«من تو او مرد او زن »

شعر ، نیروی حال ، سکون و... سکوت

«من تو او مرد او زن »

شعر ، نیروی حال ، سکون و... سکوت

هجده ساعت شانه‌هایِ صدف




لاک و الکل زده / "سفید رنگ"
نمی‌توان فهمید حتا پوستش
همچنان دست نخورده مانده است
سفید و زرد / پستان‌هایِ باز و بسته
ورقه کاغذ، سفید دامن محو می‌شود


کوتاه است تناسبِ کاری
چنان سکوت می‌شود
که کاری انجام نمی‌شود
هجده ساعت شانه‌هایِ صدف

پرنده‌ها بی‌حرکت رویِ مبل
گاهی وسط واژه‌ها تقارن بدن
بدونِ نقص باید گوش کرد
خنک شدنِ بطری‌ها از زانوهایِ باز شده
"پستان‌هایِ محض"
شاخه‌هایِ نازک آراسته به باز و جمع کردنِ زُلف‌هایِ راست و چپ

۱۸ساعت شانه‌هایِ صدف
و شانه‌هایِ محو شده چراغ
ساعتِ رفتن به هم چسبیده است
چوب‌ها چسبیده‌اند بغلِ آدم با نوکِ اردک؛
 - - -
امیر قاضی پور

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد