«من تو او مرد او زن »

شعر ، نیروی حال ، سکون و... سکوت

«من تو او مرد او زن »

شعر ، نیروی حال ، سکون و... سکوت

حق‌طلب ، از سرتاسرِ ضمیر



اردیبهشت را دوست داری
آنجا کجاست؟
ببین، چه در صبح جان می‌دهیم
حق‌طلب ، از سرتاسرِ  ضمیر
آنجا از تویِ سینه
دوست ، مال‌هایِ میانِ هم...

اما تهران را
اصلن بعدن تکنیک می‌رسید
بعد از صبح‌بخیر
هم‌چنان خالی روبرویِ هم
مغناطیس  /   از تحسینِ نخستین

- - -

امیر قاضی‌پور 

وقتی در اُردی‌بهشت زندگی می‌کردم



در کدام بزرگ شدی
خراشیده شده است آسمان
از عبوری و اضطرابی که از چمدان می‌آید
حجمِ من
سینه‌هایِ تو درهایِ وادیِ پوچ
من سرم را روی سینه‌هایِ تو گذاشتم
از خود پرسیدم
در یک روزِ روشن از سقف‌ها
شکسته شدنِ صدایم وقتی باران است
- شکستِ صدایت
وقتی در اُردی‌بهشت زندگی می‌کردم
و ساق‌ها و زانوها و قرمزها

- - -
امیر قاضی‌ پور






در راه تو کی ارزشی دارد‌ این جانِ ما
وقتی زنان و دختران را در خیابان می‌زنند و من و تو بی‌تفاوت هستیم
شعارِ توخالی است. به خودم انتقاد میکنم.
ایران همان زنان و دختران هستند و همه شهروندان . خاک‌پرستی که نداریم.  جان و آزادی مقدس است . تمامیت ارضی همان آزادی و جان‌ها هستند