نقدی بر شیوه شعر نوشتنِ امیر قاضیپور
گسست و فضاهای خالی
در شعرهای امیر قاضی پور
نوشته: پدرام محمدزاده
ما در اشعار قاضیپور با پرشهای زمانی – مکانی رو به روییم . نه مثل رویایی که صرف پرش مکانی میکند ( و این مکانها در یک دایره و محوطه محدودند و هیچ گونه وسعتی وجود ندارد زیرا که کلمات و نوع روایتی که در شعر پیش میگیرد وسعتی ندارد و محدود است ) .
و نه مثل باباچاهی که انفصال یک سطر از سطر قبل از خودش را با مکث کردن خودآگاهانه بیش از حد و صرف زمان ممکن میکند . طوری که اجازه میدهد روایتی که در بیرون شعر در جریان است پیشی بگیرد از سطری که حک شده و قابلیت حرکت ندارد .
پرشهای زمانی و مکانی در شعر قاضیپور سبب نوعی گسست می شود فی مابین زمانها و مکانهای متفاوت و متعدد . اما همه این زمانها و مکانها در یک دنیا در حال رخ دادند و مساله مهم همین است . ما تنها با چینشهای متفاوت این تجربیات از سر گذرانده مغز متفکر دنیای ( در اشعار قاضیپور تعداد بیشماری راوی حضور دارد که اجازه رشد و رخ نمایی و عرض اندام در جلوی چشمان مخاطب به آن ها داده نمیشود ) شعری امیر قاضیپور رو به روییم . در واقع وقتی بیننده یک خواب بیدار میشود تنها بخشهایی از آن و نه کل آن را در خاطرش دارد . مکانیزم نوشتن امیر قاضیپور مکانیزم خواب دیدن و بعد نوشتن در بیداری است و این مکانیزم به طور ذاتی از گسست فی مابین تصاویر و کلماتی که از سر گذارنده شدهاند رخ میدهد . در واقع این گسست تنها در زمان بیداری است که شناسایی میشود و حضور مییابد نه در زمان خواب . فضاهای خالی که پر شدهاند پیشتر ، حالا تنها غایبند و این غیاب آنهاست است که حضور شدید خود را اعلام میدارد .
اینگونه شعری امیر قاضی پور شعری ست که پایهاش از گسست تشکیل شده و این گسسته نویسی سبب شده ما نه با یک روایت درون شعری بلکه با یک فرا روایت طرف باشیم . فرا روایتی که کماکان در جهان شعری قاضیپور حضور دارد نه در بیرون از آن . اینگونه میشود بعد از خواندن چند اثر از شعر قاضیپور میتوان شیوه نوشتنش را دسته بندی کرد و به زیبایی شناسی شخصی قاضیپور در چیدمان تصاویر و کلماتی که از سر گذرانده پی برد .
ساختمان هر سطر و فضاهای خالی فی مابین این ساختمانها این موقعیت را برای خواننده به وجود میآورد که در گوشه و کنار جهان شعری قاضیپور پرسه بزند و هر چه را که میتواند ببیند . اما باز باید این نکته را یاد آور شوم که اعضای جهان شعری قاضیپور به شدت خسیساند در نشان دادن همه چیز و در واقع این با حضور اولین عنصر خارجی ( مخاطب ) نمایان میشود . ابتدائا خود امیر قاضیپور مخاطب این جهان است . مخاطبی که سازنده این جهان هم هست . این طور نقش پر رنگ ناخودآگاه در نوشتن اشعار آشکار میشود . این پوشش نه پوشیده گویی سنتی و تصنعی ست و نه از ایجاز نشات میگیرد . بلکه پوششی ست که در اثر گسست حضور دارد . نه برای اینکه معنا به تعویق بیافتد نه برای اینکه تلاش کند از متن بودن دور شود بلکه این جهانی که قاضیپور مینویسد بر قاضی پور هم پوشیده است . اینگونه ما با نوعی از کشف و شهود و هستی شناسی جهان شخصی رو به رو هستیم که اتفاقا به شدت در ادبیات ایران یکه است . در اشعار امیر قاضیپور ضربهای ( بیداری ) سبب شده به طور مثال یک پازل به هم بریزد و اجزای پازل از هم دور بیافتند و پخش و پلا و گم شوند و قاضیپور به مثابه کسی ست که با باقی مانده اجزای پازل میخواهد تصویر را و شکل را از دوباره بسازد . به همین دلیل مخاطب بعد از خواندن شعرهای امیر قاضیپور ارضا نمیشوند . زیرا که خود اثر هم هنوز ارضا نشده . هنوز چرخه و سیکلش تکمیل نشده . هنوز کامل به اجرا در نیامده . هنوز کار بسیار دارد .
