از وقتی روی این کشتیام
احساس سرگیجه دارم
مدام بالا و پایین میره
تلوتلو میخورم و تعجب میکنم که نمیافتم
تعجب میکنم هیچ کس نمیافته
و از خودم میپرسم ...
چطوره که شمع توی سالن نمیافته
چرا گلدونا از روی میز نمیافتن
لامپا تو دیوار خورد نمیشن
انگار همه چیز مغناطیسیه
انگار یه نیروی مرموز همه چیز رو کنار هم نگه داشته
نیرویِ خودِ کشتی
مثل یک قلعه جادویی
روی موجها سُر میخوره
به آرومی توی یک رویا شناوره
رویای من
رویایی که مدام ازش بیدار میشدم
چون خورشید با روشنایی چشمام رو سوراخ میکنه
چنگ زدن به اقیانوس
من میایستم
بیحرکت
همزمان که کشتی روی آب درخشان شناور میمونه
فقط توی شبه که اجازه میده چشمام را ببندم
و من رو به آرومی تکون بده تا خوابم ببره
بعدش نهنگها را تصور میکنم
ستارههای دریایی ، شقایقهای دریایی
همه اون موجودات شگفتانگیزی که من روشون شناورم
روزی رو تصور میکنم که توشون غرق میشم
توی این سلطهی تاریک سکوت
که من رو صدا میزنه
من فعلن توی راهروها تلوتلو میخورم
توی سالنها توی اتاقها
و با خودم فکر میکنم بقیه متوجه شدن همه چیز میلغزه؟
شاید اون مسافرایی که میان و میرن
و مثلِ یک اثرِ مبهم تویِ ذهنِ من میمونن
مثلِ مرغهایِ دریایی همیشه اونجا هستن
همیشه
دوستام، اون بیرون
به طرزِ وحشتناکی جیغ میزنن
به پیانوم فکر میکنم
تصور میکنم یکی داره باهاش مینوازه
همراه با آوازِ مرغان دریایی
و من به دریا نگاه میکنم
با لبخندی روی چهرهام
چون تصور میکنم کسی کنارم ایستاده
و همزمان که مهتاب دورمون رو گرفته
و ما ایستادیم
به جیغِ مرغان دریایی گوش میکنیم
انگار آوازی رو میخونن
یک آهنگ غیرعادی
یک آهنگ فقط برای ما
□ دختر و عنکبوت . یک شعر سینمایی.
فیلمی که نبض و ضربانِ زندگی، جنبش و آزادیِ جنسی را تصویر دارد
جنبشی از جنبشها : فیلم دختر و عنکبوت
■ جادو در زندگی عادی
امیر قاضی پور :اتفاقی صفحه « نگار نوشادی» را در اینستاگرام دیدم. وسط این همه خشونتِ نمایشی که خیلی از ما داریم و خودمان را در معرضِ نمایش میزاریم. نگار نوشادی دختر زرتشتی ، خودش را کتابفروش و بازیکنِ فوتبالِ داخلِ سالنِ لیگ دسته اول ایران معرفی کرده. صفحه عجیبی نبود. همان طبع، علاقه و گرایش و وجودی که نمایان بود در پُستهایش . از علاقه به کتاب تا معرفی کتاب . جالبه! نوشته بود که آقایانِ زرتشتی میتوانند فوتبال دختران زرتشتی را در ایران ببینند. آزادی اگر آزادی است! برای همه نیست!
یک جا ژان لوک گدار در « فیلم سوسیالیسم » آورده است: ما فقط کتابهایی داریم برای گذاشتنِ لایِ کتابهای دیگر .
و در ایران، فراتر از آن ، علیه جهلِ مرکب است. در برابرِ یک جهان جهالت حاکمان. نمیدانم چرا هموطنان زرتشتی خودشان را اقلیت میدانند، در حالیکه کلمه اقلیت معنای سرکوب میدهد. تاکید خوبیه که ما ابتدا انسان هستیم و بعد ایرانی . مرام و مسلک و مذهب، ملاک ارزشگذاری نیست یا نباید باشد وقتی با هم همزیستی داریم .
تیتر زدم: آن دختر زیبای زرتشتی . بخاطرِ زیباییِ جسمانی نبود. بخاطرِ طبع، نفسانیت و انتخابهایش بود. حتا عصیانگریِ دختری مو آبی، که در ایران سوار موتور میشود . صفحه « نگار نوشادی» را یکساعتی در اینستاگرام دیدم. من که فقط دوساعت بیشتر در فضای Net نیستم. مرورِ کتابهایی که طی سالها خواندم ، در صفحش بود.
