عکسهای نوزادی و کودکیمو دوست دارم. مثلِ این تصویر.
شیرینم به هم میزند
نوزادها
گربههای آب و آتش
هر ستاره، بسته / مادها
بیدهان...
کودکی فضایی خالیست
مثلِ آغازِ جهان
از نوزادی به این سو، پُر شدم. با انباشتگی، افکارِ بیهوده و ذهنیت. انسان فکر و ذهنیت نیست. آشنایی با دائو دِ جینگ و اکهارت تول، رهایم کرد از انباشتگی و ذهنیت پردازی. صفحه سفید و فضای خالی
کودکی فضایی خالیست
مثلِ آغازِ جهان
- در انتهای فیلم Anselm ساخته ویم وندرس
تو محله ما ، ابتدای خیابان ولیعصر در محله مختاری، چهار پنج باری مردی را میبینم که دو کودک را سوار دو کالسکه چسبیده بهم کرده است و هر بار با وجودِ بچهها، سیگار میکشد. حتا وقتی کاملن نزدیک دو کودک میشود هم سیگار را رها نمیکند. خواستم برم طرف مرد، که احتمالن پدربزرگ این دو کودک است، ازش با احترام بخوام جلوی این دو کودک سیگار نکشد. نتونستم برم جلو. گفتم شاید دعوا بشه من سراپا اشتباه. سیگاریها به چی چیزی رحم میکنند؟ خودشون؟ خانواده؟ محیطزیست؟ اینجا دیگه قضاوتم مطرح نیست. وقتی صدمه زدن با دود سیگار، معادل خود سیگار کشیدن برای افراد غیرسیگاری است. انسان بودن زیادم سخت نیست. بابا! این سیگار را رها کن. سیگار اسمش رهایی و آزادی نیست. دیگران را اگر ببینند.
والت دیزنی که کلی کارتون و انیمیشن ساخته، از سیگاریهای قهار بوده. اما والتدیزنی هیچ وقت جلوی بچهها سیگار نکشید. و کسی هم ندید بکشه.
تصویر: حیاط خانه کودکیم که پُر از گل و گیاه بود . در محله شاپور تهران کوچه وزیرنظام .
بقول شعرم : نبض میانِ شاخهها
و پاهایِ لُختش در پنج بعدازظهرِ کوهسار
خلوت میشود گاهی که زمین فروشیست
لایِ رفت / میگیرد از فرطِ یک کلاه
آرام پیش تُرا در عکسی جوان
اگر دستِ خودم / به اضافهیِ آبی
یک رفت به رویِ ساحل
بالا نمیرود
جان را میگیرد
هم تحریر راه را میبرد
یک رفت به روی ساحل
- - -
امیر قاضیپور
شلوارک پوشیدن مردها و پسرانِ جوان. زنان و دختران و زنزندگیآزادی...
نبض . جریان داشتن