این چیزی ست که من نامش را میگذارم زیباییِ نقص!
مثالی برای روشنتر شدن مساله در زیر ، از یکی از اشعار قاضیپور می آورم :
تکان میدهد و تو را در خود عوض میکند
وزنهایِ آبهایِ آزاد
روشنیِ آب، مثالِ تفی سفید
وَق زده به عطرش
تیغها که بر بسترِ ماسههایِ این بدن مینشیند
یک دلفین نفس میزند، میبوسد
به نشانه استمنا، خودش را درونِ خودش
با حس لَزِج از آبیِ خلیج
مثلِ گوشت ولو شده
لخ در آبهایِ آزاد
صابون، آبی مینوشد
این شیوه نوشتن قاضیپور است . اینگونه گسسته نویسی و در واقع ناقص نویسی سبب میشود نتوان با تئوریهای نقد جا افتاده به سراغ اثر رفت . نتوان با تئوریهایی که در حال دسته بندی همه چیزند و صفت گذاری بر هر چیزی اثر را توضیح داد . برای شیوه نوشتن شعر امیر قاضیپور ما نیازمند شیوه نقدی جدید هستیم و به نظرم این کاری ست که شاعر امروز باید انجام دهد . یعنی هر شاعر باید به دنبال گونهای شعر باشد که برای آن نقد مخصوصش را بتوان تولید کرد.
در واقع شاید در نظر اول ما با سطرهایی رو به رو باشیم که در حال آشنایی زداییاند اما هر چه بیشتر به کشف میپردازیم میبینیم هیچ کلمه و هیچ سطری در حال آشناییزدایی از چیزی نیست بلکه پرشهای زمان-مکانی سبب شده ما به جایگاه تک تک کلماتی که در سطر و در شعر حضور دارند مشکوک باشیم . علا رغم تلاش ما برای ایجاد ارتباط نشانگانی و تولید گونهای از روایت در اثر ، ما کماکان نا موفق هستیم زیرا زمان و مکان در اثر ابدا قابل اعتماد نیستند و ما نمیدانیم کدام کلمه برای کدام زمان و مکان است .
به طور مثل در این سطرها : تیغها که بر بستر ماسههای این بدن مینشیند / یک دلفین نفس می زند، میبوسد / به نشانه استمنا،خودش را درون خودش
ما نمیدانیم واژه تیغ واژه که واژه بستر واژه ماسه واژه دلفین واژه استمنا و خودش دقیقا از کجا گرفته شدند و اینجا نشانده شدهاند . به همین دلیل این همنشینی کلمات کنار هم ابدا قابل اعتماد نیستند و به طور کل تنها میشود گفت سرابی از روایت برای هر کس شکل میگیرد . این هیچ ارتباطی به اشعار براهنی که همنشینی وزنی کلمات را خواستار بود ندارد . چون براهنی به شدت خود آگاهانه دست به خلق شعرهایی می زند که تنها ادای به هم ریختگی را در میآورند . براهنی در پشت تئوری اشعارش را پنهان میکند . تمام تلاشش را می کند اشعارش و منظور و محتوای اشعارش را توضیح دهد . و اینگونه میشود که دست خود را رو میکند . زیرا ناخودآگاه کمترین نقش را در نویسش براهنی ایفا کرده .
فضای خالی مهمترین مولفه شعر قاضیپور و همینطور مولفه مشترک بین تمامی کارهایش است . فضاهای خالی شعر قاضیپور از فراموشی نشات میگیرند . این فراموشی سبب گنگی مخاطب در بر خورد با اثر میشود . فرمهایی که قبلا مورد استفاده قرار گرفتهاند در شعرهای قاضیپور جایی ندارند . زیرا که قاضی پور شاعر خیال است و خیال هر فرد شخصی ست.
برخی شعرها مثلِ وِرد شده برام . مدام تو ذهنم و روانم نقش میبنده .