چه خوب که « نگار نوشادی» از دین زرتشت چیزی در صفحش نبود. او آزادتر از این حرفهاست. هرچند، زرتشت و اوستایش در زبانِ شعر و هنر جاریست. شناخت ایران است اوستا. فقط اشاره به مردان زرتشتی کرده بود که میتوانند فوتبال دختران زرتشتی را از نزدیک ببینند .
تو این هوای گرم تهران و جای جایِ ایران چه خوبه که غذای گرم کمتر بخوریم. میلیونها نفر در جهان با وسایلِ گرمایشی باعث ایجاد تغییرات اقلیمی و خطرات سیلهایِ ویرانگر در جهان میشوند. انواع سالاد ، میوه ، آجیل و خوردنیهای غیرپختنی ، هم غذا هستند.
استفاده از میوه و سالاد و نپختن غذا هم نوعی وطنپرستیه . آسیب نزدن به ایران و جهان.
تابحال زنِ خانهداری را ندیدم بواسطهیِ کارِ بدونِ مزد در خانه ، طرفدارِ خوردنِ غذاهای طبیعی مثلِ انواعِ سالاد و میوه، آجیل و سبزیجات باشه و مخالف پختن غذا بخصوص در روزهای بشدت گرم باشه. شما دیدید؟
یادمان باشه درست کردنِ انواع سالادها را با سالادهایی که نیاز به پختن دارند، همراه نکنیم . تا غذای پختنی کمتر مصرف کنیم .
وقتی با خودم قرار گذاشتم در شهرِ سیلویا
بر افتادنِ چشمها و درختها
تابیده بود بنفشها و سنگ فرشها سکهای بود
بخارِ سرِ همه از استخوانهایِ خشک نبود
بر بندِ رخت آویزان شده/ساعتی بر فراموشی
حکم رانیِ شاتوتها و تابها و زنها و دخترا
و سر برداشتن از لبا
سبزتر از بازوهای نه داشته به چیزی سنگین
این-از تو پریدم
در کدام غیبت حاضر
تو ردپایِ تاریخی
میل به نشستن در یک مکان
مشاهده یِ رسوخِ نیروها
و ردپاهایِ تاریخ
میل به ناحیه گرایی
همه باید از همه لهجهشان بُگریزنند
بزنند به دیواره تاریخ
تمام ناپذیر از دستِ همه یِ آن شکنجهها
دیواری-چروکی نبود
کافهای بی هوا با مشتریانش در هم نمیپیچید
و میل به نشستن در یک مکان
- - -
امیر قاضیپور
کانال شعر و شعرخوانی در تلگرام:
https://t.me/ghazipooramir
دولت اعتماد خودش را به مردم از دست داده است. بهتر نیست مردم را منحل کنیم تا دولت مردم دیگری انتخاب کند؟!
- برتولد برشت
با یادآوری: پژمان موسوی
از مصطفی پورمحمدی با سابقهای که داره و داشته، به هیچ وجه نمیشه دفاع کرد. یک عبارت عالی پورمحمدی در برابرِ کاربدستانِ جمهوری اسلامی در مناظره استفاده کرد که خلاصه همه خسارتهای ۴۵سال اخیر بود.
"جهلِ مُرکب" درستترین واژه است. واژهای که امثالِ من بارها در توصیف وضع موجود استفاده کردیم.
مصطفی پورمحمدی: عدهای با جهلِ مُرکب، تحریمها را نعمت میدانند
چرا محمد مصدق ( نخستوزیر فقید ایران ) با کشف حجاب به شیوه رضاخانی همراه نبود!؟
مصدق : بنده شخصی هستم که در مدت عمر خودم به آزادی خواهی معروفم و هر صدمهای هم کشیدهام روی عقیده خودم بوده است. من یک آدمی بودم که در دوره رضاشاه معتقد بودم که شئون ملی ما باید به دست ملت ایران باشد نه به دست یک نفر و میگفتم یک نفر آدم نمیتواند در مسائل اجتماعی و در مسائل دیگر مملکت بطور اجبار مردم را مجبور کند.
