عشق یعنی پذیرفتنِ یگانگی در جهانِ دوگانگی
گفته میشود « خداوند عشق است »، اما قطعا درست نیست. خداوند یک حیات فراتر از هزاران شکل حیات است! عشق یک فرآیند دوسویه است: در یک سویِ آن عاشق و در سوی دیگرش معشوق! فاعل و مفعول! پس عشق یعنی پذیرفتنِ یگانگی در جهانِ دوگانگی! این یعنی تولد خداوند در جهانِ شکلها. عشق جهان را از دنیایی بودن نجات میدهد. آن را شفافتر میکند و پرده از بُعد اولوهی آن برمیدارد تا نورِ خودآگاهی، رخ بنماید!
در پیوند با نوشته بالا از اکهارت تول ، دوست دارم نوشته زیر را نیز یادآوری کنم. منافاتی با هم ندارند.
۱
از تنِ اوست
جانش را در فاصله میدید
شاخه یِ به هم پشت
طرحِ لبخند افتاده رویِ خاک
اگر شبهایِ آخر
با صدایِ نزدیک
نزدیک در میانِ سنگهایِ پاره
- - -
امیر قاضی پور
۲
چنانچه دو عاشق، با استفادۀ نامشروع ( Unlawful) از مهر ، خود را یک تن بینگارند ، دوستی این قدرتش را از دست میدهد؛ و در آن صورت آنچه در جریان است دوستی به معنای درست کلمه نخواهد بود. چنین اتحادی را حتی اگر میان زن و شوهر رخ دهد میتوان اتحادی زناکارانه ( Adulterous Union) نامید. جایی که فاصله و احترام وجود نداشته باشد دوستی در کار نیست.
نفسِ لذت بردن از این که مانند محبوب بیندیشیم، یا حتی آرزوی چنین توافقی، پاکی و صداقتِ دوستی را خدشهدار میکند. این امری شایع است، در حالی که دوستیِ ناب امری نادر است.
- سیمون وِی . فارسیی : بهزاد حسینزاده
ابزار نظامی، ابزار خشونت است.
فرزانه از خشونت پرهیز میکند.
ابزار نظامی ابزار ترس است.
فرزانه هرگز آنرا بکار نمیبرد؛
مگر در زمانِ اضطراری
و در صورت اجبار، با کمال بیمیلی آن را بکار میگیرد.
صلح و دوستی والاترین ارزش است.
اگر در صلح و دوستی خللی پیدا شود
او چگونه میتواند خشنود بماند؟
دشمنان او دیوها نیستند بلکه انسانهایی هستند همانند او.
او در آرزویِ نابود شدنِ آنها نیست
و هنگام پیروزی جشن نمیگیرد.
او چگونه میتواند هنگام پیروزی
و کشتن انسانها به جشن و شادی بپردازد؟
با شجاعت به میدانِ نبرد وارد میشود؛
شجاعتی همراه با غم و شفقت
گویی در مراسم تشییع جنازه شرکت میکند.
دائو دِ جینگ
همه چیز گویا در این مملکت نمایشیه. مثلِ همین تواضع نشان دادنِ آدمها. خود من وقتی متواضعم همچنان غرور دارم. آخه این چه تواضعیه . خالص نیست. بیواسطه نیست . تواضع شما هموطن. آیا غرور دارید؟ ضمنِ تواضع
وقتی دوستانِ دور و نزدیک و حتا فامیل را برای سالهایی نمیبینیم، سعی میکنیم اگر به آنها برخورد کردیم ، از کنارشان رد شویم و آنها را بجا نیاوریم . حتا سلام هم نکنیم. فوری از کنارشان دور شویم. انگار نه انگار زمانی دوست بودیم . مراوده داشتیم. غریبهیِ غریبه. از چه چیزی میترسیم که راهمان را کج میکنیم . وقتی طرف مقابل بیتفاوتی و دور شدنِ ما را میبیند، حتمن بهش برمیخوره. در حالیکه یک مواجهه ساده میتوانیم داشته باشیم. دوری نزدیکی.
راستش من خجالت میکشم وقتی با کسی که سالهاست ندیدم ، برم جلو باهاش حال و احوال کنم. وقتی دو طرف دوست دارند همدیگر را به یاد نیاورند. فامیل؟ دوست؟
چند امتیاز به خودمان میدهیم در برابرِ رفتارهایِ روزانهمان. روراست باشیم .
از تنِ اوست
جانش را در فاصله میدید
بینِ هنر و سیاست چقدر فرق هست.
شهرِ خالی از سکنهای که در فیلم-شعرِ "دختر و عنکبوت " ( The Girl And The Spider) وجود دارد و تصویر میشود .
و... اسرائیلیهایِ اشغالگر، که قصد دارند غزه و فلسطین را خالی از سکنه کنند.
«دختر و عنکبوت» فیلمی است که سلسله مراتب معمول، کنش و لحظات، وقایع و ژستها، شخصیتها و اشیا، حیوانات و فضاها، تصویر و صدا را زیر و رو میکند.
از بهترین فیلمهایی که در عمرم دیدم و بارها میتوانم ببینمش .
پیوست: دیدن فیلم The Girl and the Spider
مطالعهای مسحورکننده و منحصر به فرد درباره دوستی و روابط انسانی . رقابت، تنش و حافظه . سمفونی شاعرانهیِ دختر و عنکبوت . چقدر این فیلم دختر و عنکبوت را دوست دارم .و البته سمفونیِ احساسات .