یک شعرِ شاد با روحیه خوب
هوا دارد تنفس میکند
و اگر روزها به کسی کاری نداشتیم
*
اما ، زمان ، زمانِ خودت هم حمله هایِ قلبی دارن
در تقلا در اتاق ، در حواس به اتاق
در شانه ها شما را ارزانی داشت برای فنجان هایِ قهوه
*
این صدایِ نخستین قهوه در هوا نشنیده باقی میمانَد
از جانب من برخی آدم ها
عادی نام من ماشین ها برای پوست کردنِ همان
افتادن از نام
از دهان نوشیدن در اتاق در حواس به اتاق
از دهان نوشیدن / حالا به دیدنِ سایه
- - -
امیر قاضیپور
لثهها ماهیها
شعری از امیر قاضی پور
سطح و ریزشِ آب
لب و دهان
بی خود نفت ریختن لبها
آب شدنِ آبهایِ تمیز
"خوردگی"
لب هایِ شیرینی خورده
و سطح و آب
گُدازههای روشنِ آب
لب و دهانِ پاک نشده
از سطح و لب و دهان
دارویِ ریزشِ مو
آتش فشانها
نگاه مجتبا حدیدی به شعر بالا :
هگل گفت انسان اساسن آفریده ی امیال است/میل برای چیزی که از بقا فراتر میرود و ارزشمندتر از شادکامی حسی است/من آن را آزادی انضمامی میدانم که در شعر تو منضم شده به «رسمیت شناختن خود»،به خود بودن،به فایق شدن بر بیگانگی و نشان دادن اهلی شدن به دیگری،یک نوع خود تحقق شده گی که احتمالن در آن وجه انسان ب ضدمادهای به نام «حقیقت» نیز دست یافت و به حضورش پی برد/عرفان و تصوف تو کاملن شخصی است و با پی بردن به نوع اندیشهات در شعرت میتوان تو را رفیق نامید/نمیتوانم دیگر نخانمت امیر
اتاق خواستم از عروسک
که هنگامِ رقصیدنِ یک آشپزخانه باز میشود
یک روز بهاری من رفتم تو حیاط بنشینم.
دیگر حتمن نمیتواند یک نخلِ سوخته
ماه با پیراهنِ سفید خفتی
اما رنگ با شما هست
گوشه پاک میکنی دمِ درها.
حق با شما هست
از مکث باکیت نیست.
در دلِ هم به شیرِ مادران میخندی
«یک سال سرم را که نمیتوانیم»
از هوایِ پاک، باکیت نیست
مکث می ریزد بعد پوستِ استخوان
بیرون این نقطه از«ط» میمردم
«مکث نیستم»
می ریزد استخوان.
«مهلت از آمونیاک»
میبارد بالات
- تو می گذری -
یک،اما بعد رنگ تو را
بلوط را زنگ اول
چیزی را که انداخت
- - -
امیر قاضیپور
حامد مصطفوی ( نویسنده فیلم ساز ) : درود . نامو که لید گذاشتی چه افق شکستهای از زندگی باز کرد تو تداعی روزنامه...
️چشمه و چشمه و استتیکِ صدا
شعری از امیر قاضیپور
حباب ها تا زوالِ خود را مییابند
لبههایی سرد / یا کفِ پایم سربسته به خود میپیچد
زبانم اسفنجی به تن دارد
بخیههایی که نمی توان دید درونش چیست
عطسه زدن را باید به تیغ زد
در فضا نمیتوان نگهش داشت
باندپیچی: شاید تو اهلِ محل باشی
برکهای که دست هایِ من در آن است
در را باز میکنند
برکه خونین و پوسته پوسته
جایِ خالیِ کتاب و جایِ خالیِ عضو
عطسه زدن بی خیالِ کلیسا
لبههایِ تولیدی.