در موقعی که کلاه پهلوی قرار بود سرگذاشته شود با اینکه من سالها در اروپا شاپو سر میگذاشتم وقتی که بنا شد کلاه پهلوی سر بگذارند من هشت ماه در منزل ناخوش شده و از منزل بیرون نیامدم. بعد یک قانون وضع شد اگر چه قانون هم صورت ظاهری بود آن وقت بنده کلاه پهلوی گذاشتم و بیرون آمدم.
و موضوع مهمتر از همه قبل از اینکه بانوان ایران کشف حجاب کنند من در اروپا (بین سالهای ۱۲۹۰ تا ۱۲۹۴ خورشیدی) با خانواده محترم خودم کشف حجاب کردم. [هنگامی که] هیچ کس با کشف حجاب مخالف نبود. ولی من مخالف بودم. چون معتقد بودم که کشف حجاب باید به واسطه «اولسیون »و به واسطه تکامل اهل مملکت باشد نه بواسطه یک کسی که یک قدرتی پیدا کرده و یک زوری پیدا کرده که من این جور می خواهم و باید این جور بشود. من این را معتقد نیستم به هیچ وجه و مخالف هم بودم.
به نقل از کتاب : مصدق و مسائل حقوق و سیاست که ایرج افشار گردآوری کرده
نکته: یادآوری این پُست مربوط به گذشته نیست . مربوط به " لحظه حال" است . فرقی نمیکند چه فرد، حکومت و فکری، زورگویی و اجبار میکند مردم چه پوششی داشته باشند. دعوایِ پهلوی و مصدق هم تقلیل دادنِ مساله است .
آدم دوست نداشتم
نفر به نفر
چَشم کار میکردم ... سرکار
در وسط پاک کرده
من از چند کم میشود
رویِ زمین - مرزی - خون کشیده
که رویِ دیروز پاک کرده
من حسابم فکرهایش زمین است
به این زودیها پاک کرده
نمیشود
خندهدار است
گوش -کلماتم - را اِشغال کرده
کار میکرد
در هوایِ راهنمایی
گوش کرده
در میکردم
هوا از شلوغی
مرا اِشغال کرده
گوش میدادم
بخوانم
میدانستم به این زودیها پاک نمیشود
چیزی نبود از سرم پایینتر
تار تار ....جان !
مرزِ پاخورَش
بدجوری درد به سرش میزند
از چند صورت برداشت داریم
- - -
امیر قاضی پور
رویداد۲۴ گزارش میدهد:
در بلوای مخالفت جبهه ملی با لایحه قصاص چه گذشت؟
جبهه ملی از ایام ابتدایی پیروزی انقلاب تحت فشار بود و گروههای تندرو در پی حذف ملیگرایان بودند. این هدف نهایتا در خردادماه سال ۱۳۶۰ محقق شد و جبهه ملی به دلیل مخالفت با لایحه قصاص مرتد اعلام شد.
رویداد۲۴: جبهه ملی و طرفداران دکتر محمد مصدق یکی از بازیگران مهم در جریان انقلاب ۱۳۵۷ و سقوط شاه بود. ملیگرایان به دو شاخه عمده مسلمانان و سکولارها تقسیم میشدند که شاخه مسلمانان آنها بیشتر با نام نهضت آزادی شناخته میشوند. این دو گروه از دوران کودتای ۲۸ مرداد مخالفت خود با حکومت شاه را اعلام کرده بودند و در سالهای پایانی حکومت پهلوی به صف انقلابیون پیوستند. با وجود تفاوتهایی که شاخه اسلامگرا و شاخه سکولار جبهه ملی داشت، اشتراکات آنها بیشتر بود و عمده مواردی که اعضای جبهه ملی بر روی آن توافق داشتند لزوم دموکراسی و آزادیهای سیاسی بود.
جبهه ملی پس از پیروزی انقلاب در ردیف حاکمان قرار گرفت، ولی دو عامل عمده باعث طرد و نهایتا حذف آنها از حکومت شد. مورد اول مخالفت با اشغال سفارت آمریکا بود و مورد دوم اعتراض به استبداد حکومت انقلابی و لایحه قصاص بود. مورد اول تمهیدی برای حذف سیاسی جبهه ملی بود و مورد دوم باعث حکم و نهایتا حذف ایدئولوژیک آنها شد.
در بهمن ۱۳۵۹ و اردیبهشت ۱۳۶۰ دو بخش از لایحه قصاص توسط شورای عالی قضایی تصویب شد و به اطلاع جراید رسید. ملیگرایان که خوانشی میانهرو از احکام اسلام داشتند و شرط بقای دین را در تطبیق اصول اخلاقی آن با ملزومات عصر مدرن میدانستند، در اعلامیههای خود قصاص را امری غیر انسانی دانسته و تصویب آن را محکوم کردند.
