«من تو او مرد او زن »

شعر، نیروی حال ، دائو دِ جینگ، سکون و... سکوت

«من تو او مرد او زن »

شعر، نیروی حال ، دائو دِ جینگ، سکون و... سکوت

تواضع و غرور


همه چیز گویا در این مملکت نمایشیه. مثلِ همین تواضع نشان دادنِ آدمها.  خود من وقتی متواضعم‌ همچنان غرور دارم. آخه این چه تواضعیه‌ . خالص نیست. بیواسطه نیست . تواضع شما هموطن.  آیا غرور دارید؟ ضمنِ تواضع



وقتی دوستانِ دور و نزدیک و‌ حتا فامیل را برای سال‌هایی نمی‌بینیم، سعی می‌کنیم اگر به آنها برخورد کردیم ، از کنارشان رد شویم و آنها را بجا نیاوریم .  حتا سلام هم نکنیم. فوری از کنارشان دور شویم.  انگار نه انگار زمانی دوست بودیم . مراوده داشتیم. غریبه‌یِ غریبه. از چه چیزی می‌ترسیم که راهمان را کج می‌کنیم . وقتی طرف مقابل بی‌تفاوتی و دور شدنِ ما را می‌بیند، حتمن بهش برمی‌خوره.  در حالیکه یک مواجهه ساده می‌توانیم داشته باشیم.  دوری نزدیکی.
راستش من‌ خجالت می‌کشم وقتی با کسی که سالهاست ندیدم ، برم جلو باهاش حال و احوال کنم. وقتی دو طرف دوست دارند همدیگر را به یاد نیاورند. فامیل؟ دوست؟

چند امتیاز به خودمان می‌دهیم در برابرِ رفتارهایِ روزانه‌مان.  روراست باشیم .