گلوهایِ بُریده شده یِ کتابخانه
کانون باید سرد باشد / - حتمن
باندپیچی باید اهل محل باشد / - حتمن
عطسه زدن و هماغوشی مرا از کیسه بیرون کشیدند
بدن آنها ترش هستند
نمیتوانم شما را لمس کنم
به جایِ یک چال، زبانم در دهانم نمیچرخد
هی! پارههایِ باز را بهم هی! لطفن نچسبید
از دستِ آهنها کاری ساخته نیست
قلب و پلاستیکِ کهنه
دریا کنار نمینشیند
پاشویهها
مُردگانی با شیشههایِ شراب
کتف چنان خون میمَکَد
جُفتِ پرکشیده و دست و پا زدنی
خزهای بدونِ مو نفس میکشد
آناناسِ کاملن خورده شده
صدایِ فرسودنِ نقطهای در مقابلِ صدا
صبر کردن صبر کردن/ ماهیچههایِ منقبض شده پا
از تبت یدا ابی لهب
و آوازِ نوروز با آب نباتهایِ قهوه
چشم و بینی آدم را لُخت میکنند
فهمِ واقعی
" حاصلِ شکستنِ زمان "
بسطِ بحران
" مُجادلهی قُطبین "
چشمه و چشمه و استتیکِ صدا
یا صدایِ شنیدنِ آب
" از رویِ کندن کُندهی درخت "
قطع میکند رابطهاش را
سنگی که به آسیاب میخورَد
تنها به تو فکر میکند
احتمالن برکه منتظر ماهیست
وقتی چاله را میکنی
سرش را تویِ حوض میکند
درخت فکر میکند که چاله را بکند
از دو طرف احاطه شدی
- - -
امیر قاضیپور
کانال شعر و شعرخو انی در تلگرام:
T.me/ghazipooramir
با چَشمِ دشواری
که وسطِ زمین و هوا هست
با پاککُنِ خیلی سفت
صندلی سومی زیادی بود در تمامِ شب خالی
تمامِ شب، مبلها فرو رفتهاند
و احوالِ کریستال را میپرسند
ماشینِ تحریر
فنجانِ کثیف
فرزانه مرادی با چَشمهایِ ضعیف
Odeso7
لکه کوچکِ گردگیری
هر دوازده دسته عینِ همدیگر است
- - -
امیر قاضیپور
بسته از یک اتاقی نور
"سقف آویزان بود"
آب را چرخیده بدهید
حالا کمی خون
"دریا و شنهایِ داغ"
مثلِ آب با اکراه
پله لمس میکند
بی اجازه پس بروم من
ماهیها در زنگ تفریح
گاه به یاد بیاورید تازه است
- - -
امیر قاضیپور
تصویر: از فیلم A Ghost Story
مجتبا حدیدی : در شعر امیر قاضی پور همیشه یک رویداد هست که خط اصلی متن را بیان میکنه. مثلن شعری داشتی که هنوز یک بخشی از اون یادمه "برایم چنگ و سم بیاور" آنجا "رویداد" یک "فاجعه" است که در متن اتفاق میافته و حد پایداری مخاطب برای شنیدنش تبدیل به یک ضریب مقاومتی میشه.مخاطب خاص با هر بار شنیدنش در خود اون متن دوباره پایداری میکنه و متن حالت تقابلی پیدا میکنه.شعر هولدرلین فقط از این ماهیت خاص برخورداره، البته تا اونجا که من میدونم .
...............................
شعری از امیر قاضی پور
ضربدر زدن ضربدر زدن
لالهها در وهله یِ اول
خون از بدنم میرفت
جعبه فقط آینه
بازیافتت چروک یافته / بدن،رفته درخت،جاودانه
از میانِ انگشتانم ضربه زدنِ هوای تازه
آن ها حتا توی آن تُنگ شیشهای حتا ماهی نیستند
تشدید نیست در میانِ انگشتانم در میانِ مه
دندانهایِ زرد از میانِ اکسیژن،
تنم را به جراحان بسپر / مرا تسخیر برایم چنگ یا سَم بیار
تمام روز بمیرن خوراکیها تمام روز لاتین هجاهای نامفهوم
کلیسایِ یک درخت
داربستهای نادیده / بلوایِ سبزها
بی رنگ مثلِ پوستِ دهان
ماهی هم بی رحم است
شاتوت هم غروبها را رنج میبرد
رنگ پریدگیِ شاتوتها دیدنی نیست
خونِ همه از بدنشان
مهم نیست بشقابهایِ بیمارستان نفسِ مُردگان داشته باشد
میل به کشته شدن
در آب، جیغ میکِشن
تو با اثر [یا شعر] خویش اعلام خواهی کرد که جهان را در فاصلهای از خود نگه داشتهای . - استفان مالارمه
جانش را در فاصله میدید
سالها پیش ، میخواندم فلان منتقدِ سینمای آمریکا در فلان ایالت آمریکا نیست؛ چون وقتی داره نقد میکنه نباید و نمیخواد جایی باشه که فیلمساز هم اونجاست . منتقد فاصله میندازه بین خودش و فیلمساز تا خطا نکنه و بتونه نقد و تحلیل کنه . در رُمانِ " بارون درختنشین " که فاصله گذاری از همان ابتدای زندگی شروع میشه تا لحظه مرگ .
