«من تو او مرد او زن »

شعر، نیروی حال ، دائو دِ جینگ، سکون و... سکوت

«من تو او مرد او زن »

شعر، نیروی حال ، دائو دِ جینگ، سکون و... سکوت

شاعری بدون کتاب شعر کاغذی


زندگی بدی ندارم وقتی در لحظه حال که تنها زمان واقعی است زندگی میکنم؛ با سکون و سکوت.  اگر به رویدادها برچسب نزنم و از لفاظی و مفهوم‌سازی هم پرهیز کنم عالی میشه. طی سالها اغلب شعرهایم را در همین فضای Net منتشر کردم . سه کتاب بصورت EBook ( کتاب الکترونیکی) دارم. نداشتن کتاب کاغذی اذیتم میکنه ‌. وقتی کتابت روی کاغذ منتشر میشه راحت میشی. انگار به طرفش حرکت نکردم. وقتی به سمت چیزی حرکت میکنی، حتمن ( یا حتما!) بهش میرسی. فعلن شاعری بدونِ کتاب شعر کاغذی. 





یک شعر
صورتی که گوش ماهی را یدک کِشَد



از پایین ، چرخ
با چهره‌ای گُشاده
تُرا در می‌آوَرَد
در آخره روزی می‌خوریم سگ
ذره ذره کلیدِ تو
مثلِ لنگری از انتها
بچرخ ! بچرخ
سایه‌ای‌ست مثلِ گچ
"  قافیه گشاده برای حکمرانیِ عددها "
مثلِ لنگری
صورتی که گوش ماهی را یدک کِشَد.
اول کلمه را بعد آسمان را کم کم کرخت می‌شوم
کِیف می کنی؟
- - -
امیر قاضی پور





دنیا در هر لحظه کامل است


۱. همه می‌میریم. چرا که روزی کودک بوده‌ایم. دل‌ام می‌خواهد با همگان خوب باشم .
- کریستیان بوبن .
فارسی‌ی : نگار صدقی


۲. دنیا در هر لحظه کامل است . هر گناهی برائت را هم‌اکنون در خود دارد .  پیر هم‌اکنون در هر کودکی حاضر است ، طفل شیرخوار مرگ را هم‌اکنون با خود دارد و ابدیت هم‌اکنون با همه‌ی فانیان است . هیچ انسانی نمی‌تواند دریابد که همنوعش تا چه اندازه در راه خود پیش رفته است .
- سیدارتها . هرمان هسه
فارسی‌ی سروش حبیبی


۳. امیر قاضی‌پور :
هیچ کس به هیچ کس فشار نمی‌یاره
تنه‌یِ درخت
یا شاتوت‌هایِ بُریده
اقدامش، تماسی بود
مفعولِ بی‌واسطه
شکل را فرمان می‌دهد
خاطره‌یِ رهگذر
یا فشرده شدنِ گندم
صدای آن که / کس را به تجلیل
            وا می‌دارد

شاتوت / که به گذشته زیسته است
پرش‌هایِ یک درخت
" جملات رو که منفی بگی "

شعر در به یادآوری است




در تصویر،  نامه و دستخط سوده نگین‌تاج را مشاهده می‌کنید که امروز ۲۸ اَمُرداد ، روزِ تولد دوست شاعر است.


■ ضدِ تیتر. شعری از امیر قاضی‌پور

                       
     باید پرداخت به ظریف شدنِ آینه
چند سانتی‌متر بالاتر از سطحِ دریا
می‌آیند عرق‌ها در طولِ روز
از کفِ دست‌ها
شن‌هایِ روان
دیدنی آفتاب
لابد دیدنی در میانِ رنگ‌ها
بر سطح،صدایِ گروه
کاسه یِ درد

 

چمن‌هایی که مردمان
گوش می‌دهند
"شمع‌هایِ آفتابگردان "





■ روایت سوده‌ نگین‌تاج از من ، که منو بهتر از خودم می شناسه . چه کسی چه کسی را برپا می‌کند؟

ب شاعرِ کلمات بُریده امیر قاضی‌پور

نمیدونم بهت گفتم هیچ وقت یا نه
همیشه ترجیح میدادم و میدم که سطح زندگی م اونقدر معمولی ب نظر بیاد ک نشه هیچی ازش بیرون کشید
جز یک زندگی معمولی
انگار ی صفحه ی بی خط
اما همیشه حواسم هست
شاید بی صدا و در سکوت
با یک چشم
ب شاعرِ کلمات بریده امیر قاضی پور
ب نوشته ها
ب فیلم ها
ب نقدهایی که مینویسی
ب نقدهایی که مینویسند و نقدها رو نقد میکنی
به عبور از ادم ها
دغدغه های سیاسی ت
سکوت ها و فاصله گرفتن
خیلی فضاها رو با هم خط ب خط جلو بردن
اما همیشه بی واسطه
بی عمیق کردن هر انچه عمق گرفتن فاسدش میکنه
خیلی خوبه که عمیق نمیشی در سطوح خیلی خوبه



نگاهی به جهانِ شعر و سینمایِ فریدون رهنما


روزی که همه ببینند همه شاعر خواهند شد

شاعری چیست؟ بقول گرترود استاین، شاعری عبارت است از یک فرهنگ لغت و چیزهایی که دیده‌ایم . فریدون رهنما اعتقاد دارد روزی که همه ببینند همه شاعر خواهند شد ‌. شعر محدود به نوشتن بر روی کاغذ نیست .