علاوه بر این جبهه ملی از تکحزبی شدن روزافزون کشور و جایگزین شدن استبداد دینی به جای استبداد نظامی احساس خطر میکرد و کسانی چون مهندس مهدی بازرگان که نقش موثری در انقلاب داشتند، مدام هشدار میدادند که استبداد در حال متولد شدن است. اعتراض به لایحه قصاص صرفا یکی از اعتراضات جبهه ملی بود و خواست آزادی احزاب و آزادیهای اجتماعی در اعلامیهها و میتینگهای جبهه ملی نقش پر رنگتری داشت.
جبهه ملی در اواخر خرداد سال ۱۳۶۰ اعلامیهای منتشر کرد و مردم را برای تظاهرات علیه قوانین قصاص به خیابانها دعوت کرد. اعلامیه جبهه ملی چنین بود: «هموطنان شرافتمند، مردم غیور و آزادیخواه ایران، انقلاب بزرگ ملت ما که برای نابود کردن استبداد و از بین بردن وابستگی و برچیدن بساط یک رژیم فاسد صورت گرفت، از هدفهای بنیادی خود منحرف شده است. ناامنی، گرانی، بیکاری و اختناق بیداد میکند. در نتیجه سوء سیاستها و پیش آمدن جنگ تحمیلی، میلیونها نفر از هموطنان، آواره و سرگردان شدهاند... امنیت قضائی به کلی از بین رفته و دادگستری در معرض انحلال قرار دارد. با مطرح کردن لوایحی چون لایحه قصاص، لایحه احزاب و لایحه بازسازی درصدد پایمال نمودن شخصیت انسانی ملت ما هستند... در چنین اوضاع و شرایطی از شما هموطنان و همه نیروها و سازمانها وطبقات مختلف دعوت میکنیم تا در ساعت چهار بعد از ظهر روز دوشنبه ۲۵ خرداد ماه در گردهمائی و راهپیمائی اعتراضی جبهه ملی ایران شرکت نمائید و فریاد اعتراض خود را به گوش جهانیان برسانید محل این گردهمائی متعاقبا اعلام خواهد شد. جبهه ملی ایران.»
همانطور که در متن اعلامیه مشخص است اعتراض به قصاص تنها یکی از موارد اعتراضی جبهه ملی بود. اما حزب جمهوری اسلامی طوری ماجرا را انعکاس داد که گویی جبهه ملی فقط مخالف مخالف قصاص است و به نوعی میخواهد علیه احکام قرآن قیام کند.
راهپیمایی روز ۲۵ خرداد جبهه ملی با استقبال مناسبی روبرو شد اما به خشونت کشیده شد. طرفداران حزب جمهوری اسلامی با پلاکاردهایی که حاوی توهین لفظی و نسبت دادن کفر به اعضای جبهه ملی بود به میدان آمدند به به تظاهرات کنندگان حمله کردند.
آیت الله خمینی نیز بر اساس گزارشهایی که از هاشمی رفسنجانی میگرفت، اعلامیه جبهه ملی را خواند و آنها را به ارتداد محکوم کرد: «من میخواهم ببینم که این راهپیمایی که امروز اعلام شده است، اساس این راهپیمایی چه هست. من دو تا اعلامیه از جبهه ملی، که دعوت به راهپیمایی کرده است، دیدم. در یکی از این دو اعلامیه، جز انگیزهای که برای راهپیمایی قرار دادهاند، لایحه قصاص است. یعنی مردم ایران را دعوت کردند که مقابل لایحه قصاص بایستند. در اعلامیه دیگری که منتشر کرده بودند تعبیر این بود که لایحه غیر انسانی ملت مسلمان را دعوت میکنند که در مقابل لایحه قصاص راهپیمایی کنند، یعنی چه؟ یعنی در مقابل نص قرآن کریم راهپیمایی کنند! من باید بسیار متأسف باشم، از اینکه غیب نمیدانم! نمیدانستم در چنته اینها چه هست. من بعضی از اینها را میپذیرفتم؛ به ایشان هم محبت میکردم؛ لیکن نمیدانستم که اینها بر ضد قرآن هم قیام میکنند. اینها مرتدند. جبهه ملی از امروز محکوم به ارتداد است. بله، جبهه ملی هم ممکن است بگویند که ما این اعلامیه را ندادهایم. اگر آمدند در رادیو امروز بعد از ظهر آمدند در رادیو اعلام کردند به اینکه این اعلامیهای که حکم ضروری مسلمین، جمیع مسلمین، را غیر انسانی خوانده، این اطلاعیه از ما نبوده؛ اگر اینها اعلام کنند که از ما نبوده، از آنها هم ما میپذیریم.»
