«من تو او مرد او زن »

شعر، نیروی حال ، دائو دِ جینگ، سکون و... سکوت

«من تو او مرد او زن »

شعر، نیروی حال ، دائو دِ جینگ، سکون و... سکوت

برای گذشتن از خیابان ، شاتوت می‌خورم



فرو-تن   بلندتر از آهک
برای گذشتن از خیابان ، شاتوت می‌خورم
شیشه‌های یخ / آبشار ..." قرینه "
لیوان‌هایی که با مَته سوراخ می‌شَوَن
دستانِ خودم را بُریدم روی سینه‌اش فشار دادم
برجستگیِ آب . حوالیِ آب
بی‌آب شدنِ انگور . ماهی‌هایِ شیشه
ترسناک‌ترین جایِ جهان برایِ بُریدن و شکستن
وقتی گربه‌ها پیر می‌شَوَن
مرگِ آنیِ سرنشینان بعد از خوردنِ تناوب
لیوانی که آب می‌شود  گردنِ یک پارچ
درختی می‌کارم غیرشخصی
برای گذشتن از خیابان
- - -
امیر قاضی پور

همه چیز در فضایِ اسم‌ها و اطاق‌ها نیست

آهن‌ها / و چشمانِ اسب‌ها
اطاق‌ها و تنها پلک زدن
همه چیز در فضایِ اسم‌ها و اطاق‌ها نیست
در این میان بشکه‌ای که در نزاع رویِ بدن نمی‌افتد
ضمایر، همیشه در گلبرگ‌ها هستن
تا از خود بیرون بیاییم.
در دیگران بیایم
در لثه های آدم ها؛ماهی‌ها
ماهی‌ها لثه‌های آدم
ادامه دادن در حالتِ ساکن
برپا، برجا
- - -
امیر قاضی‌پور






خوانش‌ شعر بالا
:
اهمیت شعر ، در تکیدگی و ایجاد فضایی‌ست که به روایت کردن و ادامه دادنِ یک معنا و مفهوم کلی اعتنایی ندارد. مثل شعرهای سیلویا پلات - پلات متقدم و عاشق طبیعت وحشی آمریکا - سطرها از شگفتی و خلا موج می‌زند و رانه‌ای داروینیستی به همراه یکجور شادی طبیعت گرایانه به سطح می‌آید و می‌ترکد و محو می‌شود و بی مهابا آینده در دل گذشته سقوط می‌کند. درست مثلِ اسبی که جنین و جفت‌اش را با کیسه یِ پاره شده به دنبال خود می‌کشد و بی توجه به آن همه خونریزی ، در علفزار مشغول چرا می‌شود. تصویرسازی‌ها حداقلی ست و در زمان‌های مصرف شده پناه گرفته است. تنازع بندها چونان زنجیره‌ای از اتفاقاتِ نیفتاده به غریبگی و تک افتادن کلمات در جملات دامن می‌زند: " در این میان بشکه‌ای که در نزاع روی بدن نمی‌افتد/ ضمایر ، همیشه در گلبرگ‌ها هستن / تا از خود بیرون بیاییم." اینجا نقطه یِ صفر مرزی هر کنش و واکنشی ست و پانتومیم کلمات ، اشارتگر حد اعلای یک بلاغت جسمانیِ انکار شده و نامرئی‌ ست.

امیر قنبری  . منتقد شعر


شعر رهاییست


پروژه‌ی شعر‌‌‌‌ رهاییست

توی شهر سیلویا
شعری از امیر‌ قاضی‌پور

وقتی با خودم قرار گذاشتم در شهرِ سیلویا
بر افتادنِ چشم‌ها و درخت‌ها
تابیده بود بنفش‌ها    و سنگ فرش‌ها سکه‌ای بود
بخارِ سرِ همه از استخوان‌های خشک نبود
بر بندِ رخت آویزان شده/ساعتی بر فراموشی
حکم رانی شاتوت‌ها و تاب‌ها و زن‌ها و دخترا
و سر برداشتن از لبا
سبزتر از بازوهای نه داشته به چیزی سنگین
این-از تو پریدم
در کدام غیبت حاضر
تو ردپای تاریخی
میل به نشستن در یک مکان
مشاهده یِ رسوخِ نیروها
و ردپاهای تاریخ
میل به ناحیه‌ گرایی
همه باید از همه لهجه‌شان بُگریزنند
بزنند به دیواره تاریخ
تمام ناپذیر از دست همه یِ آن شکنجه‌ها
دیواری-چروکی نبود
کافه‌ای بی هوا با مشتریانش در هم نمی‌پیچید
و میل به نشستن در یک مکان