وقتی مستند " تخت جمشید " اثر فریدون رهنما را می‌بینیم، صرفن یک اثرِ گزارش گرانه‌ی معمولی نیست. عناصر صدا و حرکت دوربین، با استفاده از شاعرانگی و تفکر تاریخی و زیباشناسی مدرن ، فیلم را تا سرحد یک اثر استعاری بالا می‌برد . در حقیقت، خونِ شعر به تعبیر نصیب نصیبی در کار رهنما وجود دارد. از ناحیه دیدن . از یک اثرِ محیطی مثلِ تخت جمشید، شعوری دیگر طلب می‌کند . کاربردِ حرکت دوربین، از گزارش ساده فراتر می‌رود . دیدنِ شعر چیزها . برای فرار از یک گزارش ساده ، رهنما در مستند تخت جمشید، شعری با تفکر تاریخیِ مدرن می‌سازد. همه چیز را در شعر به دیدن فرا می‌خواند . از گیاهانِ تخت جمشید و کسانی که دهه ها پیش در آنجا بودند، از امکانات سوبژکتیو به وسیله کاربردِ عالی صدا و حرکتِ دوربین، یک شعرِ سینماییِ ناب می‌سازد. جالب است که از طریق صدا ، می‌توانیم در مستند تخت جمشید، تصاویر را مجسم کنیم. القای جنگ‌ها از طریق کاربرد عالی صدا . و موسیقی کاملن فضاساز است . با یک تدوین حساب شده، در جنبه بصری فیلم تخت جمشید ، در اولین نماها، با قطع سریع سنگ ، تخته سنگ و ستونهای تراشیده، می‌کوشد با تصاویر، روند ساختن کاخ را تصویر کند .
رهنما در رساله سینمایی‌اش در جایی نوشته است: اگر " پل ورلن " ( شاعر نامدار فرانسوی) زنده بود چه بسا فیلم "باران" اثر " ژوریس ایونس " را از آفریده‌های خود می‌دانست . در واقع شاعر همان فیلمساز است. این نگاه رهنما، "دیدنِ شعر چیزها " در شعرِ سینماییِ ژوریس ایونس است . در مستند کوتاه و صامت " باران " ، تمامِ بارانهای ممکن را فیلمساز در این جا همان شاعر تصویر کرده است . بجای گفتن از باران ، تمام تصاویر باران بدون جلوه گری ، خالص و ناب ، نمایش داده می‌شود . شعر همان چیزهایی است که می‌بینیم. چیزهای به ظاهر ساده که دیگران ندیده‌اند و در اینجا فیلمساز-شاعر آنرا دیده است. اگر دیگران هم می‌دیدند ، شاعر می‌شدند . ژوریس ایونس، چشمی برای دیدن قرار داده است . شعرِ سینمایی، در واقع ، دعوت به دیدن است . ما در اغلب فیلمها، به خواندن و شنیدنِ دیالوگ‌ها می‌نشینیم. در حالیکه، فیلمها را باید دید . فیلمنامه مهم است . اما تصاویر است که نوشتار و گفتار را منعکس می‌کند . البته با کلمات و صداها، تصاویر بیان می‌شود. ‌
در شعرِ سینمایی، یک نوع آمادگی و درک همیشه وجود دارد . جایی در فیلم بلند " سیاوش در تخت جمشید " که یک فیلم سیاه و سفید است، برای ثانیه‌هایی از رقصِ سیاوش با سودابه ، فیلم صامت و رنگی می‌شود . این صامت شدنِ فیلم ، یک نوع بینشِ سینمایی و دعوت به دیدنِ ِشعر چیزها است . نوعی تازگی و نو شدن است . در شعرخوانیِ سیاوش در تخت جمشید، صامت شدن فیلم ، علیه سینمای حرف و حرف و حرف است. دعوت به دیدن . همه چیز را به دیدن فراخواندن . در سینمای ایران که سابقه سینمای صامت نداشته‌ایم ، این بینش سینمایی تازه و بدیع است . در فیلم "روسی " اثر امیرحسین ثفقی نیز صامت شدن فیلم با پانتومیم بازی همراه است . بقول امیر قنبری ، قسمتهای صامت فیلم روسیِ امیرحسین ثقفی ، ادای دینِ به تاریخ(های) سینمای ژان لوک گُدار است. عجیب اینکه ابراهیم گلستان، در گفتگویی با پرویز جاهد ، رهنما را فیلمساز نمی‌داند!... چطور می‌شود بینش سینمایی فریدون رهنما را انکار کرد(؟). آیا ابراهیم گلستان، فیلم بلند سیاوش در تخت جمشید و مستند کوتاه تخت جمشید را با دقت دیده است؟ قسمت صامت سیاوش در تخت جمشید را دیده است ؟ گلستان می‌گوید: طفلی رهنما نتوانست یک فیلم بسازد! آیا ابراهیم گلستانِ خودخواه و مغرور ، این تجربه مهم و فراموش ناشدنی برای سینمای ایران در مستند تخت جمشید را در یک اثر آوانگارد دیده است؟ احضار تاریخ و ادراک شاعرانه آن، در مستند تخت جمشید که در آن رهنما، همواره، گذشته را به حال فراخوانده و مورد پرسش قرار داده است، را گلستان درک و فهم کرده است؟ دورانِ گذار با استفاده از بازخوانی مدرن شاهنامه را در سیاوش در تخت جمشید ، را چه کسی درک کرده است؟
فریدون رهنما در گفتگویی می‌گوید، به نظرم همه شاعران در نطفه، سینماگر هستند و شعر ، از دیرباز، آغازگر کارهای دیگر بوده است . به ویژه نویسندگان بزرگ یونان را در نظر دارم . اینان خود را به همان اندازه درام نویس می پنداشتند که شاعر . من تفاوتی میان شعر و سینماتوگراف نمی‌بینم . این سخنِ رهنما را می‌شود تعمیم داد . از چه شعرهای سینمایی حرف می‌زنیم؟
اگر از سخنِ رهنما، وام بگیریم که تفاوتی میان شعر و سینماتوگراف نیست، آثار روبر برسون ( سینماگر برجسته و فقید فرانسوی) شعرهای سینمایی هستند . در راستای نظریات روبر برسون در کتابی با عنوان " یادداشت‌هایی درباره سینماتوگراف " که خواندن این کتاب برای هر شاعر جدی و حرفه‌ای واجب است . در راستای تفاوت نداشتن شعر و سینماتوگراف از دید رهنما ، می‌شود به فیلم چشمه، شاه‌کارِ آربی اُوانسیان ، هنرمند ایرانی-ارمنی اشاره کرد .‌ در شعرِ سینمایی چشمه آربی اُوانسیان ، استفاده از تجربه‌های برسون در کارگردانی و بازی‌سازی و تئوری سینماتوگراف وجود دارد . در واقع فیلم چشمه، نگاهی شاعرانه دارد بر اساس تئوری سینماتوگراف .
سینماتوگراف نوشتن با تصاویرِ در حالِ حرکت و به همراه صداست . سروصداها باید موسیقی شوند . فیلمت را بر پایه‌ی سپیدی ، سکوت و سکون بساز . چیزهایی که در فیلم چشمه آربی اُوانسیان هست. و از مهم‌تر یک عنصر برسونی و شاعرانه در چشمه هست. آن "عنصرِ حذف " است . شعر از حذف بوجود می‌آید. در فیلم‌های برسون و فیلم چشمه، "عنصرِ حذف" وجود دارد . زبان موجز بصری که مثلن صحنه خودکشی را نشان نمی‌دهد و فقط چاقو و جسد جمشید مشایخی در فیلم چشمه دیده می‌شود .
یک نظریه وجود دارد که یک اثرِ سینمایی را نمی‌توان شعر نامید . تقلیل دادن اثر می‌دانند. ‌مگر تعریف شعر ، از قبل تعیین شده است؟ فریدون رهنما در رساله سینمایی‌اش آورده است " نووالیس می‌نویسد : لحظه‌هایی هست که الفباها، کتاب‌های حساب ، همه شاعرانه می‌نماید... " این لحظه فیلم است. ‌رنه کلمان ما را به درون یک گورستان می‌آورد که کودکان، نهانی آن را به جانورانی که می‌کشته‌اند اختصاص داده‌اند. و ما ناچاریم باز یابیم هر آنچه نادیده گرفته بودیم. یعنی آنکه شعر در فیلم در واقعیت، شیء ، پوست و خون می‌شود.
منتقد سینمایی محبوبم " استفان دُلُرم" در مقاله" در باب شاعرانگی! " ، می‌نویسد اگر فیلمهایی مثل ترانه‌ی هند مارگریت دوراس ، مادر و روسپی ، برای عشق هایمان پیالا ، ناگهان بالتازار و بیشتر از آن، آسمان از آن شماستِ گرمیون ، رنوار ، اپستاین ، ویگو ، زیباترین فیلمها هستند بدلیل شعر بودن این شاهکارهاست .‌

