را که فردا ۱۷ امرداد سالروزِ جادوانه شدنِ اوست.
رهنما : فرهنگ نیاز به تبادل دارد ، به یک جریان بارور . اما تضادی همیشه هست و خواهد بود میان آن که میجوید و آن که نمیجوید