«من تو او مرد او زن »

شعر، نیروی حال ، دائو دِ جینگ، سکون و... سکوت

«من تو او مرد او زن »

شعر، نیروی حال ، دائو دِ جینگ، سکون و... سکوت

سخن از گیسوی خوشبخت من‌ست


سخن از پچ‌‌پچِ ترسانی در ظلمت نیست
سخن از روزست و پنجره‌های باز
و هوای تازه
و اجاقی که در آن اشیاء بیهُده می‌سوزند
و زمینی که ز کشتی دیگر بارور است
و تولد و تکامل و غرور


سخن از پیوندِ سستِ دو نام
و هم‌آغوشی در اوراقِ کهنه‌ی یک دفتر نیست
سخن از گیسوی خوشبخت من‌ست
با شقایق‌های سوخته‌ی بوسه‌ی تو

و صمیمیتِ تن‌هامان، در طراری
و درخشیدنِ عریانی‌مان
مثلِ فلسِ ماهی‌ها در آب
- فروغ فرخزاد



دوسال از جنبشِ مهسا گذشت.  هنوز تازه است هنوز هست هنوز هست و جریان دارد . آزادی اگر آزادی است . جنبشی از جنبش ها

او داراست، بدونِ اینکه مالک چیزی باشد


وقتی مردم برخی چیزها را زیبا می‌دانند،
چیزهای دیگر زشت می‌شوند.
وقتی مردم برخی چیزها را خوب می‌دانند،
چیزهای دیگر بد می‌شوند.
بودن و نبودن یکدیگر را می‌آفرینند.
سخت و ساده یکدیگر را پشتیبانند.
بلند و کوتاه یکدیگر را تعریف می‌کنند.
پستی و بلندی به یکدیگر وابسته‌اند.
قبل و بعد به دنبال هم می‌آیند.

بنابراین فرزانه،
بدونِ انجام دادنِ کاری عمل می‌کند
و بدونِ به زبان آوردنِ کلمه‌ای آموزش می‌دهد.
اتفاقات رخ می‌دهند و او به آنها اجازه روی دادن می‌دهد؛
چیزها ناپدید می‌شوند و به آنها اجازه‌ی از‌بین‌رفتن می‌دهد.
او داراست، بدونِ اینکه مالک چیزی باشد
وقتی کارش به پایان می‌رسد، آنرا فراموش می‌کند.
به همین دلیل همیشه جاوید باقی می‌ماند.