موخره: در عصر امروز، مجسم می‌کنم ، فریدون رهنما بصورتِ جسمانی زنده بود ، و فیلمهایی مثلِ" در شهر سیلویا " و " دختر و عنکبوت " را در سالهای اخیر می‌دید. مطمئنم گریز شاعرانه و جمع و جور خوزه لوئیس گورین به استراسبورگ در فیلم در شهر سیلویا و اراده به ناحیه گرایی، میل به نشستن در یک مکان و مشاهده‌ی رسوخِ نیروها و ردپاهای تاریخ را در شهر سیلویا، حتمن می‌دید. فریدون رهنمایی که مقارنه‌ی شعر و تاریخ را در آثارش داشت . شعرِ سینمایی" دختر و عنکبوت را رهنما اگر می‌دید . «دختر و عنکبوت» فیلمی است که سلسله مراتب معمول، کنش و لحظات، وقایع و ژست‌ها، شخصیت‌ها و اشیا، حیوانات و فضاها، تصویر و صدا را زیر و رو می‌کند.
مطمئنم فریدون رهنما، در برابر دختر و عنکبوت ، حرف خودش را تکرار می‌کرد . " چه می‌بیند؟ گاهی جهانی شگفت و رخنه کننده... جهانی سخت راستین یا سخت ناراستین .‌که شاعر فقط آرزو دارد آن را نشانمان دهد. به ما منتقل سازد... او " ناعادی" بودنِ همه چیز را می‌بیند.


  

نامِ زنده،نه مرگ



رقصِ کاغذ پاره‌ها
قربانیِ دوره‌هایِ هجوم
از هر طرف مجبور باشیم خالق باشیم
بیش از اینکه بمیریم
سنگین می‌شود سنگ
و من از همان موقع ترسیدم
"کاغذ پاره‌ها رویِ سنگ"
نامِ زنده،نه مرگ
وقتی نه هنوز نه مرگ را دیده بود
دعا مثلِ سنگ‌هایِ پاره



یکبار سوده نگین‌تاج ، شعر بالا را در دهه۸۰ برایم sms کرد. پرسیدم مال کیه؟ گفت: شعر خودت!
و خبر درگذشت برادر سوده نگین‌تاج را جدید دیدم . تسلیت به سوده دوست خوب تمام سالها و لحظه حال .  با زبانِ اکهارت تول با زبانِ تاگور با چه زبانی از مرگ بگویم .

تاگور :
خواهم مُرد
بارها و بارها
تا بدانم که زندگی ابدی است.





خبرها و نکته‌ها : سپیده رشنو ( از مخالفان حجاب اجباری) باید خود را به زندان معرفی کند. سپیده رشنو ( شاعر و ویراستار) فقط نظاره‌گرِ خبرها نبود. در صحنه بود. بخاطرِ چند تار مو و زندان!
جالبه! در تلویزیون ج.ا می‌دیدم که دخترِ دانشجوی ایرانی بدونِ حجاب را در فرانسه نشان می‌داد که از فرهنگ فرانسوی‌ها انتقاد میکرد. ایران ملک مشاع است برای همه ایرانیان . فرانسه و ایران چه فرقی دارد. تظاهرات کنندگان مرد و زن که در کشورهای مختلف ، با پوشش اختیاری علیه آپارتاید ، اشغالگری و جنایت‌های اسرائیل در کشورهای مختلف تظاهرات می‌کنند. میشه زنان و دخترانِ ایران هم علیه آپارتاید و اشغالگری اسرائیل بدون حجاب اجباری در ایران تظاهرات کنند‌ .‌

بقولِ رنه گروسه ( شرق شناس) :
ایران آستانه غرب است
و آستانه شرق
و پُلی‌ست میان این دو



آزادسازی و زندگی کردن در لحظه حال




پاهای لُخت و آلبوم کودکی




تصویر: حیاط خانه کودکیم که پُر از گل و گیاه بود . در محله شاپور تهران کوچه وزیر‌نظام .
بقول شعرم : نبض میانِ شاخه‌ها
و پاهایِ لُختش در پنج بعدازظهرِ کوه‌سار




خلوت می‌شود گاهی که زمین فروشی‌ست
لایِ رفت / می‌گیرد از فرطِ یک کلاه
آرام پیش تُرا در عکسی جوان
اگر دستِ خودم / به اضافه‌یِ آبی

یک رفت به رویِ ساحل
بالا نمی‌رود
جان را می‌گیرد

هم تحریر راه را می‌برد
یک رفت به روی ساحل
- - -
امیر قاضی‌پور



شلوارک پوشیدن مردها و پسرانِ جوان.  زنان و دختران‌ و زن‌زندگی‌آزادی...
نبض . جریان داشتن

گرما به شکلی که گاز می‌گیرد



دو شعر از امیر قاضی پور


شعر- ۱

گرما به شکلی که گاز می‌گیرد
در میانِ یک دسته خوشه‌ یِ انگور،
دریچه یِ جمجمه
و ظرفِ چینی.
در خواب " چه صدایی"
فرو رفته عقربه‌ای .
یک دسته زمین از مقبره
بر صفحه‌ای از اشیاء ، پرندگانِ کوچک



شعر-۲

" خوردگی "


چه دره‌هایی

هوا باز می شد و

دورشان می گردد.