این سخنان آیت الله خمینی تیر آخری بود که بر بدنه جبهه ملی نشست. از آن تاریخ به بعد بسیاری از اعضای جبهه ملی دستگیر شدند و اغلب کسانی که به این حزب دیرپا علاقه و سمپاتی داشتند در انتخابات مجلس و ریاست جمهوری ردصلاحیت شدند. ملی گرایان از کودتای ۲۸ مرداد تا پیروزی انقلاب مبارزه کرده بودند و امید داشتند در فضایی دموکراتیک و آزادی خواهانه فعالیت سیاسی خود را از سر بگیرند، اما تاریخ پایان دیگری برای آنها رقم زده بود.
نکته : یادآوری تظاهرات جبهه ملی ایران از سایت رویداد۲۴ استخراج شده است.
شارلاتان به کی میگید
کسانی که نزدیک به نیم قرن ایران را به عقب بُردند وعده آزادی ایران را میدهند.
خبر ( به نقل از سایت Entekhab.ir): عباس آخوندی در حمایت از پزشکیان: باید ایران را آزاد کنیم
عباس آخوندی در گردهمایی انتخاباتی پزشکیان گفت: تمام ایرانیان چشم به نتیجه این حرکتی ست که ما شروع کردهایم و میخواهیم ایران را آباد کنیم ، ایران را آزاد کنیم و دولت ملی ایران را مستقر کنیم.
صفحه را که بست. اگر کسی «دیده نمیشود»
دهان باز، رویِ آتش
بر نوکِ زبان، با موهایِ کوتاه
به تنِ مورب / به اسمِ مارگوریتا
: به هنگام شهری بود وسطِ زمان
دستهایِ من رویِ انگورها به چَشم میخورَد
«مجانی فضایی که ایستادهای».
: دستهاشو به طرف دو ساعت دراز میکند
" الان به دنیا آمدم "
دست به جیب میبَرَم
در چَشمت بودم -
وزنِ بدنم را بییندازم
حس میکنم دارم نگاه میکنم
بعد همه چیز دارم
نه تصویری - نه باجهای
سازهای داد آب و نان
- - -
امیر قاضی پور
فواید گیاهخواری که یادمان هست: کتاب را که باز کنیم دلمان از نفرت و خشونت به هم میخورد. هدایت در این کتاب در مقابل بیرحمی و درندگیِ خونآشام آدمیان ، مُبلغِ روشنایی و پاکی و بیآزاری است، درست مثلِ دین زرتشت که قربانی کردن را مطلقاً ممنوع کرده و سفارش کرده بود که حیوانات را برای خوردنِ گوشتشان نکشند.
یادآوری از کتاب: بر مزار صادق هدایت
نوشته: یوسف اسحاقپور
ترجمه: باقر پرهام
تنها خداوند سعادت واقعی انسان است، و از آنجا که انسان او را رها نموده این واقعیت غریب حاصل شده که هیچ چیز در طبیعت نمیتواند جای او را [در وجود انسان] پر کند: ستارگان، آسمان، زمین، عناصر، گیاهان، کلم، تره فرنگی، حیوانات، حشرات، گوساله، مار، تب، طاعون، جنگ، زن، گناه، زنا. از آن هنگام که آدمی سعادت واقعی خویش را از دست داد، دیگر نمیتواند آن را در چیزی بیابد، حتی در از بین بردن خویش که کاملا در تضاد با خداوند خرد و طبیعت است.
بلز پاسکال ( Blaise Pascal)
پوستری متفاوت از فیلم "سکوت" شاهکار ابدیِ اینگمار برگمان. فیلم در باب پسرانگی، زنانگی، خواهرانگی و آنچه عنوان اثر است: سکوت. فیلمی در باب تن و روان زن، تحلیلی موجز از زنانگی که در تاریخ سینما بیهمتا است.