امیر قاضی پور، شاعر و تحلیل‌گر ادبی، خود درباره‌ی چگونه شاعر شدنش می‌گوید: «بیشتر از مدرسه، از کتاب‌ها، شعرها‌، فیلم‌ها و تصاویر آموختم‌. سواد من همین‌قدر است به‌جای دیپلم یا لیسانس.»

او در گفت‌وگو با مجله‌ی «شهرگان» کانادا که او را «شاعر شعرهای سینمایی» نامیده است، اعتراف می‌کند به این‌که بسیاری از جملات در شعرهایش حتی فعل ندارند.

ﺩﺭ ﺷﻌﺮ ﺗﺠﺮﺑﯽ، ﻣﺨﺎطب نقش منفعلی را که شاعران موسوم به «ساده‌نویس» برایش تعریف کرده‌اند ندارد، لقمه را به آن شکل حاضر و آماده و جویده شده در دهانش نمی‌گذارند، شعر را صرفا مصرف نمی‌کند، بلکه خود به‌طور فعال در تولید معنا و حتی شعریت بخشیدن به شعر ایفای نقش می‌کند. در واقع، شاعر تجربه‌گرا نه تنها سطح درک شعری مخاطب را دست کم نمی‌گیرد، بلکه او را در تولید شعرهای بسیار از یک تک‌شعر دخالت می‌دهد. جمله‌ها را چنان‌که باید، کامل نمی‌بندد و می‌گذارد که مخاطب، خود قسمت‌های نانوشته‌ی شعرش را بنویسد.
چنان‌که قاضی‌پور نیز در همان مصاحبه می‌گوید: «من نمی‌خواهم در شعر ساختمان بسازم. شعر من یک آیتمش اراده به چیدمان است و با دو آیتم مرتبط می‌شود: فضاهای خالی که دارد و گسستی که ایجاد می‌کنم، این تخریب کلمات ناشی از انحلال است، پیوند و بسط کلمات را شاهد نیستیم... انگار من بخشی از شعرم را نمی‌نویسم. دوست ندارم شعر یکپارچه بنویسم.»

جدای از احترامی که شاعر تجربی برای این «سپیدخوانی» مخاطب قائل است، باید به این ویژگی نیز اشاره کرد که واژگانی که در اغلب اشعار تجربی ﺑــﻪ ﮐﺎﺭ ﻣﯽ‌رود، واژگان ﭘﻴﭽﻴﺪﻩ ﻳﺎ ﻓﺎﺧﺮﯼ ﻧﻴﺴــﺖ ﺍﻣﺎ ﭼﻴﺪﻣﺎﻥ آنها ﺑﻪ ﺷﮑﻠﯽ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﻣﯽ‌اﻓﺘﺪ ﮐﻪ ﮐﺎﺭﮐﺮﺩ ﺑﻴﺎﻧﯽ، ﻣﻌﻨﺎﻳﯽ ﻭ ﺣﺘﯽ ﺷﻌﺮﯼِ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺗﻐﻴﻴﺮ می‌دهد.

ویدیو بخش‌هایی از فیلم «در شهر سیلویا» را در بر می‌گیرد که شعر قاضی‌پور بر اساس آن نوشته شده است.
https://www.instagram.com/tv/CDwGuj2pHGn/?igshid=1w49fu7i9z91


نقد و بررسی مجله وزن دنیا


به جای نابودیِ دولت‌ها دولتِ زبان را از بین ببرید


بررسی یک مجله بنام وزن دنیا
در گفتگوی انتقادی :
امیر وزین و امیر قاضی پور
جلسه سینماشعر




مجله "وزن دنیا " زمانی می‌تونه مستقل باشه که این جمله یِ جان کیجُ بنویسه روی مقاله ش بعد شعرها رو بیاره نه این شعرها رو . جان کیج میگه: به جای نابودیِ دولت‌ها دولتِ زبان را از بین ببرید