از اخبار تو از نویدها

گرما همه چیز را تماشا می‌کرد.

از نو از لایِ بی کسی

جامه یِ آتشین را گُل ها در هم صحبتیم.

در زمانی نگاهشان می‌کنیم.

در هاله یِ اغلب پره‌‌هایِ جوان

به نفسِ هم باز باشی






تصویر : از فیلم مردمانِ پرنده ( Bird People)

کانال شعر و 
شعرخوانی در تلگرام: 

https://t.me/ghazipooramir

تابستان و رها شدن در آب




تصویری از دورانِ کودکی‌ام  ، که در حوض کوچک خانه در محله شاپور تهران ، شنا میکردم، یا درست‌تر آب ‌بازی میکردم. انگار هنوز هم لحظه حال است. جاری شدن و جریان داشتن. 


فراتر از حوض ، شعر "رهایی در آب" را در زیر ببینید:


رهایی در آب


یک گام / " آبِ رودخانه از سد می‌گذرد "
قطره قطران
سدِ آب تمامِ رودخانه را تَه می‌گیرد
سُرسُره می‌خورم از آب
به رویِ سیروان رها می‌شود
گاه آب با پلک زدن به ستوه می‌آید
شُرشُره آب می‌ریزد تویِ دامنِ دخترِ کوه
آب ... جمع شدن
فریادهایی که در گرما چون آب - جمع شدن
ابری شونده
با حقیقت / و آب / ‌پوشیدن
از سودایِ طنین / و داد
قانون " آهسته " از زمان نما
ای جامِ تاریکِ انگشتانِ باز
سکونِ شب
سکونِ آب
ناخنِ کیست که می‌ریزد
رویاىِ آب
ای جام‌هایی که در فضا وجود دارد
- - -
امیر قاضی پور

تقدیم به پرستو فروهر


سه شعر از امیر قاضی‌پور

شعر- ۱ 

این جا حجمی
سفیدیِ اندام
پرده‌ای از گوشَت
-بره هایِ تکرار-
 

اُریب
      نامت
             از بالا






شعر- ۲
آسان‌تر
دورتادورِ سنگ
از دست و پا
و گرهِ طناب
ایده رویِ خواب عمیق


دیگر ، خنده یِ بزرگی برای جوخه‌هایِ آتش
گاهی شبیه کسِ دیگر
اهلِ لعنت
تزئین‌هایِ اسبی که می‌غلتد
هیچ کس خوابِ عمیقِ پیکان را






شعر-۳
اکلیل و سرنگ در ولنگاری
: زیرزمین هواست
گلوگاه            " همان قالی  "
دستِ گُل‌هایِ جوان      در روزنامه یِ صبح
پیراهنِ مشکی به اتفاق
چقدر خاک شد " صندل‌ها "





بدن،رفته / درخت،جاودانه




□ سیلویا پلات:
"پدر
این هوای سنگین کُشنده است
 من آب تنفس خواهم کرد"



□ امیر قاضی پور :

ضربدر زدن ضربدر زدن
لاله‌ها در وهله یِ اول
خون از بدنم می‌رفت
جعبه فقط آینه
بازیافتت چروک یافته /  بدن،رفته  درخت،جاودانه
از میانِ انگشتانم ضربه زدنِ هوای تازه
آن ها حتا توی آن تُنگ شیشه‌ای حتا ماهی نیستند
تشدید نیست در میانِ انگشتانم در میانِ مه
دندان‌هایِ زرد از میانِ اکسیژن،
تنم را به جراحان بسپر /  مرا تسخیر برایم چنگ یا سَم بیار
تمام روز بمیرن خوراکی‌ها تمام روز لاتین هجاهای نامفهوم
کلیسایِ یک درخت
داربست‌های نادیده /  بلوایِ سبزها
بی‌ رنگ مثلِ پوستِ دهان
ماهی هم بی‌رحم است
شاتوت هم غروب‌ها را رنج می‌برد
رنگ پریدگیِ شاتوت‌ها دیدنی نیست
خونِ همه از بدنشان
مهم نیست بشقابهای بیمارستان نفسِ مُردگان داشته باشد
میل به کشته شدن
در آب، جیغ می‌کِشن




تصویر: نیکول کیدمن در نقش ویرجینیا وولف در فیلم ساعت‌ها (۲۰۰۲)

حکم رانیِ شاتوت‌ها و تاب‌ها و زن‌ها و دخترا


وقتی با خودم قرار گذاشتم در شهرِ سیلویا
بر افتادنِ چشم‌ها و درخت‌ها
تابیده بود بنفش‌ها    و سنگ فرش‌ها سکه‌ای بود
بخارِ سرِ همه از استخوان‌هایِ خشک نبود
بر بندِ رخت آویزان شده/ساعتی بر فراموشی
حکم رانیِ شاتوت‌ها و تاب‌ها و زن‌ها و دخترا
و سر برداشتن از لبا
سبزتر از بازوهای نه داشته به چیزی سنگین
این-از تو پریدم
در کدام غیبت حاضر
تو ردپایِ تاریخی
میل به نشستن در یک مکان
مشاهده یِ رسوخِ نیروها
و ردپاهایِ تاریخ
میل به ناحیه‌ گرایی
همه باید از همه لهجه‌شان بُگریزنند
بزنند به دیواره تاریخ
تمام ناپذیر از دستِ همه یِ آن شکنجه‌ها
دیواری-چروکی نبود
کافه‌ای بی هوا با مشتریانش در هم نمی‌پیچید
و میل به نشستن در یک مکان
- - -
امیر قاضی‌پور




کانال شعر و شعرخوانی در تلگرام:

https://t.me/ghazipooramir




شعرِ تیر


آدم      دوست نداشتم
نفر به نفر
چَشم کار می‌کردم ... سرکار
در وسط پاک کرده  
من از چند کم می‌شود
رویِ زمین - مرزی - خون کشیده
که رویِ دیروز      پاک کرده
من حسابم فکرهایش زمین است
به این زودی‌ها پاک کرده
                             نمی‌شود