امیر قاضی پور :
از تنِ اوست
جانش را در فاصله میدید
شاخهی به هم پشت
طرحِ لبخند افتاده رویِ خاک
اگر شبهایِ آخر
نزدیک
نزدیک در میانِ سنگهایِ پاره
تیرِ چراغ / come back
هم خروجیها
سلسله من و تو
وقفِ مُخَش ، میکوبی
تنگ ، بالا / رویِ سینه
دست... دست
جانِ پرندهای از حشرههایِ بُلند
تاجِ گُلها پَر میشود
سه بار هم استخوانت
گوش مایههایِ بعدازظهر...
- - -
امیر قاضی پور
کانال شعر و شعرخوانی در تلگرام:
https://t.me/amirghazipoor
آسیب میزند یک پرنده به ساحل
تماشاگر یا باز است یا بسته
عقب نشینیِ ترکشها در حرکتِ سنگها
آغازیهای برای بزرگداشت
پرده، ترکشهایِ قاطع را به کلام و نگاه
اسکناسی به شدت کاذب
خیالِ درجاتِ عالیه
سنگها
و ناپدید شدنِ تیرکمان
- - -
امیر قاضیپور
از نور زنده شوی
با طنینِ صدا...
شبها را به دیدنِ روزها طی نکردم
و این بار کجا بود
همهیِ لباسهایِ خانه توری
اثاتهایِ دیگر
این بار چیزی میل دارید بنوشید
ببخشید بپوشید!
یک فاصلهگیریِ ناگهانی
آمدن و رفتنها
و جا به جایی
حشرهها هنوز نورِ زَنَندهای دارن
- - -
امیر قاضیپور . صبحهای شبانهروز
امیر قاضیپور :
وقتی درخت با بی گانگی دست دراز میکند
تصاویری در حالِ عبور
گاهی مسیری که یک نفر طی میکند میتواند ماکت حرکتِ گروهِ بزرگتر از مردم باشد
اگر در فضایِ بسته کار کنم حقِ انتخاب ندارم
بازوهایم بیش از پیش زنانه شده است
بالشتهایِ افتاده به سقف از بزرگتر شدنِ سینهها
از بزرگتر شدنِ پلها، قایقها و خاکریزها
یک شبِ زمستانی رودخانه برای حفاظت از مکانهایِ در حالِ ریزش
درخت باز شده است/ we are open / بالشتهایِ افتاده به سقف
از بزرگتر شدنِ سینهها
....................
مس «خطوطِ قرمز»
ایستاده همچو فاصلی
از لبی که بسته است
عکاسِ روزنامه /بیرون ، ایستاده
یک لکه زمین
روشن ، به تماسِ دست
آهو ، آب میکِشد به خواب
صدات زد که میمانَد،
یکهو رویِ دیوار
قدمهایِ شیشه خاک گرفت
پاشنه، بی صدا
بلند میشوند بر شاخه
رود و رودخانه
منبعِ الهام در آثارِ ادبی و هنری در برنامه ۴۰دقیقهای چهارسو
به انتخابهای خوب لیلا سامانی ( مجری و تهیهکننده چهارسو) ، دوست دارم سه مورد اضافه کنم :
یک : رود همه چیز میداند
و انسان همه چیز را میتواند از رود بیاموزد
هر لحظه از رود چیزی میآموخت. بیش از همه گوش دادن را از رود آموخت . گوش سپردن با دلی آرام و با روحی جویا و گشوده ، بیشور و شتاب ، بیآرزو و یا داوری و بیعقیدهای از خود .
سیدارتها . اثر : هرمان هسه
فارسیی : سروش حبیبی
دو : رهایی در آب
شعری از امیر قاضی پور
یک گام / " آبِ رودخانه از سد میگذرد "
قطره قطران
سدِ آب تمامِ رودخانه را تَه میگیرد
سُرسُره میخورم از آب
به رویِ سیروان رها میشود
گاه آب با پلک زدن به ستوه میآید
شُرشُره آب میریزد تویِ دامنِ دخترِ کوه
آب ... جمع شدن
فریادهایی که در گرما چون آب - جمع شدن
ابری شونده
با حقیقت / و آب / پوشیدن
از سودایِ طنین / و داد
قانون " آهسته " از زمان نما
ای جامِ تاریکِ انگشتانِ باز
سکونِ شب
سکونِ آب
ناخنِ کیست که میریزد
رویاىِ آب
ای جامهایی که در فضا وجود دارد
سه : رودخانه فیلم ژان رنوار
«رودخانه در حرکت است مانند جهان اطراف ما،
رودخانه بزرگ و کل دنیا و هر چیزی که درون آن است،
خورشید در تعقیب روز، همانطور که شب در تعقیب ماه و ستارگان،
از غروب تا شامگاهان از سحرگاه تا ظهر،
روزها به پایان میرسند و ما به پایانمان نزدیک میشویم...».