یک شب زمستانی رودخانه برای حفاظت از مکان‌هایِ در حالِ ریزش



شعری از امیر قاضی‌پور

وقتی درخت با بی گانگی دست دراز می‌کند
تصاویری در حالِ عبور
گاهی مسیری که یک نفر طی می‌کند می‌تواند ماکت حرکتِ گروهِ بزرگتر از مردم باشد
اگر در فضایِ بسته کار کنم حقِ انتخاب ندارم
بازوهایم بیش از پیش زنانه شده است
بالشت‌هایِ افتاده به سقف از بزرگ‌تر شدنِ سینه‌ها
از بزرگ‌تر شدنِ پل‌ها، قایق‌ها و خاکریزها
یک شبِ زمستانی رودخانه برای حفاظت از مکان‌هایِ در حالِ ریزش
درخت باز شده است/  we are open / بالشت‌هایِ افتاده به سقف
از بزرگ‌تر شدنِ سینه‌ها
....................

شاتوت‌های زمستان


 
خنک شدم از زمستانی که قطعاتِ باران را با گردنی لُخت
" از پاشنه انداختن خسته شدم "
بُریده شدن در طولِ یک لحظه
" دو گیلاس بدونِ تو.بدونِ گوش "
رویِ انظباط اگر عاشق نمی‌شدم
" چاهار قطعه یِ آزادِ باران "
دست‌هایِ یک حباب :
(( مانده کف دستم فقط ))
تمامِ عناصری که از ناخنِ انگشتانم
و موهایِ قهوه‌ای
" بدونِ شاخه‌ام "
جُم نمی‌خوردم
و زلزله ما را پخش می‌کرد
- - -
امیر قاضی پور





کانال شعر و نقد شعر در تلگرام:

https://t.me/ghazipooramir

این تا تو روز


نگاهی به یکی از اشعار امیر قاضی پور
مرا ببخشید که این قدر فشرده‌ام



این تا تو روز.

به نام یک روشن

مثلِ خودم.

این تا تو را نداشت

وقتی که نه پاک می‌شوم.


نفر اول است مجموعِ خودم
- - -
امیر قاضی پور






خوانش الهام ملک پور
از شعرِ بالا


۱/ به نظر شعر ایدئولوژی زده است و به رغم تمام فرافکنی‌های نویسنده و نوع خاص نوشتار این مسئله به چشم می‌آید.

۲/ این شعر با شعریت رویایی-به خصوص در لبریخته‌ها-در گفتگو است. شاید این تجدید خاطره، بیشتر به خاطر وجود سطر اول و سطر چهارم-که حلقه‌های بازشونده ی زمانی این شعر هستند-باشد.

۳/ در سطرهای قاضی پور گاهی این اتفاق خوشایند می‌افتد:

مسافت طی میشود؛ زمان حرکت می‌کند-بدون توجه به کیفیت زمان و نوع قراردادی‌اش در متن حاضر _؛انرژی مصرف می‌شود ولی کاری، بنا به تعریف کلاسیک «کار» در فیزیک انجام نمی‌شود. ولی دست کم یک چیز کم است و بسیار ضروری به نظر می‌رسد و آن انرژی پتانسیل و نیز نیروی استاتیک کار است.

«انرژی ایستا» دینامیک کار را بالا می‌برد بدون اینکه تحرک را افزایش دهد یا در صورت، تجلی پیدا کند و در رگ‌های شعر جاری می‌شود.

۴/روایت در شعر قاضی پور در خور توجه است؛ کلیت امر نشان می‌دهد که روح روایت در این شعر-در نهایت- خطی است ولی روی این خط دایره‌ای می‌غلطد که روایت خطی را طی می‌کند .مثالها را خود بیابید به خصوص ارجاع می‌دهم به کار (( شاتوت / شکسته ))
تصور کن یک موج در حال حرکت است.

۵/این شعر بسیار معناگرا است اگرچه نوع نگاشت شعر و صورتبندی جمله‌ها و نیز گزینش واژگان معنا را کمی دور می‌زند ولی به هر جهت نوشتار پیش رو از معنایی اشباع شده است که به خاطر گستردگی دامنه آن و کم بودن غلظت بطالتش می‌توان از آن چشم پوشید هر چند من در تقابل با معناگرایی قرار نمی‌گیرم و براین باورم که هر چیزی، آنجا شایسته است که به چشم می‌آید.