خنده‌دار است
گوش -کلماتم - را اِشغال کرده
                              کار می‌کرد
در هوایِ راهنمایی
گوش کرده
در می‌کردم
هوا از شلوغی
مرا اِشغال کرده
گوش می‌دادم
بخوانم
می‌دانستم به این زودی‌ها پاک نمی‌شود


چیزی نبود             از سرم پایین‌تر
تار تار ....جان !
مرزِ پاخورَش
بدجوری درد به سرش می‌زند


از چند صورت برداشت              داریم
- - -

امیر قاضی پور





مجانی فضایی که ایستاده‌ای



صفحه را که بست. اگر کسی «دیده نمی‌شود»



دهان باز، رویِ آتش

بر نوکِ زبان، با موهایِ کوتاه

به تنِ مورب / به اسمِ مارگوریتا

: به هنگام شهری بود وسطِ زمان

دستهایِ من رویِ انگورها به چَشم می‌خورَد

«مجانی فضایی که ایستاده‌ای».

: دست‌هاشو به طرف دو ساعت دراز می‌کند

" الان به دنیا آمدم "

دست به جیب می‌بَرَم

در چَشمت بودم -

وزنِ بدنم را بییندازم

حس می‌کنم دارم نگاه می‌کنم

بعد همه چیز دارم

نه تصویری - نه باجه‌ای

سازه‌ای داد آب و نان
- - -
امیر قاضی پور





صدایی از چارچوبِ شیشه‌ها




اُردکی
جایی برای بازی.
بی نهایت
هنگامِ سایش
پلک می‌گُشاید
«همه لبخندی»
مگر با نوشیدنِ دهانی سر می‌زَنَد
مانند شیرشان،در میانِ ما حائل.
خونِ یکی مثلِ گرمک‌ها
" صدایی از چارچوبِ شیشه‌ها "
در اعتقادِ آبی رفتنِ کفش‌ها
نه می‌راند     نباریده گرم می‌کند
- - -
امیر قاضی پور

فاصله‌گذاری مثلِ یک پیوند



از تنِ اوست

جانش را در فاصله می‌دید
شاخه یِ به هم پشت
طرحِ لبخند افتاده رویِ خاک

اگر شب‌هایِ آخر
با صدایِ نزدیک
نزدیک در میانِ سنگ‌هایِ پاره
- - -
امیر قاضی پور











... چنانچه دو عاشق، با استفادۀ نامشروع ( Unlawful) از مهر ، خود را یک تن بینگارند ، دوستی این قدرتش را از دست می‌دهد؛ و در آن صورت آنچه در جریان است دوستی به معنای درست کلمه نخواهد بود. چنین اتحادی را حتی اگر میان زن و شوهر رخ دهد می‌توان اتحادی زناکارانه ( Adulterous Union) نامید. جایی که فاصله و احترام وجود نداشته باشد دوستی در کار نیست.
نفسِ لذت بردن از این که مانند محبوب بیندیشیم، یا حتی آرزوی چنین توافقی، پاکی و صداقتِ دوستی را خدشه‌دار می‌کند. این امری شایع است، در حالی که دوستیِ ناب امری نادر است.
 بخشی از مقاله سیمون وِی ( Simone weil) با ترجمه بهزاد حسین‌زاده در کتاب قدرتِ کلمات 






یک گیلاس آویزان رویِ آب



چه طور عکس‌ها باشد

پاروهایم را قایم می‌کنی
گدایی را که پس زده‌ای
شاید لنگه یِ دیگری را پیدا کنی
ناخن‌هایش به سایه‌ام می‌آید
یک گیلاس آویزان رویِ آب
رد خورَش نیست
"دریایی که قایمش می‌کنی"
بویِ ماهی پس می‌دهد
با خود ببرید به گوشه یِ دنج
"درست هجاهایِ کمتر"
پیراهنم را دوخته‌ام
- - - 
امیر قاضی پور




کانال شعر و خوانش آثار در تلگرام:
https://t.me/ghazipooramir




حق‌طلب ، از سرتاسرِ ضمیر



اردیبهشت را دوست داری
آنجا کجاست؟
ببین، چه در صبح جان می‌دهیم
حق‌طلب ، از سرتاسرِ  ضمیر
آنجا از تویِ سینه
دوست ، مال‌هایِ میانِ هم...

اما تهران را
اصلن بعدن تکنیک می‌رسید
بعد از صبح‌بخیر
هم‌چنان خالی روبرویِ هم
مغناطیس  /   از تحسینِ نخستین

- - -

امیر قاضی‌پور 

تقدیم به چشمه رها شده یِ تو!




چشمه رها شده

اتصال‌ها که یکی شود برای هر اتصال

وقتی جدا می‌شویم برای بخشیدن

نگاه کن هرگز فکر نمی‌کردی به جنون‌هایی که یکی نشود

یکی نشود!

دعوت همه دیالوگ‌هایی که باید سرنگون شون

چشم‌هایی که هیچ وقت نشد!

از نیمه افتادن و نگاه کردن . نگاه نمی‌کردی وقتی که

 

هر کسی زیرِ سرِ جنون

دعوت همه یِ آدم‌ها ورایِ

هیچ وقت نشد

چَشمِ رهاشده


- - - - - - -
امیر قاضی‌پور



کانال شعر و نقد شعر در تلگرام:
https://t.me/ghazipooramir

و ساق‌ها و زانوها و قرمزها



در کدام بزرگ شدی
خراشیده شده است آسمان
از عبوری و اضطرابی که از چمدان می‌آید
حجمِ من
سینه‌هایِ تو درهایِ وادیِ پوچ
من سرم را روی سینه‌هایِ تو گذاشتم
از خود پرسیدم
در یک روزِ روشن از سقف‌ها
شکسته شدنِ صدایم وقتی باران است
- شکستِ صدایت
وقتی در اُردی‌بهشت زندگی می‌کردم
و ساق‌ها و زانوها و قرمزها

