«من تو او مرد او زن »

شعر ، نیروی حال ، سکون و... سکوت

«من تو او مرد او زن »

شعر ، نیروی حال ، سکون و... سکوت

جانش را در فاصله می‌دید


تو با اثر [یا شعر] خویش اعلام خواهی کرد که جهان را در فاصله‌ای از خود نگه داشته‌ای . - استفان مالارمه





جانش را در فاصله می‌دید

سال‌ها پیش‌ ، می‌خواندم‌ فلان منتقدِ سینمای آمریکا در فلان ایالت آمریکا نیست؛ چون وقتی داره نقد می‌کنه نباید و نمی‌خواد جایی باشه که فیلمساز هم اونجاست . منتقد فاصله میندازه بین خودش و فیلم‌ساز تا خطا نکنه و بتونه نقد و تحلیل کنه .‌ در رُمانِ " بارون درخت‌نشین " که فاصله‌ گذاری از همان ابتدای زندگی شروع می‌شه تا لحظه مرگ .


امیر قاضی پور :
از تنِ اوست
جانش را در فاصله می‌دید
شاخه‌‌ی به هم پشت
طرحِ لبخند افتاده رویِ خاک

اگر شب‌هایِ آخر
نزدیک
نزدیک در میانِ سنگ‌هایِ پاره

زلزله و شعر


وِردِ زلزله‌ای من

بعد از هر زمین‌لرزه، قبل از هر زمین لرزه این شعرم یادمه . زمانی که سالها پیش این شعرو نوشتم اثراتِ زمین‌لرزه‌ای را در تهران حس کردم.



شعری از امیر قاضی پور

سایه یِ بی صدا
لرزه / فرو بند
سَرانگشت‌ها
اول - پرنده که بر شاخه می‌نشیند
فاصله گذاری، مثلِ یک‌ پیوند
حدِ فاصلِ آسمان
هوا خورده
بر پا خاسته
زمین لرزه
در باران‌هایِ مداوم
انبان ، خالی
از خشت بلانسبت خالی
نامی که آدم نداشت
این جا پیش از آمدن