۶/و در آخر آن قدر که من سیر کاری امیر قاضی‌پور را پیش چشم داشته‌ام فکر می‌کنم ایده‌های تازه‌ای را پیش روی خود می‌بیند و سعی می‌کند دریابم چه پتانسیل‌هایی را می‌توانم در شعرش-از آنچه که دارد و می‌تواند داشته باشد-رها کند تا شعرش به خود برسد.

ترجمه یک شعر از فارسی به انگلیسی




شعری از امیر قاضی‌پور :

مس    «خطوطِ قرمز»
ایستاده همچو فاصلی
از لبی که بسته است
عکاسِ روزنامه /بیرون ، ایستاده
یک لکه زمین
روشن‌ ، به تماسِ دست
آهو ، آب می‌کِشد به خواب
صدات زد که می‌مانَد،
یکهو رویِ دیوار
قدم‌هایِ شیشه خاک گرفت
پاشنه، بی صدا
بلند می‌شوند بر شاخه 




ترجمه شعر امیر قاضی پور به انگلیسی
از پدرام‌ محمدزاده 

copper "red lines"
Standing like  seperating 
From the closed lip
Photographer / Outdoor, Standing
 spot of  earth 
Bright,from hand touches
Gazelle drags the water to dream 
Call s  you Who stays
Suddenly on the wall
Steps of glass were sanded up from dust 
Heel, silent
Rise up on the branch
- - -
Amir Ghazipoor 

رهایی در آب



یک گام / " آبِ رودخانه از سد می‌گذرد "
قطره قطران
سدِ آب تمامِ رودخانه را تَه می‌گیرد
سُرسُره می‌خورم از آب
به رویِ سیروان رها می‌شود
گاه آب با پلک زدن به ستوه می‌آید
شُرشُره آب می‌ریزد تویِ دامنِ دخترِ کوه
آب ... جمع شدن
فریادهایی که در گرما چون آب - جمع شدن
ابری شونده
با حقیقت / و آب / ‌پوشیدن
از سودایِ طنین / و داد
قانون " آهسته " از زمان نما
ای جامِ تاریکِ انگشتانِ باز
سکونِ شب
سکونِ آب
ناخنِ کیست که می‌ریزد
رویاىِ آب
ای جام‌هایی که در فضا وجود دارد
- - -
امیر قاضی پور

زلزله و شعر


وِردِ زلزله‌ای من

بعد از هر زمین‌لرزه، قبل از هر زمین لرزه این شعرم یادمه . زمانی که سالها پیش این شعرو نوشتم اثراتِ زمین‌لرزه‌ای را در تهران حس کردم.



شعری از امیر قاضی پور

سایه یِ بی صدا
لرزه / فرو بند
سَرانگشت‌ها
اول - پرنده که بر شاخه می‌نشیند
فاصله گذاری، مثلِ یک‌ پیوند
حدِ فاصلِ آسمان
هوا خورده
بر پا خاسته
زمین لرزه
در باران‌هایِ مداوم
انبان ، خالی
از خشت بلانسبت خالی
نامی که آدم نداشت
این جا پیش از آمدن

یک شعر دو نظر



شعرِ Sweet


در روز، دیر آمده
یکسر، زانو
کوتوله‌ای بوده در گلو.
در برگ چون چراغی خاموش
درختانِ چَشم خواب می‌مانند.
عصب‌هایشان کوچک
" نه فرزندی برای تو نیست "
برای عبور به بهترین شکل
از نور، زنده شوی با طنینِ صدا
ماه، رنگِ پوست لیمو می‌گیرد
آسمان، زیرِ پا / راه راه
اعضایِ گُل‌ها.
" درخت کاری را کرد "
از کار افتاده.
موهایش غرق در رویا
با زیور آلاتِ هیچ دهانی
هستم گُل‌ ها را
شادمانم
متعلق به بی اعتنایی
" چپ و راست پُر از ماهی "
- - -
امیر قاضی پور







دو نظر بر شعر بالا

ریحانه نام‌دار (درباره شعر Sweet از امیر قاضی‌پور):
تئاتری است...انگار از پشت بلندگو چیزی را اعلام کنند. این آخری بخاطر ترکیب بعضی از واژه‌هایش مثل: رنگ پوست لیمو گرفتن ماه به جای مثلا ماه زرد یا ماه نقره‌ای حس سردی را که شاعر مدام اصرار به تلقین آن دارد پذیرفتنی کرده است...این خوب است...خیلی خوب...و این چپ و راست پُر از ماهی عالی است:لحن سرد و گزارش گونه‌ای که حواس را به سمت خودش جمع و تفریق می کند... و ...و...