- - -
امیر قاضی‌ پور




■ کانال شعر و شعرخوانی در تلگرام:
https://t.me/ghazipooramir


زیباییِ نقص




نقدی بر شیوه شعر نوشتنِ امیر قاضی‌پور

گسست و فضاهای خالی
در شعرهای امیر قاضی پور
نوشته‌: پدرام محمدزاده

ما در اشعار قاضی‌پور با پرش‌های زمانی – مکانی رو به روییم .  نه مثل رویایی که صرف پرش مکانی می‌کند ( و این مکان‌ها در یک دایره و محوطه محدودند و هیچ گونه وسعتی وجود ندارد زیرا که کلمات و نوع روایتی که در شعر پیش می‌گیرد وسعتی ندارد و محدود است  ) .
و نه مثل باباچاهی که انفصال یک سطر  از سطر قبل از خودش را با مکث کردن خودآگاهانه بیش از حد و صرف زمان ممکن می‌کند . طوری که اجازه می‌دهد روایتی که در بیرون شعر در جریان است پیشی بگیرد از سطری که حک شده و قابلیت حرکت ندارد .
پرش‌های زمانی و مکانی در شعر قاضی‌پور سبب نوعی گسست می شود فی مابین زمان‌ها و مکان‌های متفاوت و متعدد . اما همه این زمان‌ها و مکان‌ها در یک دنیا در حال رخ دادند و مساله مهم همین است . ما تنها با چینش‌های متفاوت این تجربیات از سر گذرانده مغز متفکر دنیای ( در اشعار قاضی‌پور تعداد بی‌شماری راوی حضور دارد که اجازه رشد و رخ نمایی و عرض اندام در جلوی چشمان مخاطب به آن ها داده نمی‌شود ) شعری امیر قاضی‌پور رو به روییم . در واقع وقتی بیننده یک خواب  بیدار می‌شود تنها بخش‌هایی از آن و نه کل آن را در خاطرش دارد . مکانیزم نوشتن امیر قاضی‌پور مکانیزم خواب دیدن و بعد نوشتن در بیداری است   و این مکانیزم به طور ذاتی از گسست فی مابین تصاویر و کلماتی که از سر گذارنده شده‌اند رخ می‌دهد . در واقع این گسست تنها در زمان بیداری است که شناسایی می‌شود و حضور می‌یابد نه در زمان خواب . فضاهای خالی که پر شده‌اند پیشتر ، حالا تنها غایبند و این غیاب آنهاست است که حضور شدید خود را اعلام می‌دارد .
اینگونه شعری امیر قاضی پور شعری ست که پایه‌اش از گسست تشکیل شده  و این گسسته نویسی سبب شده ما نه با یک روایت درون شعری بلکه با یک فرا روایت طرف باشیم . فرا روایتی که کماکان در جهان شعری قاضی‌پور حضور دارد نه در بیرون از آن . اینگونه می‌شود بعد از خواندن چند اثر از شعر قاضی‌پور می‌توان شیوه نوشتنش را دسته بندی کرد و به زیبایی شناسی شخصی قاضی‌پور در چیدمان تصاویر و کلماتی که از سر گذرانده پی برد .
ساختمان هر سطر  و فضاهای خالی فی مابین این ساختمان‌ها این موقعیت را برای خواننده به وجود می‌آورد که در گوشه و کنار جهان شعری قاضی‌پور پرسه بزند و هر چه را که می‌تواند ببیند . اما باز باید این نکته را یاد آور شوم که اعضای جهان شعری قاضی‌پور به شدت خسیس‌اند در نشان دادن همه چیز  و در واقع این با حضور اولین عنصر خارجی ( مخاطب ) نمایان می‌شود . ابتدائا خود امیر قاضی‌پور مخاطب این جهان است . مخاطبی که سازنده این جهان هم هست .  این طور نقش پر رنگ ناخودآگاه در نوشتن اشعار آشکار می‌شود . این پوشش نه پوشیده گویی سنتی و تصنعی ست و نه از ایجاز نشات می‌گیرد . بلکه پوششی ست که در اثر گسست حضور دارد . نه برای اینکه معنا به تعویق بی‌افتد نه برای اینکه تلاش کند از متن بودن دور شود بلکه این جهانی که قاضی‌پور می‌نویسد بر قاضی پور هم پوشیده است . اینگونه ما با نوعی از کشف و شهود و هستی شناسی جهان شخصی رو به رو هستیم که اتفاقا به شدت در ادبیات ایران یکه است . در اشعار امیر قاضی‌پور ضربه‌ای ( بیداری ) سبب شده به طور مثال یک پازل به هم بریزد و اجزای پازل از هم دور بی‌افتند و پخش و پلا و گم شوند  و قاضی‌پور به مثابه کسی ست  که با باقی مانده اجزای پازل می‌خواهد تصویر را و شکل را از دوباره بسازد . به همین دلیل مخاطب بعد از خواندن شعرهای امیر قاضی‌پور ارضا نمی‌شوند . زیرا که خود اثر هم هنوز ارضا نشده . هنوز چرخه و سیکلش تکمیل نشده . هنوز کامل به اجرا در نیامده . هنوز کار بسیار دارد .
این چیزی ست که من نامش را می‌گذارم زیباییِ نقص!
مثالی برای روشن‌تر شدن مساله در زیر ، از یکی از اشعار قاضی‌پور می آورم :
تکان می‌دهد و تو را در خود عوض می‌کند
وزن‌هایِ آب‌هایِ آزاد
روشنیِ آب، مثالِ تفی سفید
وَق زده به عطرش
تیغ‌ها که بر بسترِ ماسه‌هایِ این بدن می‌نشیند
یک دلفین نفس می‌زند، می‌بوسد
به نشانه استمنا، خودش را درونِ خودش
با حس لَزِج از آبیِ خلیج
مثلِ گوشت ولو شده
لخ در آب‌هایِ آزاد
صابون، آبی می‌نوشد

