مس «خطوطِ قرمز»ایستاده همچو فاصلیاز لبی که بسته استعکاسِ روزنامه /بیرون ، ایستادهیک لکه زمینروشن ، به تماسِ دستآهو ، آب میکِشد به خوابصدات زد که میمانَد،یکهو رویِ دیوارقدمهایِ شیشه خاک گرفتپاشنه، بی صدابلند میشوند بر شاخه