رودخانه، ژان رنوار، 1951
درباره شوق فراوان رِنوار به آب روان بسیار سخن گفته شده است، اما این شوق نقطه مشترک همه فیلمسازان مکتب فرانسوی بود (هرچند رنوار به آن بُعد تازهای بخشید). در مکتب فرانسوی، گاه این شوق به رود و مسیر آن است، گاه به آبراهه، بَلمَ ها و آب بندیهای آن، گاهی هم به دریا، مرز آن با خشکی، و در نهایت بندر و فانوس دریایی همچون چیزی نورانی که در شب میتابد. اگر ایده یک دوربین منفعل به ذهن این فیلمسازان میرسید حتماً آنرا کنار آب روان بر پا میکردند. - ژیل دلوز، سینما یک
تو به چیزی اشاره نمیکنی
نه سنگها نه سیمهایِ اضافه
ماکت و دستهایِ تو آن بالا ایستاده است
باهام حرف بزن
اون بالا ایستادهای
نردبان آن بالا
رقص کردنِ یک ستاره
چیدمانی که روی زمین مینشیند
" تو به چیزی اشاره نمیکنی "
نه سنگها
اون بالا ایستاده است
- - -
امیر قاضی پور
آهنها / و چشمانِ اسبها
اطاقها و تنها پلک زدن
همه چیز در فضایِ اسمها و اطاقها نیست
در این میان بشکهای که در نزاع رویِ بدن نمیافتد
ضمایر، همیشه در گلبرگها هستن
تا از خود بیرون بیاییم.
در دیگران بیایم
در لثه های آدم ها؛ماهیها
ماهیها لثههای آدم
ادامه دادن در حالتِ ساکن
برپا، برجا
- - -
امیر قاضیپور
خوانش شعر بالا :
اهمیت شعر ، در تکیدگی و ایجاد فضاییست که به روایت کردن و ادامه دادنِ یک معنا و مفهوم کلی اعتنایی ندارد. مثل شعرهای سیلویا پلات - پلات متقدم و عاشق طبیعت وحشی آمریکا - سطرها از شگفتی و خلا موج میزند و رانهای داروینیستی به همراه یکجور شادی طبیعت گرایانه به سطح میآید و میترکد و محو میشود و بی مهابا آینده در دل گذشته سقوط میکند. درست مثلِ اسبی که جنین و جفتاش را با کیسه یِ پاره شده به دنبال خود میکشد و بی توجه به آن همه خونریزی ، در علفزار مشغول چرا میشود. تصویرسازیها حداقلی ست و در زمانهای مصرف شده پناه گرفته است. تنازع بندها چونان زنجیرهای از اتفاقاتِ نیفتاده به غریبگی و تک افتادن کلمات در جملات دامن میزند: " در این میان بشکهای که در نزاع روی بدن نمیافتد/ ضمایر ، همیشه در گلبرگها هستن / تا از خود بیرون بیاییم." اینجا نقطه یِ صفر مرزی هر کنش و واکنشی ست و پانتومیم کلمات ، اشارتگر حد اعلای یک بلاغت جسمانیِ انکار شده و نامرئی ست.
امیر قنبری . منتقد شعر
پروژهی شعر رهاییست
توی شهر سیلویا
شعری از امیر قاضیپور
وقتی با خودم قرار گذاشتم در شهرِ سیلویا
بر افتادنِ چشمها و درختها
تابیده بود بنفشها و سنگ فرشها سکهای بود
بخارِ سرِ همه از استخوانهای خشک نبود
بر بندِ رخت آویزان شده/ساعتی بر فراموشی
حکم رانی شاتوتها و تابها و زنها و دخترا
و سر برداشتن از لبا
سبزتر از بازوهای نه داشته به چیزی سنگین
این-از تو پریدم
در کدام غیبت حاضر
تو ردپای تاریخی
میل به نشستن در یک مکان
مشاهده یِ رسوخِ نیروها
و ردپاهای تاریخ
میل به ناحیه گرایی
همه باید از همه لهجهشان بُگریزنند
بزنند به دیواره تاریخ
تمام ناپذیر از دست همه یِ آن شکنجهها
دیواری-چروکی نبود
کافهای بی هوا با مشتریانش در هم نمیپیچید
و میل به نشستن در یک مکان
امیر قاضی پور، شاعر و تحلیلگر ادبی، خود دربارهی چگونه شاعر شدنش میگوید: «بیشتر از مدرسه، از کتابها، شعرها، فیلمها و تصاویر آموختم. سواد من همینقدر است بهجای دیپلم یا لیسانس.»
