سخن از پچپچِ ترسانی در ظلمت نیست
سخن از روزست و پنجرههای باز
و هوای تازه
و اجاقی که در آن اشیاء بیهُده میسوزند
و زمینی که ز کشتی دیگر بارور است
و تولد و تکامل و غرور
سخن از پیوندِ سستِ دو نام
و همآغوشی در اوراقِ کهنهی یک دفتر نیست
سخن از گیسوی خوشبخت منست
با شقایقهای سوختهی بوسهی تو
و صمیمیتِ تنهامان، در طراری
و درخشیدنِ عریانیمان
مثلِ فلسِ ماهیها در آب
- فروغ فرخزاد
دوسال از جنبشِ مهسا گذشت. هنوز تازه است هنوز هست هنوز هست و جریان دارد . آزادی اگر آزادی است . جنبشی از جنبش ها
وقتی مردم برخی چیزها را زیبا میدانند،
چیزهای دیگر زشت میشوند.
وقتی مردم برخی چیزها را خوب میدانند،
چیزهای دیگر بد میشوند.
بودن و نبودن یکدیگر را میآفرینند.
سخت و ساده یکدیگر را پشتیبانند.
بلند و کوتاه یکدیگر را تعریف میکنند.
پستی و بلندی به یکدیگر وابستهاند.
قبل و بعد به دنبال هم میآیند.
بنابراین فرزانه،
بدونِ انجام دادنِ کاری عمل میکند
و بدونِ به زبان آوردنِ کلمهای آموزش میدهد.
اتفاقات رخ میدهند و او به آنها اجازه روی دادن میدهد؛
چیزها ناپدید میشوند و به آنها اجازهی ازبینرفتن میدهد.
او داراست، بدونِ اینکه مالک چیزی باشد
وقتی کارش به پایان میرسد، آنرا فراموش میکند.
به همین دلیل همیشه جاوید باقی میماند.