یادآوری از صفحه فقط سینما
۱. شاعری که از یک خویِ انسانی و حساس به یک آدمکش و خونریز تبدیل میشه. شخصیت " لارنس " در فیلم سه ساعت و ۴۷دقیقهای لارنس عربستان. در جایی که وقتی یک انسانِ عرب از قبیلهای ، برای آب، عرب قبیله دیگر را میکُشه متاثر میشه. در جایی از فیلم، لارنس وقتی مجبور میشه یک قاتل را در بیابانِ عربستان بکُشه و قصاص کنه، تا درگیری قبیلهای اتفاق نیفته دوباره متاثر میشه و از کُشتن یک انسان بشدت ناراحت میشه. به مقامات بریتانیا میگه بعد از این حوادث و کُشتن یک انسان، دیگر نمیخواد در عربستان کار کنه. اما لارنس در جایگاه خودش میمونه و در عربستان، این بار فرمانِ حمله و کُشتن میده. همان لارنسی که نمیکُشت. ورنر هرتزوگ در فیلم ملکه صحرا ، شخصیت لارنس را دوباره تصویر میکنه بعد از لارنس عربستان. بدونِ زنها فیلم نمیشه ساخت. اما لارنس عربستان بدونِ هیچ بازیگر و شخصیت زنی ساخته شده
۲. مانی شاعر و پیامبر : گفتار من خونی جاری نمیکند،
دستان من هیچ شمشیری را لمس[ تبرک] نخواهد کرد نه حتا ...کارد قربانی کنندگان، و نه هیزم هیزم شکنان را!
۳ . فقط دو موجود در صحرا بهشون خوش میگذره: بدوی ها و خدایان. و تو هیچکدوم نیستی...
- لارنس عربستان ( Lawrence of arabia) ، دیوید لین، 1962
لعنت واژه خوبی نیست. اما نمیتونم لعنت نفرستم به جماعت سیگاری که در هر کجا بخصوص در اماکنِ عمومی و جلویِ بچهها سیگار میکشند. تویِ پارک هم جایِ تنفس نمیزارن و تو پارک هم دود میخورند! و به همه مردم ضربه میزنند. به چه حقی به دیگران آسیب میزنید؟
در جایی خواندم والت دیزنیِ معروف که کلی انیمیشن خوب تهیه کرده ، با اینکه اهلِ سیگار کشیدن بوده ، هیچ وقت کسی سیگار کشیدن والت دیزنی ( Walt Disney ) را در ملاعام ندیده و او هیچ وقت جلوی بچهها سیگار نمیکشیده. همین دو نکته را اگر سیگاریها رعایت کنند.
رنجِ منی که سیگار نمیکشم و کل شهر شده جولانگاه سیگاریهای لعنتی. شما حق ندارید در اماکن عمومی و جلوی بچهها سیگار بکشید.
بر علیه «خودِ خودمحور» و مَنیت
بدونِ «خود» مسالهای وجود ندارد
از تمامی ترسها و خواستههایی که را در رابطه با وضعیت دشوارِ زندگیات داری و هر روز توجه بیشتری صرف آن میکنی، چه باقی خواهد ماند؟ خط فاصلهای سه-چهار سانتیمتر، بین تاریخ تولد و تاریخ وفات بر سنگ مزارت.
برای «خودِ خودمحور» این فکر یاس آوریست اما برای تو رهایی بخش است.
بر علیه مَنیت
اکهارت تُله ( Eckhart Tolle)
فارسیی : فرناز فرود
اُردکی
جایی برای بازی.
بی نهایت
هنگامِ سایش
پلک میگُشاید
«همه لبخندی»
مگر با نوشیدنِ دهانی سر میزَنَد
مانند شیرشان،در میانِ ما حائل.
خونِ یکی مثلِ گرمکها
" صدایی از چارچوبِ شیشهها "
در اعتقادِ آبی رفتنِ کفشها
نه میراند نباریده گرم میکند
- - -
امیر قاضی پور
از تنِ اوست
جانش را در فاصله میدید
بینِ هنر و سیاست چقدر فرق هست.
شهرِ خالی از سکنهای که در فیلم-شعرِ "دختر و عنکبوت " ( The Girl And The Spider) وجود دارد و تصویر میشود .
و... اسرائیلیهایِ اشغالگر، که قصد دارند غزه و فلسطین را خالی از سکنه کنند.
«دختر و عنکبوت» فیلمی است که سلسله مراتب معمول، کنش و لحظات، وقایع و ژستها، شخصیتها و اشیا، حیوانات و فضاها، تصویر و صدا را زیر و رو میکند.
از بهترین فیلمهایی که در عمرم دیدم و بارها میتوانم ببینمش .