این شیوه نوشتن قاضی‌پور است . اینگونه گسسته نویسی و در واقع ناقص نویسی سبب می‌شود نتوان با تئوری‌های نقد جا افتاده به سراغ اثر رفت . نتوان با تئوری‌هایی که در حال دسته بندی همه چیزند و صفت گذاری بر هر چیزی اثر را توضیح داد . برای شیوه نوشتن شعر امیر قاضی‌پور ما نیازمند شیوه نقدی جدید هستیم و به نظرم این کاری ست که شاعر امروز باید انجام دهد . یعنی هر شاعر باید به دنبال گونه‌ای شعر باشد که برای آن نقد مخصوصش را بتوان تولید کرد.
در واقع شاید در نظر اول ما با سطرهایی رو به رو باشیم که در حال آشنایی زدایی‌اند اما هر چه بیشتر به کشف می‌پردازیم می‌بینیم هیچ کلمه و هیچ سطری در حال آشنایی‌زدایی از چیزی نیست بلکه پرش‌های زمان-مکانی سبب شده ما به جایگاه تک تک کلماتی که در سطر و در شعر حضور دارند مشکوک باشیم .  علا رغم تلاش ما برای ایجاد ارتباط نشانگانی و تولید گونه‌ای از روایت در اثر ، ما کماکان نا موفق هستیم زیرا زمان و مکان در اثر ابدا قابل اعتماد نیستند و ما نمی‌دانیم کدام کلمه برای کدام زمان و مکان است .
به طور مثل در این سطرها : تیغ‌ها که بر بستر ماسه‌های این بدن می‌نشیند / یک دلفین نفس می زند، می‌بوسد / به نشانه استمنا،خودش را درون خودش
ما نمی‌دانیم واژه تیغ واژه که واژه بستر واژه ماسه واژه دلفین واژه استمنا و خودش دقیقا از کجا گرفته شدند و اینجا نشانده شده‌اند . به همین دلیل این همنشینی کلمات کنار هم ابدا قابل اعتماد نیستند و به طور کل تنها می‌شود گفت سرابی از روایت برای هر کس شکل می‌گیرد . این هیچ ارتباطی به اشعار براهنی که همنشینی وزنی کلمات را خواستار بود ندارد . چون براهنی به شدت خود آگاهانه دست به خلق شعرهایی می زند که تنها ادای به هم ریختگی را در می‌آورند . براهنی در پشت تئوری اشعارش را پنهان می‌کند . تمام تلاشش را می کند اشعارش و منظور و محتوای اشعارش را توضیح دهد . و اینگونه می‌شود که دست خود را رو می‌کند . زیرا ناخودآگاه کمترین نقش را در نویسش براهنی ایفا کرده .
فضای خالی مهمترین مولفه شعر قاضی‌پور و همینطور مولفه مشترک بین تمامی کارهایش است . فضاهای خالی شعر قاضی‌پور از فراموشی نشات می‌گیرند . این فراموشی سبب گنگی مخاطب در بر خورد با اثر می‌شود . فرم‌هایی که قبلا مورد استفاده قرار گرفته‌اند در شعرهای قاضی‌پور جایی ندارند . زیرا که قاضی پور شاعر خیال است و خیال هر فرد شخصی ست.

یک شعرِ شاد با روحیه خوب


برخی شعرها مثلِ وِرد شده برام . مدام تو ذهنم و روانم نقش می‌بنده .
یک شعرِ شاد با روحیه خوب



هیچ کس به هیچ کس فشار نمی‌یاره 
تنه‌یِ درخت 
یا شاتوت‌هایِ بُریده 
اقدامش، تماسی بود
مفعولِ بی‌واسطه 
شکل را فرمان می‌دهد 
خاطره‌یِ رهگذر 
یا فشرده شدنِ گندم 
صدای آن که / کس را به تجلیل 
            وا می‌دارد

شاتوت / که به گذشته زیسته است
پرش‌هایِ یک درخت 
" جملات رو که منفی بگی "
- - -
 امیر قاضی پور


حالا به دیدنِ سایه






هوا دارد تنفس می‌کند 
و اگر روزها به کسی کاری نداشتیم
*
اما ، زمان ، زمانِ خودت هم حمله هایِ قلبی دارن
در تقلا در اتاق ، در حواس به اتاق
در شانه ها شما را ارزانی داشت برای فنجان هایِ قهوه
*
این صدایِ نخستین قهوه در هوا نشنیده باقی می‌مانَد
از جانب من برخی آدم ها
عادی نام من ماشین ها برای پوست کردنِ همان
افتادن از نام
از دهان نوشیدن در اتاق در حواس به اتاق
از دهان نوشیدن / حالا به دیدنِ سایه
- - -
امیر قاضی‌پور

گُدازه‌های روشنِ آب



لثه‌ها ماهی‌ها
شعری از امیر قاضی پور

سطح و ریزشِ آب
لب و دهان
بی خود نفت ریختن لب‌ها
آب شدنِ آب‌هایِ تمیز
"خوردگی"
لب هایِ شیرینی خورده
و سطح و آب
گُدازه‌های روشنِ آب
لب و دهانِ پاک نشده
از سطح و لب و دهان
دارویِ ریزشِ مو
آتش فشان‌ها







نگاه مجتبا حدیدی به شعر بالا :

هگل گفت انسان اساسن آفریده ی امیال است/میل برای چیزی که از بقا فراتر می‌رود و ارزشمندتر از شادکامی حسی است/من آن را آزادی انضمامی می‌دانم که در شعر تو منضم شده به «رسمیت شناختن خود»،به خود بودن،به فایق شدن بر بیگانگی و نشان دادن اهلی شدن به دیگری،یک نوع خود تحقق شده گی که احتمالن در آن وجه انسان ب ضدماده‌ای به نام «حقیقت» نیز دست یافت و به حضورش پی برد/عرفان و تصوف تو کاملن شخصی است و با پی بردن به نوع اندیشه‌ات در شعرت می‌توان تو را رفیق نامید/نمی‌توانم دیگر نخانمت امیر

اتاق خواستم از عروسک


اتاق خواستم از عروسک

که هنگامِ رقصیدنِ یک آشپزخانه باز می‌شود 



همه ابر می‌شود در ابرهایِ تو
رساتر از فراتر
یک طعام برایِ شِکر
سینه‌اش گُل می‌داد
با خودت بُردی هی چنگ می‌زند به صورتت
انگشتِ نشانه‌‌مان
بالم گشوده نمی‌شود
ظرف‌هایِ کهنه در تالارِ بزرگِ شهر
اتاق خواستم از عروسک
که هنگامِ رقصیدنِ یک آشپزخانه باز می‌شود
چه عیبی دارد که این سبزه‌زارِ شور می‌خرامد بر این رود

اگر یک اتفاق کوچک بیفتد
ساق‌های پا
و دندانه‌هایِ یک درخت
در شکلِ مسافری که به آن می‌زنیم
آثارم را سرانجام بر ریشه‌هایشان
اما حرف آمد که در سکوت
- - -
امیر قاضی پور



لید


            
یک روز بهاری من رفتم تو حیاط بنشینم.

