به حیوان، گل یا درختی بنگر و ببین چگونه در وجود آرمیده است. هر موجودی طبیعت خود را میپذیرد و وقار، بیگناهی و تقدس بسیار دارد. اما برای آن که این ویژگیها را ببینی باید به ورایِ عادت ذهنی نامگذاری و برچسبگذاری بروی. همین که فراسویِ برچسبهای ذهنی را بنگری، بُعد وصفناپذیرِ طبیعت را که از طریق فکر، قابل درک و از طریق حواس، قابل دریافت نیست احساس خواهی کرد. همان هماهنگی و تقدسی که نه تنها کل طبیعت را فراگرفته، بلکه در درونِ تو نیز هست.
هوایی که تنفس میکنی، طبیعت است، روند تنفس هم همین طور.
به تنفست توجه کن و دریاب که تو این کار را انجام نمیدهی. این نفسِ طبیعت است. اگر قرار بود نفس کشیدن را به یاد داشته باشی، خیلی زود میمُردی و اگر سعی میکردی جلویِ تنفس را بگیری، طبیعت بر تو پیروز میشد.
از کتاب مهم و تاثیرگذار: سکون سخن میگوید ( Stillness Speaks) اثر : اکهارت تُله ( Eckhart Tolle) که همواره با من است. تو روز سیزده بدر نیز این کتاب را تورق میکنم و میخوانم. ترجمه متن از فرناز فرود است.
دو شعرِ بهاری
ویدئو شعرخوانیم در شهرکتاب راه
به اتفاق دوستم ایمان کاظمیمهر به فضای دنج و خلوت "شهرکتاب راه " رفتیم. گپ زدیم و شعر خواندیم.
شعر در به یادآوری است.
یکی از شعرهایی که در ویدئو خواندم:
از سمتِ بهار که میآید به سمتِ جنوب
دو راهرو پهن،
دروازههایِ فرش را باز می کُنَن
دستانِ بزرگِ یک تبر
شیشههایِ آبیِ شراب به سمتِ شمال میآید
عینِ حشرات که فرش را میخورَن
آبشاری که گاهی وقتها در تلفن شنیده میشود
صدایِ یک زن که راهرو را لُخت میکند
لیمویی رنگ مثلِ سبز
پوست لیمو ، فرش میکند حشرات را
جانِ یک پرنده که اعضایِ بدنش قطع شده
- - -
امیر قاضی پور
مانویان نوروز را به زبان فارسی میانه ثبت کردند. مانویانی که متهم میشدند ضد زندگی ، ضد زایش، ضد زن و شادی هستند. روحت شاد کاتبِ مانوی.
آمد نوروز و شادی نو . آمد نوروز ، بیا شادی نو. خوراک زندگان را مهیا کن، پُر از شادی.
مانی و پیروان او وقایعنگاری را ارج مینهادند. پیش از مانی روایتهای تاریخی، داستانهای اساطیری و آموزههای مذهبی بیشتر بهصورت شفاهی حفظ میشدند. سندهای تاریخی مکتوب ایران باستان تقریباً همه در خدمت کتیبههای پادشاهان و اسناد دولتی است. اما مانی فصل تازهای را در فرهنگ و تاریخ ایران رقم میزند و آن ترویج فرهنگ نوشتن است. او پای را فراتر مینهد و تمثیل و سرود را هم بهعنوان ابزاری برای آموزش به کار میگیرد و ادبیات ایران را گامی به پیش میبرد.