پدرام محمدزاده ( شاعر) : معیار خوب بودن شعر‌های امیر قاضی پور ضد معیار بودنشونه.
تزلزل و خیال و انتزاعِ عجیب
عاشق این شعرم
انتزاع توش حرف اول و اخرو میزنه.

هجده ساعت شانه‌هایِ صدف




لاک و الکل زده / "سفید رنگ"
نمی‌توان فهمید حتا پوستش
همچنان دست نخورده مانده است
سفید و زرد / پستان‌هایِ باز و بسته
ورقه کاغذ، سفید دامن محو می‌شود


کوتاه است تناسبِ کاری
چنان سکوت می‌شود
که کاری انجام نمی‌شود
هجده ساعت شانه‌هایِ صدف

پرنده‌ها بی‌حرکت رویِ مبل
گاهی وسط واژه‌ها تقارن بدن
بدونِ نقص باید گوش کرد
خنک شدنِ بطری‌ها از زانوهایِ باز شده
"پستان‌هایِ محض"
شاخه‌هایِ نازک آراسته به باز و جمع کردنِ زُلف‌هایِ راست و چپ

۱۸ساعت شانه‌هایِ صدف
و شانه‌هایِ محو شده چراغ
ساعتِ رفتن به هم چسبیده است
چوب‌ها چسبیده‌اند بغلِ آدم با نوکِ اردک؛
 - - -
امیر قاضی پور

حکم رانی شاتوت‌ها و تاب‌ها و زن‌ها و دخترا...



وقتی با خودم قرار گذاشتم در شهرِ سیلویا
بر افتادنِ چشم‌ها و درخت‌ها
تابیده بود بنفش‌ها    و سنگ فرش‌ها سکه‌ای بود
بخارِ سرِ همه از استخوان‌های خشک نبود
بر بندِ رخت آویزان شده/ساعتی بر فراموشی
حکم رانی شاتوت‌ها و تاب‌ها و زن‌ها و دخترا
و سر برداشتن از لبا
سبزتر از بازوهای نه داشته به چیزی سنگین
این-از تو پریدم
در کدام غیبت حاضر
تو ردپای تاریخی
میل به نشستن در یک مکان
مشاهده یِ رسوخِ نیروها
و ردپاهای تاریخ
میل به ناحیه‌ گرایی
همه باید از همه لهجه‌شان بُگریزنند
بزنند به دیواره تاریخ
تمام ناپذیر از دست همه یِ آن شکنجه‌ها
دیواری-چروکی نبود
کافه‌ای بی هوا با مشتریانش در هم نمی‌پیچید
و میل به نشستن در یک مکان
- - -
امیر قاضی‌پور




کانال شعر و شعرخوانی در تلگرام:
https://t.me/amirghazipoor

بی صورت است نوازشِ چشمانی از ستون‌ها




بهتر از نام‌هایِ من / کوری بر دیوار آویزان است
" پژواکِ دروغ "
تمامِ نشانی‌ها  /   و من پیشانیم
و سنجاقکِ بی‌شمار
بی معجزه آمدنِ زمستان
جز راه خودش پرواز می‌کرد
بیدِ مجنونی که همچون ستارگان می‌درخشد
یخ زده خونت / خونِ نمناک
دعوتی نیست که در صخره یِ قرارش
خاکستر و خاشاک چون خون چکان
ناقوس انگار صبح نرسیده است
کافه در ساحل است
در حلقه می‌آورد .
دست بر چشم‌ هایم می‌گذاری
بی صورت است نوازشِ چشمانی از ستون‌ها
چقدر جایِ خالیِ دست گذاشتن رویِ سینه
- - -
امیر قاضی‌پور