او در گفتوگو با مجلهی «شهرگان» کانادا که او را «شاعر شعرهای سینمایی» نامیده است، اعتراف میکند به اینکه بسیاری از جملات در شعرهایش حتی فعل ندارند.
ﺩﺭ ﺷﻌﺮ ﺗﺠﺮﺑﯽ، ﻣﺨﺎطب نقش منفعلی را که شاعران موسوم به «سادهنویس» برایش تعریف کردهاند ندارد، لقمه را به آن شکل حاضر و آماده و جویده شده در دهانش نمیگذارند، شعر را صرفا مصرف نمیکند، بلکه خود بهطور فعال در تولید معنا و حتی شعریت بخشیدن به شعر ایفای نقش میکند. در واقع، شاعر تجربهگرا نه تنها سطح درک شعری مخاطب را دست کم نمیگیرد، بلکه او را در تولید شعرهای بسیار از یک تکشعر دخالت میدهد. جملهها را چنانکه باید، کامل نمیبندد و میگذارد که مخاطب، خود قسمتهای نانوشتهی شعرش را بنویسد.
چنانکه قاضیپور نیز در همان مصاحبه میگوید: «من نمیخواهم در شعر ساختمان بسازم. شعر من یک آیتمش اراده به چیدمان است و با دو آیتم مرتبط میشود: فضاهای خالی که دارد و گسستی که ایجاد میکنم، این تخریب کلمات ناشی از انحلال است، پیوند و بسط کلمات را شاهد نیستیم... انگار من بخشی از شعرم را نمینویسم. دوست ندارم شعر یکپارچه بنویسم.»
جدای از احترامی که شاعر تجربی برای این «سپیدخوانی» مخاطب قائل است، باید به این ویژگی نیز اشاره کرد که واژگانی که در اغلب اشعار تجربی ﺑــﻪ ﮐﺎﺭ ﻣﯽرود، واژگان ﭘﻴﭽﻴﺪﻩ ﻳﺎ ﻓﺎﺧﺮﯼ ﻧﻴﺴــﺖ ﺍﻣﺎ ﭼﻴﺪﻣﺎﻥ آنها ﺑﻪ ﺷﮑﻠﯽ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﻣﯽاﻓﺘﺪ ﮐﻪ ﮐﺎﺭﮐﺮﺩ ﺑﻴﺎﻧﯽ، ﻣﻌﻨﺎﻳﯽ ﻭ ﺣﺘﯽ ﺷﻌﺮﯼِ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺗﻐﻴﻴﺮ میدهد.
ویدیو بخشهایی از فیلم «در شهر سیلویا» را در بر میگیرد که شعر قاضیپور بر اساس آن نوشته شده است.
https://www.instagram.com/tv/CDwGuj2pHGn/?igshid=1w49fu7i9z91
به جای نابودیِ دولتها دولتِ زبان را از بین ببرید
بررسی یک مجله بنام وزن دنیا
در گفتگوی انتقادی :
امیر وزین و امیر قاضی پور
جلسه سینماشعر
مجله "وزن دنیا " زمانی میتونه مستقل باشه که این جمله یِ جان کیجُ بنویسه روی مقاله ش بعد شعرها رو بیاره نه این شعرها رو . جان کیج میگه: به جای نابودیِ دولتها دولتِ زبان را از بین ببرید
شعری از امیر قاضیپور
وقتی درخت با بی گانگی دست دراز میکند
تصاویری در حالِ عبور
گاهی مسیری که یک نفر طی میکند میتواند ماکت حرکتِ گروهِ بزرگتر از مردم باشد
اگر در فضایِ بسته کار کنم حقِ انتخاب ندارم
بازوهایم بیش از پیش زنانه شده است
بالشتهایِ افتاده به سقف از بزرگتر شدنِ سینهها
از بزرگتر شدنِ پلها، قایقها و خاکریزها
یک شبِ زمستانی رودخانه برای حفاظت از مکانهایِ در حالِ ریزش
درخت باز شده است/ we are open / بالشتهایِ افتاده به سقف
از بزرگتر شدنِ سینهها
....................
