«من تو او مرد او زن »

شعر، نیروی حال ، دائو دِ جینگ، سکون و... سکوت

«من تو او مرد او زن »

شعر، نیروی حال ، دائو دِ جینگ، سکون و... سکوت

اول آذر به یاد فروهرها



این جا حجمی
سفیدیِ اندام
پرده‌ای از گوشَت
-بره های تکرار-
 

اُریب
      نامت
             از بالا

- - -
امیر قاضی پور







اول آذر ماه ۱۳۷۷ که داریوش و پروانه فروهر را کشتند، تین‌ایجر و نوجوان بودم. در همون روز اول آذر، پدربزرگم نیز درگذشت. مادرم گفت لازم نیست شما در تشییع پدربزرگ باشید. و من به مدرسه رفتم و از آنجا به یادبود فروهرها روانه شدم. تو نوجوانی تو همون سال ۱۳۷۷ و چندسال بعد دوست داشتم عضو حزب فروهرها " حزب ملت ایران " و جبهه‌ملی‌ایران باشم. چندسال سرگشتگی به من فهماند ، با وجود علاقه به جبهه ملی ایران، مصدق و فروهرها در هیچ گروه سیاسی عضو نباشم. شاعری کارم بود و ذهن و فکرم. تا به امروز از شاعری رسیدم به دائو و دائو دِ جینگ. شاعری و دائو . سکون، سکوت، شعر و... فضای خالی.  اول آذر برای من روزِ "اندیشه عدم خشونت " است. وقتی خانواده‌های درگیر در قتل‌هایِ سیاسی زنجیره‌ای یعنی: فروهرها، مختاری،پوینده و... شریف با حکمِ ضدبشری اعدام( =قتل عمد دولتی) و قصاص ( =انتقام گیری شخصی) مخالفت کردند. پروانه و داریوش فروهر می‌دانستند کشته خواهند شد، اما در پیوند با ملت‌گرایی از حقِ حیات دفاع کردند. داریوش و پروانه فروهر در بیانیه‌ای حکم ضدانسانی اعدام را بیدادگرانه و غیرِقابل بازگشت دانستند. آنها از جریانِ جبهه ملی بودند که در ابتدای انقلاب، جبهه‌ملی‌ایران، تظاهرات بزرگی علیه لایحه قصاص برگزار کردند.



تقدیم به پرستو فروهر


سه شعر از امیر قاضی‌پور

شعر- ۱ 

این جا حجمی
سفیدیِ اندام
پرده‌ای از گوشَت
-بره هایِ تکرار-
 

اُریب
      نامت
             از بالا






شعر- ۲
آسان‌تر
دورتادورِ سنگ
از دست و پا
و گرهِ طناب
ایده رویِ خواب عمیق


دیگر ، خنده یِ بزرگی برای جوخه‌هایِ آتش
گاهی شبیه کسِ دیگر
اهلِ لعنت
تزئین‌هایِ اسبی که می‌غلتد
هیچ کس خوابِ عمیقِ پیکان را






شعر-۳
اکلیل و سرنگ در ولنگاری
: زیرزمین هواست
گلوگاه            " همان قالی  "
دستِ گُل‌هایِ جوان      در روزنامه یِ صبح
پیراهنِ مشکی به اتفاق
چقدر خاک شد " صندل‌ها "





تبریک نوروز علت زندانی شدن داریوش فروهر



ششم فروردین ۱۳۳۵

زندانی شدن داریوش فروهر برای شادباش نوروز


از یادداشت‌های داریوش فروهر:

دوشنبه ششم فروردین چهارمین روز زندان من آغاز شد امروز هوا ابری است و گاه برف می‌آید و گاه باران می‌بارد. راستی آفتاب برای زندانی به راستی ارزنده است و نوری که از لا‌به‌لای میله‌ها و سوراخ سلول می‌تابد تا چه اندازه امیدبخش و دوست‌داشتنی است. نزدیک ساعت ده مرا به بازپرسی بردند و روشن شد که چون حزب ملت ایران فرارسیدن نوروز را به زنان و مردان ایران شادباش گفته مرا گرفته‌اند... . راستی خیلی خنده‌دار است. من وابسته حزب ملت ایران هستم و به این وابستگی سرفرازم ولی مگر همۀ کارهای حزب می‌تواند به دست یک تن بگردد که تا خبری می‌شود یقۀ مرا می‌چسبند؛ و اگر می‌خواهند به وسیلۀ من دیگران را بشناسند که امید بیجایی دارند. نزدیکی‌های غروب باز مرا به سلول کذایی نخستین شب برگرداندند. بهانۀ زندانبانان این است که چون زندانی جدید آمده نگهبان کم داریم. برای من فرق نمی‌کند زیرا برای سربازی که می‌جنگد زشت و زیبایی سنگر یکسان است ولی بهانۀ جابه‌جا کردن من این ضرب‌المثل را به یادم آورد که کشته بس فزون است کفن نتوان کرد .

داریوش فروهر در زندان در نوروز



پنج فروردین ۱۳۳۵

داریوش فروهر از زندان : یک روز دیگر بر دوران زندان من افزوده شد. امروز هم به خوبی گذشت. کتاب زندگی میکل‌آنژ را برایم آورده‌اند. خواندن آن را در چند ساعت به پایان بردم و در این کتاب قلم سوزان رومن رولان یک‌بار دیگر ارزش غم و رنج مردان بزرگ را نشان داده. آری درود بر غم، درود بر رنج. راستی با پیشامد شایانی روبه‌رو شدم. مردی سالخورده را که در زیر شلاق خورد و خمیر شده بود ، به زندان آوردند. بیچاره می‌گفت گناه او این است که خط گذر اعلاحضرت را شکافته و نامه‌ی دادخواهی به ایشان داده ولی پاسبان‌ها بدون گفتگو او را گرفته و پس از شلاق کاری حسابی به زندان آورده‌اند. راستی جای شگفتی است .‌ من شنیده‌ام به گروهی از مردم می‌گویند تا به اعلاحضرت نامه ننویسند در زندان می‌مانند و برخی دیگر را برای این به زندان می‌افکنند که چرا به شاه خود نامه نوشته‌اید... خدایا زین معما پرده بردار...


نکته : داریوش فروهر را دوست دارم. اگر الان زنده بود بهش می‌گفتم بجای درود فرستادن بر غم و رنج، کتاب نیروی حال و سکون سخن می‌گوید از اکهارت تول یا اکهارت تلُه را بخوان