- یادآوری از: تبسم غبیشی
اما تهران را
اصلن بعدن تکنیک میرسید
بعد از صبح بخیر
همچنان خالی روبرویِ هم
مغناطیس از تحسینِ نخستین
ترانه چهارشنبه سوری
غروبِ یکرنگی ما سرک کشید تو کوچهها
روزایِ دل مُرده و سرد رفت و به جاش گرمی اومد
اون همه شب سرمه کشید یه بار به جاش سرخ و سفید
از اون همه شب یه رنگ یخ زده حتا دلِ سنگ
آتیشو از تویِ خونه بیار تو کوچه بمونه
سرخی رو از اون بگیرن زردا بسوزن بمیرن
آتیش بیوفته تو دل هرچی پلید و باطله
گُر گُر خنده سر بده غم دلا رو پَر بده
غروبِ یکرنگی ما سرک کشید تو کوچهها
روزایِ دل مُرده و سرد رفت و به جاش گرمی اومد
اون همه شب سرمه کشید یه بار به جاش سرخ و سفید
از اون همه شب یه رنگ یخ زده حتا دلِ سنگ
آتیشو از تویِ خونه بیار تو کوچه بمونه
سرخی رو از اون بگیرن زردا بسوزن بمیرن
آتیش بیوفته تو دل هرچی پلید و باطله
گُر گُر خنده سر بده غم دلا رو پَر بده
♪♪♪
- - -
ترانه: مزدا شاهانی
شعر-ترانه بالا را با یک سرچ ساده با صدای کاوه یغمایی میتوانید گوش کنید
کسی به فکرِ ماهیها نیست
هزاران هزار ماهی درونِ تُنگ ماهی بواسطه جشن نوروز و سفره هفتسین ما ایرانیها میمیرند. تاکید خوبیه که ماهیهای کوچک را خریداری نکنیم و درونِ تُنگهای کوچک قرار ندهیم. از زمانِ فروشِ ماهیها تا زمانی که در خانه ما هستند، صدها هزار ماهی میمیرند. ماهیها اجداد اولیه ما انسانها هستند. حقِ حیات برای تمام موجودات. جشن نوروز و چیدن سفره هفتسین عالیه. اما نیازی نیست از ماهیِ زنده در تُنگهای کوچک استفاده کنیم و باعث مرگ ماهیها شویم.
ماهی تنگ بلور یه ماهی دلتنگه ♪◦
سیزده بدر خوش
یا : طبیعت در سکون و سکوت معصومانه
فکر کردن ، مرحلهای از تکامل زندگیست. طبیعت ، در سکون معصومانهای که از پیدایش فکر قدیمتر است، وجود دارد . درخت ، گُل ، پرنده و صخره ، متوجه زیبایی و تقدس خود نیستند. هنگامی که انسانها ساکن میشوند، به ورای فکر میروند . بُعد دیگری از دانستن و هوشیاری در سکوتی که ورای فکر است وجود دارد.
طبیعت میتواند تو را به سکون بیاورد . این هدیۀ طبیعت به توست. هنگامی که حوزۀ سکون را در مییابی و در آن به طبیعت میپیوندی، آگاهی تو در آن حوزه پخش میشود . این هدیۀ تو به طبیعت است .
طبیعت از طریق تو متوجه خود میشود ؛ گویی که میلیونها سال در انتظار تو بوده است. ● از کتاب مهم و تاثیرگذار " سکون سخن میگوید " اثر : اکهارت تُله . فارسی ی : فرناز فرود
پنج فروردین ۱۳۳۵
داریوش فروهر از زندان : یک روز دیگر بر دوران زندان من افزوده شد. امروز هم به خوبی گذشت. کتاب زندگی میکلآنژ را برایم آوردهاند. خواندن آن را در چند ساعت به پایان بردم و در این کتاب قلم سوزان رومن رولان یکبار دیگر ارزش غم و رنج مردان بزرگ را نشان داده. آری درود بر غم، درود بر رنج. راستی با پیشامد شایانی روبهرو شدم. مردی سالخورده را که در زیر شلاق خورد و خمیر شده بود ، به زندان آوردند. بیچاره میگفت گناه او این است که خط گذر اعلاحضرت را شکافته و نامهی دادخواهی به ایشان داده ولی پاسبانها بدون گفتگو او را گرفته و پس از شلاق کاری حسابی به زندان آوردهاند. راستی جای شگفتی است . من شنیدهام به گروهی از مردم میگویند تا به اعلاحضرت نامه ننویسند در زندان میمانند و برخی دیگر را برای این به زندان میافکنند که چرا به شاه خود نامه نوشتهاید... خدایا زین معما پرده بردار...باز در فلسفه فرو رفتیم . عید است و میخواهم عید را به شما شادباش بگویم . برای شما آنچه را آرزو میکنم که برای خود خواستهام . پایداری در جستجو ، نافرسودگی ، بینایی و از همه مهمتر خوشبختی. فیلم من تقریبا پایان یافته است شاید پس از آن به آنجاها بیایم . امیدی هست .
- فریدون رهنما . از نامه ها