خنک شدم از زمستانی که قطعاتِ باران را با گردنی لُخت
" از پاشنه انداختن خسته شدم "
بُریده شدن در طولِ یک لحظه
" دو گیلاس بدونِ تو.بدونِ گوش "
رویِ انظباط اگر عاشق نمیشدم
" چاهار قطعه یِ آزادِ باران "
دستهایِ یک حباب :
(( مانده کف دستم فقط ))
تمامِ عناصری که از ناخنِ انگشتانم
و موهایِ قهوهای
" بدونِ شاخهام "
جُم نمیخوردم
و زلزله ما را پخش میکرد
- - -
امیر قاضی پور
کانال شعر و نقد شعر در تلگرام:
https://t.me/ghazipooramir
نگاهی به یکی از اشعار امیر قاضی پور
مرا ببخشید که این قدر فشردهام
این تا تو روز.
به نام یک روشن
مثلِ خودم.
این تا تو را نداشت
وقتی که نه پاک میشوم.
نفر اول است مجموعِ خودم
- - -
امیر قاضی پور
خوانش الهام ملک پور
از شعرِ بالا
۱/ به نظر شعر ایدئولوژی زده است و به رغم تمام فرافکنیهای نویسنده و نوع خاص نوشتار این مسئله به چشم میآید.
۲/ این شعر با شعریت رویایی-به خصوص در لبریختهها-در گفتگو است. شاید این تجدید خاطره، بیشتر به خاطر وجود سطر اول و سطر چهارم-که حلقههای بازشونده ی زمانی این شعر هستند-باشد.
۳/ در سطرهای قاضی پور گاهی این اتفاق خوشایند میافتد:
مسافت طی میشود؛ زمان حرکت میکند-بدون توجه به کیفیت زمان و نوع قراردادیاش در متن حاضر _؛انرژی مصرف میشود ولی کاری، بنا به تعریف کلاسیک «کار» در فیزیک انجام نمیشود. ولی دست کم یک چیز کم است و بسیار ضروری به نظر میرسد و آن انرژی پتانسیل و نیز نیروی استاتیک کار است.
«انرژی ایستا» دینامیک کار را بالا میبرد بدون اینکه تحرک را افزایش دهد یا در صورت، تجلی پیدا کند و در رگهای شعر جاری میشود.
۴/روایت در شعر قاضی پور در خور توجه است؛ کلیت امر نشان میدهد که روح روایت در این شعر-در نهایت- خطی است ولی روی این خط دایرهای میغلطد که روایت خطی را طی میکند .مثالها را خود بیابید به خصوص ارجاع میدهم به کار (( شاتوت / شکسته ))
تصور کن یک موج در حال حرکت است.
۵/این شعر بسیار معناگرا است اگرچه نوع نگاشت شعر و صورتبندی جملهها و نیز گزینش واژگان معنا را کمی دور میزند ولی به هر جهت نوشتار پیش رو از معنایی اشباع شده است که به خاطر گستردگی دامنه آن و کم بودن غلظت بطالتش میتوان از آن چشم پوشید هر چند من در تقابل با معناگرایی قرار نمیگیرم و براین باورم که هر چیزی، آنجا شایسته است که به چشم میآید.
۶/و در آخر آن قدر که من سیر کاری امیر قاضیپور را پیش چشم داشتهام فکر میکنم ایدههای تازهای را پیش روی خود میبیند و سعی میکند دریابم چه پتانسیلهایی را میتوانم در شعرش-از آنچه که دارد و میتواند داشته باشد-رها کند تا شعرش به خود برسد.
یک گام / " آبِ رودخانه از سد میگذرد "
قطره قطران
سدِ آب تمامِ رودخانه را تَه میگیرد
سُرسُره میخورم از آب
به رویِ سیروان رها میشود
گاه آب با پلک زدن به ستوه میآید
شُرشُره آب میریزد تویِ دامنِ دخترِ کوه
آب ... جمع شدن
فریادهایی که در گرما چون آب - جمع شدن
ابری شونده
با حقیقت / و آب / پوشیدن
از سودایِ طنین / و داد
قانون " آهسته " از زمان نما
ای جامِ تاریکِ انگشتانِ باز
سکونِ شب
سکونِ آب
ناخنِ کیست که میریزد
رویاىِ آب
ای جامهایی که در فضا وجود دارد
- - -
امیر قاضی پور