«من تو او مرد او زن »

شعر ، نیروی حال ، سکون و... سکوت

«من تو او مرد او زن »

شعر ، نیروی حال ، سکون و... سکوت

آمدن و رفتن‌ها و جا به جایی





از نور زنده شوی
با طنینِ صدا...


شب‌ها را به دیدنِ روزها طی نکردم
و این بار کجا بود
همه‌یِ لباس‌هایِ خانه توری
اثات‌هایِ دیگر
این بار چیزی میل دارید بنوشید
ببخشید بپوشید!
یک فاصله‌گیریِ ناگهانی
آمدن و رفتن‌ها
و جا به جایی

حشره‌ها هنوز نورِ زَنَنده‌ای دارن
- - -
امیر قاضی‌پور  . صبح‌های شبانه‌روز

درخت باز شده است




امیر قاضی‌پور :
وقتی درخت با بی گانگی دست دراز می‌کند
تصاویری در حالِ عبور
گاهی مسیری که یک نفر طی می‌کند می‌تواند ماکت حرکتِ گروهِ بزرگتر از مردم باشد
اگر در فضایِ بسته کار کنم حقِ انتخاب ندارم
بازوهایم بیش از پیش زنانه شده است
بالشت‌هایِ افتاده به سقف از بزرگ‌تر شدنِ سینه‌ها
از بزرگ‌تر شدنِ پل‌ها، قایق‌ها و خاکریزها
یک شبِ زمستانی رودخانه برای حفاظت از مکان‌هایِ در حالِ ریزش
درخت باز شده است/  we are open / بالشت‌هایِ افتاده به سقف
از بزرگ‌تر شدنِ سینه‌ها
....................

یک شعر از امیر قاضی پور


مس    «خطوطِ قرمز»
ایستاده همچو فاصلی
از لبی که بسته است
عکاسِ روزنامه /بیرون ، ایستاده
یک لکه زمین
روشن‌ ، به تماسِ دست
آهو ، آب می‌کِشد به خواب
صدات زد که می‌مانَد،
یکهو رویِ دیوار
قدم‌هایِ شیشه خاک گرفت
پاشنه، بی صدا
بلند می‌شوند بر شاخه
 

Talk to her



تو به چیزی اشاره نمی‌‌کنی
نه سنگ‌ها نه سیم‌هایِ اضافه
ماکت    و دست‌هایِ تو آن بالا ایستاده است

باهام حرف بزن
اون بالا ایستاده‌ای
نردبان آن بالا
رقص کردنِ یک ستاره
چیدمانی که روی زمین می‌نشیند
" تو به چیزی اشاره نمی‌کنی "
نه سنگ‌ها
اون بالا ایستاده است
- - - 

امیر قاضی پور 

برای گذشتن از خیابان ، شاتوت می‌خورم



فرو-تن   بلندتر از آهک
برای گذشتن از خیابان ، شاتوت می‌خورم
شیشه‌های یخ / آبشار ..." قرینه "
لیوان‌هایی که با مَته سوراخ می‌شَوَن
دستانِ خودم را بُریدم روی سینه‌اش فشار دادم
برجستگیِ آب . حوالیِ آب
بی‌آب شدنِ انگور . ماهی‌هایِ شیشه
ترسناک‌ترین جایِ جهان برایِ بُریدن و شکستن
وقتی گربه‌ها پیر می‌شَوَن
مرگِ آنیِ سرنشینان بعد از خوردنِ تناوب
لیوانی که آب می‌شود  گردنِ یک پارچ
درختی می‌کارم غیرشخصی
برای گذشتن از خیابان
- - -
امیر قاضی پور

همه چیز در فضایِ اسم‌ها و اطاق‌ها نیست

آهن‌ها / و چشمانِ اسب‌ها
اطاق‌ها و تنها پلک زدن
همه چیز در فضایِ اسم‌ها و اطاق‌ها نیست
در این میان بشکه‌ای که در نزاع رویِ بدن نمی‌افتد
ضمایر، همیشه در گلبرگ‌ها هستن
تا از خود بیرون بیاییم.
در دیگران بیایم
در لثه های آدم ها؛ماهی‌ها
ماهی‌ها لثه‌های آدم
ادامه دادن در حالتِ ساکن
برپا، برجا
- - -
امیر قاضی‌پور






خوانش‌ شعر بالا
:
اهمیت شعر ، در تکیدگی و ایجاد فضایی‌ست که به روایت کردن و ادامه دادنِ یک معنا و مفهوم کلی اعتنایی ندارد. مثل شعرهای سیلویا پلات - پلات متقدم و عاشق طبیعت وحشی آمریکا - سطرها از شگفتی و خلا موج می‌زند و رانه‌ای داروینیستی به همراه یکجور شادی طبیعت گرایانه به سطح می‌آید و می‌ترکد و محو می‌شود و بی مهابا آینده در دل گذشته سقوط می‌کند. درست مثلِ اسبی که جنین و جفت‌اش را با کیسه یِ پاره شده به دنبال خود می‌کشد و بی توجه به آن همه خونریزی ، در علفزار مشغول چرا می‌شود. تصویرسازی‌ها حداقلی ست و در زمان‌های مصرف شده پناه گرفته است. تنازع بندها چونان زنجیره‌ای از اتفاقاتِ نیفتاده به غریبگی و تک افتادن کلمات در جملات دامن می‌زند: " در این میان بشکه‌ای که در نزاع روی بدن نمی‌افتد/ ضمایر ، همیشه در گلبرگ‌ها هستن / تا از خود بیرون بیاییم." اینجا نقطه یِ صفر مرزی هر کنش و واکنشی ست و پانتومیم کلمات ، اشارتگر حد اعلای یک بلاغت جسمانیِ انکار شده و نامرئی‌ ست.

امیر قنبری  . منتقد شعر