پیوست: دیدن فیلم The Girl and the Spider
مطالعهای مسحورکننده و منحصر به فرد درباره دوستی و روابط انسانی . رقابت، تنش و حافظه . سمفونی شاعرانهیِ دختر و عنکبوت . چقدر این فیلم دختر و عنکبوت را دوست دارم .و البته سمفونیِ احساسات .
یک شکلِ بازجویی در بسیاری از جاهای دنیا به ظاهر شکلِ محترمانهای داره. ماموران FBA در فیلم Reality از دختری با بازی سیدنی سوئینی ( SYDNEY Sweeney) بازجویی میکنند. حتا نحوه ایستادنِ بازجویانِ مرد تو طولِ فیلم حالت اذیت و آزار داره. در حالیکه به ظاهر برخورد ملایم و دوستانهای با متهم دارند. فیلم رئالیتی (Reality) ساختهیِ Tina Satter ، بقولِ یک منتقد، با توجه به میزانِ تاکید بر رویِ کنشهایِ کوچک ، یادآورِ «شانتال آکرمن » و فیلم « ژان دیلمن» است.
چی میشه اگه کسی مثلِ امیررضا کوهستانی که سابقه اقتباسِ درخشان با تئاترهایی مثلِ " ایوانف " و " دیوار چهارم " را داره این اثر را تبدیل به تئاتر و فیلم کند.
یک تهیهکننده زنِ آمریکایی جدیدن گفته بود که سیدنی سوئینی نه زیباست نه بازیگر خوبیه. یک بازیِ خوبش در همین فیلم REALITY مورد توجه قرار گرفته . بازیِ SYDNEY Sweeney را از زمانی که یک نقش کوتاه در سریال Sharp Objects کنارِ امی آدامز داشت ، دنبال کردم.
بازیهایی که دوست دارم:
بازیِ SYDNEY SWEENEY در فیلم Reality
این تا تو روز.
به نام یک روشن
مثلِ خودم.
این تا تو را نداشت
وقتی که نه پاک میشوم.
نفر اول است مجموعِ خودم
- - -
امیر قاضی پور
چه طور عکسها باشد
چرخشگری در تمام فصول سیاست و تنازع بقا
نوشته : علی افشاری
در عرصه سیاسی ایران آدمهایی داریم که به لحاظ چرخش سیاسی، رکورددار گینس هستند و از اعجوبههای روزگار که در قوطی هیچ عطاری پیدا نمیشود.
شروع سیاستورزیشان با داعیه «لیبرالیسم» بود که البته نشانی از لیبرالیسم نداشت! از زاویه گسترش لیبرالیسم اصلاحطلب هم شدند و در سال ۸۴ دنبال ریاستجمهوری مصطفی معین! همزمان پای ثابت نویسندگان سایت ادوار دفتر تحکیم وحدت هم بودند که البته ارتباطی به دفتر تحکیم وحدت نداشت.
بعدا در انتخابات ۸۸ دنبال ریاستجمهوری مهدی کروبی افتادند. پس از وقوع جنبش سبز رادیکال شده، از کشور خارج شدند. چندی نگذشته یک دفعه در آلمان چپ دوآتیشه شدند که لیبرالیسم را بزرگترین شر تاریخ میدانست! ژست چپشان هم برخاسته از میراث شوروی مارکسیست لنینستی بود!
در ۹۲ به ناگاه حامی حسن روحانی شدند و طرفدار پرشور رنگ بنفش با فراموشی رنگ قرمزی که خود پیشتر جایگزین رنگ سبز شده بود.
به مرحمت سربازان گمنام در بازگشت به ایران هم مشکلی پیدا نکردند! و مشغول زندگی شدند. در آن زمان «دانشجویان لیبرال وقت و فرشگردیهای آینده» را به خاطر مخالفت با «برجام» خائن مینامیدند!
با افول رنگ بنفش دوباره موضع سیاسی عوض کردند. البته اول «فرشگردیها» را فاشیست مینامیدند اما صلاح زمانه این شد که دوباره با دوستان قدیم بیاعتنا به حملات و دشنامهای سیاسی داده شده قبلی، رفیق گرمابه شده و این بار در شیپور راست افراطی و ترامپیسم دمیده، جارچی جدید «خدمات شاهان پهلوی» و رهبری فردی رضا پهلوی شوند. هم در ظاهر و هم با اکانت مستعار، چونان فقیهان بنیادگرا، حکم ابدی و ازلی درهمتنیدگی ایران با نهاد پادشاهی راهم صادر کردند تا شاید در میانه عمر عاقبت به خیر شوند!