دیگر حتمن نمی‌تواند یک نخلِ سوخته

ماه        با پیراهنِ سفید خفتی

اما رنگ با شما هست

گوشه پاک می‌کنی دمِ درها.

حق با شما هست

از مکث باکیت نیست.

در دلِ هم به شیرِ مادران می‌خندی

«یک سال سرم را که نمی‌توانیم»

از هوایِ پاک، باکیت نیست

مکث می ریزد بعد پوستِ استخوان

بیرون این نقطه از«ط» می‌مردم

«مکث نیستم»

می ریزد استخوان.

«مهلت از آمونیاک»

می‌بارد بالات

- تو می گذری -

یک،اما بعد رنگ تو را

بلوط را       زنگ اول

چیزی را که انداخت
- - -
امیر قاضی‌پور

                            







حامد مصطفوی ( نویسنده فیلم ساز ) :  درود . نامو که لید گذاشتی چه افق شکسته‌ای از زندگی باز کرد تو تداعی روزنامه...

بهار و واسازیِ هوایِ بیرون از خانه


از سمتِ بهار که می‌آید به سمتِ جنوب
دو راهرو پهن،
دروازه‌هایِ فرش را باز می کُنَن
دستانِ بزرگِ یک تبر
شیشه‌هایِ آبیِ شراب به سمتِ شمال می‌آید
عینِ حشرات که فرش را می‌خورَن
آبشاری که گاهی وقت‌ها در تلفن شنیده می‌شود
صدایِ یک زن که راهرو را لُخت می‌کند
لیمویی رنگ مثلِ سبز
پوست لیمو ، فرش می‌کند حشرات را
جانِ یک پرنده که اعضایِ بدنش قطع شده

و آوازِ نوروز با آب نبات‌هایِ قهوه...


چشمه و چشمه  و استتیکِ صدا

شعری از امیر قاضی‌پور



حباب ها تا زوالِ خود را می‌یابند

لبه‌هایی سرد / یا کفِ پایم سربسته به خود می‌پیچد

زبانم اسفنجی به تن دارد

بخیه‌هایی که نمی توان دید درونش چیست

عطسه زدن را باید به تیغ زد

در فضا نمی‌توان نگهش داشت

باندپیچی: شاید تو اهلِ محل باشی

برکه‌ای که دست هایِ من در آن است

در را باز می‌کنند

برکه خونین و پوسته پوسته

جایِ خالیِ کتاب و جایِ خالیِ عضو

عطسه زدن بی خیالِ کلیسا

لبه‌هایِ تولیدی.

گلوهایِ بُریده شده یِ کتابخانه
کانون باید سرد باشد / - حتمن

باندپیچی باید اهل محل باشد / - حتمن

عطسه زدن و هماغوشی مرا از کیسه بیرون کشیدند

بدن آنها ترش هستند

نمی‌توانم شما را لمس کنم

به جایِ یک چال، زبانم در دهانم نمی‌چرخد

هی! پاره‌هایِ باز را بهم هی! لطفن نچسبید

از دستِ آهن‌ها کاری ساخته نیست

قلب و پلاستیکِ کهنه

دریا کنار نمی‌نشیند

پاشویه‌ها

مُردگانی با شیشه‌هایِ شراب

کتف چنان خون می‌مَکَد

جُفتِ پرکشیده  و دست و پا زدنی

خزه‌ای بدونِ مو نفس می‌کشد

آناناسِ کاملن خورده شده

صدایِ فرسودنِ نقطه‌ای در مقابلِ صدا

صبر کردن صبر کردن/  ماهیچه‌هایِ منقبض شده پا
از تبت یدا ابی لهب
و آوازِ نوروز با آب نبات‌هایِ قهوه

چشم و بینی آدم را لُخت می‌کنند

درخت فکر می‌کند که چاله را بکند


فهمِ واقعی
" حاصلِ شکستنِ زمان "
بسطِ بحران
" مُجادله‌ی قُطبین "
چشمه و چشمه و استتیکِ صدا
یا صدایِ شنیدنِ آب
" از رویِ کندن کُنده‌ی درخت "
قطع می‌کند رابطه‌اش را
سنگی که به آسیاب می‌خورَد
تنها به تو فکر می‌کند
احتمالن برکه منتظر ماهی‌ست
وقتی چاله را می‌کنی
سرش را تویِ حوض می‌کند
درخت فکر می‌کند که چاله را بکند
از دو طرف احاطه شدی
- - -
امیر قاضی‌پور



کانال شعر و شعرخو انی در تلگرام:

T.me/ghazipooramir


یک شعر دو نظر


با چَشمِ دشواری
که وسطِ زمین و هوا هست
با پاک‌کُنِ خیلی سفت
صندلی سومی زیادی بود در تمامِ شب خالی
تمامِ شب، مبل‌ها فرو رفته‌اند
و احوالِ کریستال را می‌پرسند
ماشینِ تحریر
فنجانِ کثیف
فرزانه مرادی با چَشم‌هایِ ضعیف
                                 Odeso7
   
لکه کوچکِ گردگیری
هر دوازده دسته عینِ همدیگر است
- - -
امیر قاضی‌پور




■ نظر پدرام محمدزاده  ( شاعر و منتقد) بر شعر بالا :
دوازده سطر
 دوازده مردخشن
دوازده کادر
 دوازده کادر
 دوازده جهش
دوازده مرد خشن


مرد خشن مرد خشن مرد خشن مرد خشن مرد خشن مرد خشن مرد خشن مرد خشن مرد خشن مرد خشن  مرد خشن مرد خشن


چطور این همه رو با یه لحن در کنار هم پهن کردی ؟ این برای من سوال عجبییه
شعری برای خود


■ نظر آزاده فراهانی  ( شاعر) :
تصویر استعاری قسمت اول شعر واقعن خوب بود. مخصوصن تمام شب مبل‌ها فرو رفته‌اند و احوال کریستال‌ها را می‌پرسند . خوب تونسته به اون فضای مهمانی با حضور حاضرین غایب هویت بدی.

گاه به یاد بیاورید تازه است




بسته از یک اتاقی نور
"سقف آویزان بود"
آب را        چرخیده بدهید


حالا کمی خون
"دریا و شن‌هایِ داغ"
مثلِ آب با اکراه
پله لمس می‌کند


بی اجازه پس بروم من
ماهی‌ها در زنگ تفریح
گاه به یاد بیاورید تازه است
- - -
امیر قاضی‌پور




تصویر: از فیلم A Ghost Story