اکثر قریب به اتفاق نوپهلویطلبها از این قماش هستند! آنها را جدی نگیرید. بزودی تندترین واژهها علیه رضا پهلوی از آنها صادر خواهد شد کمااینکه مدتی است که عدهای از آنها بازی همیشگی را شروع کردند تا زودتر خود را از ترکشهای فاش شدن خانه عنکبوتی رهبری رضا پهلوی خلاص کرده و آماده چرخش دیگر شوند!
تا الان دلخوش به این بودند که با گفتن "کی بود کی بود من نبودم"، گذشته در هیاهوی حال فراموش شده، بساط روز از نو و روزی از نو! پهن شود.
هوشیاری فعالان و کنشگران میتواند تابلوی ایست در برابر این چرخشگری تباهآور قرار دهد که البته منحصر در جریان کنونی پهلویطلب نیست.
دیباچه کتاب جامعه ( بخش شاعرانه عهد عتیق از کتابهای حکمت) که با ترجمه پیروز سیار در این پُست میخوانید، بیش از اینکه ناامید کننده باشد، معنای امید و نشاط را دارد از پسِ تقلاهای بیهوده و پوچ ما انسانها. چه کسی چه کسی را برپا میکند . قبل و بعد ما انسانها . ما محصول چه چیزی هستیم/؟
بخش نخست کتاب جامعه
باطلِ اباطیل ، همه چیز باطل است.
آدمی را از تمام مشقتی
که زیر آفتاب میبرد، چه منفعت است؟
نسلی میرود و نسلی میآید،
لیک زمین تا ابد میپاید.
آفتاب طلوع میکند و آفتاب غروب میکند،
و به سوی مکان خود میشتابد و آنجا طلوع میکند.
باد رهسپار جنوب میشود و به سمت شمال میگردد و میگردد و میرود،
و باد در مسیر خود بازمیگردد.
همۀ رودها به سوی دریا روان میگردند
و دریا پُر نمیشود.
رودها به سوی مکانی که روان میگردند،
بدان سوی به روان گشتن ادامه میدهند.
تمامی سخنان فرسوده است،
و دیگر کس سخن نتواند گفت؛
دیده از آنچه میبیند سیر نشده،
و گوش از آنچه مینیوشد سرشار نگشته است.
آنچه بوده است، خواهد بود،
آنچه کرده شده است، کرده خواهد شد،
و زیر آفتاب هیچ چیزِ تازه نیست!
اگر چیزی بوده است که در باب آن گفتهاند:
« درنگر ، این تازه است!»،
این در اعصار پیش از ما بوده است.
یادی از گذشته نیست،
و از آیندگان نیز هیچ یادی
نزد کسانی که پس از ایشان خواهند آمد،
نخواهد بود.
ما کاملاً میدانیم که آن نیکی که در حال حاضر داریم، بهصورت ثروت، قدرت، اعتبار و منزلت، دوستان، عشق کسانی که دوستشان داریم، آسایش کسانی که دوستشان داریم، و غیره، کفایت نمیکند؛ اما فکر میکنیم روزی که کمی بیشتر نصیبمان بشود راضی خواهیم شد. از این رو به این نکته پی میبریم که داریم به خودمان دروغ میگوییم. اگر واقعاً لحظهای تأمل کنیم، میدانیم که کاذب است... کافی است تصور کنیم که همهی امیال ما ارضا شده باشد؛ بعد از مدتی باز ناراضی میشویم. چیزهای دیگری میخواهیم اما چون نمیدانیم چه میخواهیم احساس بدبختی میکنیم.
کاری که همه میتوانند بکنند این است که توجه خود را به این حقیقت معطوف کنند. - سیمون وِی
از کتاب «سه آستانهنشین»
دایا جینیس الن
ترجمهی رضا رضایی
شغالِ گوشتخواری که گیاهخوار شد
کودکانه من... اما تاثیرگذار
اعضایِ مانده به طورِ منظم
- برای همیشه
راه راه شدند
«پنجره یِ تمامِ خانه»
شدهای از سن و سال رویِ آرایش
پاسخ به مسائلِ شخصی
عذرخواهی میکند
" اولین کسی که از خانه روی بر میگردانَد "
چیزِ تازهای مثلِ پُختنِ غذا
- - -
امیر قاضی پور