«من تو او مرد او زن »

شعر، نیروی حال ، دائو دِ جینگ، سکون و... سکوت

«من تو او مرد او زن »

شعر، نیروی حال ، دائو دِ جینگ، سکون و... سکوت

دموکراسی در یک شهرک در تهران



دموکراسی یعنی این. مردم یک شهرک در تهران، وقتی می‌بینند شهرداری تهران در عینِ بی‌مسئولیتی و بی‌کفایتی، کارهای خدمات شهری مثل جمع‌آوریِ زباله را به مدت ۳ سال! انجام نمی‌دهند، خود مردم شهرک دست به کار می‌شن و شهرک را از تعفن و کثافت نجات می‌دهند. تو یک منطقه کوچک دموکراسی درست میشه.

خبرِ تکمیلی و اختصاصی از "روزنامه پیام ما " :
شهرداری تهران از سه سال پیش تاکنون به شهرک دانشگاه خدمات نداده/ اهالی یک هزار کامیون زباله از شهرک خارج کرده‌اند/ در زمان بازدید از شهرک،‌ حدود ۱۲ روز بود که چاه فاضلاب بالا زده بود.

گزارش میدانی پیام ما از سه سال بی‌توجهی شهرداری تهران به شهرک دانشگاه که باعث شده اهالی به‌شکل خودگران زباله‌هایشان را پاک‌سازی کنند و سیستم مالی شفاف و گزارش عملکرد داوطلبانه راه بیندازند.

داستان «خودگردانی شورایی» یک شهرک|  ستاره حجتی - فرداد احمدی |

شهرداری تهران چندسالی است که به اهالی شهرک دانشگاه در غرب تهران خدمات ارائه نمی‌دهد. اهالی می‌گویند شهرداری طرح نوسازی شهرک دارد و اهالی به آن رضایت ندارند. سه سال از آخرین‌باری که شهرداری محوطه و خیابان‌ها را پاکسازی کرده، گذشته است و حالا ۱۰۳ روز است که جمعی از اهالی خودشان دست‌به‌کار شده و ۹۰ درصد شهرک را پاکسازی کرده‌اند؛ تاکنون یک‌هزار کامیون زباله از شهرک خارج شده است. چاه آب مخصوص آبیاری فضای سبز شهرک مسدود شده و مسیر آب به‌سمت خارج از شهرک هدایت شده است. خرید منبع آب و پرکردن آن از سوی اهالی راه‌حل جایگزین کمبود آب برای فضای سبز است.

اهالی می‌گویند از تلاش برای محیط آرام زندگی‌شان خسته نخواهند شد و به تبدیل کردن شهرک آرام و خلوت شهرک دانشگاه به مکانی پرازدحام رضایت نخواهد داد. تشکل کوچک «همیاران فضای سبز شهرک دانشگاه» حالا شکل و شمایل کار خود را پیدا کرده است و با حمایت شبکه‌ای متشکل از صدها عضو کار می‌کند و بعد ۱۰۳ روز تلاش که از جمع‌آوری زباله شروع شد، حالا به ساختاری شفاف در امور مالی داوطلبانه و گزارش عملکرد هم رسیده است. مثل هر رویداد مشارکتی دیگر در حوزه محیط‌زیست، نقش پررنگ زنان در پاکسازی محیط زندگی مردم شهرک دانشگاه مشهود است.



تهران در بغلم رو به احتضار


تو این آلودگی هوا حداقل کاری که می‌توانیم بکنیم،  اگر کار ضروری نداریم از خانه خارج نشویم. ماسک بزنیم اگر بیرون می‌رویم.
دوستی می‌گفت تو که شاعری، شعری درباره آلودگی هوا نداری؟ این دوستِ ما درباره هر مساله‌ و موضوعی شعر از من می‌خواهد. گفتم: شعرِ زیر مستقیم درباره آلودگی هوا نیست‌. اما منظور را می‌رسانَد.




شعری از رُزا جمالی ✔️

تهران در بغلم
رو به احتضار
به ماده گاوی پیر می‌ماند که زوزه‌ می‌کشد آرام وُ رام
تن‌اش را به موهایم می‌مالد
فردا لاشه‌ای ست که سپورِ خیابان جمع‌اش می‌کند
به لگدهایِ ماده سگی پناه می‌برم
و جسدم را به خدا می‌سپارم.




مثلِ سم می‌مونه این هوا


هوای آلوده شهرِ تهران. مثلِ سم می‌مونه این هوا. چند روزه از منزل بیرون نرفتم غیر از چند دقیقه برای خرید و بردن زباله. مشکلِ تنفسی پیدا کردم. تو منزل ۱۰۰۰ قدم برمی‌دارم برای پیاده‌روی و ورزش. حقوقِ بشر لازمه. هوای پاک همون حقوقِ بشره. از تهران باید گریخت. I HATE YOU. تهرانی که از بچگی دوست داشتم. ابراز کردنِ خود. نچسبیدن به هیچ چیز. وبلاگ نویسی. کی وبلاگ می‌خونه؟دیواری هست.
یک شعر دوست دارم الان اینجا بزارم. شعر زیر توی هوای ناپاک. لطفن ( یا لطفا!) بخوانید:




من حرف می‌زنم
بدون اینکه حرف نمی‌زنم
همیشه چیزی هست
موسیقیِ جاز
بر اندامِ حیاتی
مخصوصن خودش است
بله ! در همه عمر، بچه را بیندازی
وادارت می‌کند بخندد ، سرگرم کند
برخلاف انتظار چقدر با او مهربان بود
زاویه دید لحظاتِ هوشیاری پنج و پانزده دقیقه
فرقِ اصلی، در عضلاتت
با فشارِ جریانِ آب
بطورِ مبهم
شاتوتِ گوشتالو
            





دوباره سازی شعر بالا ✔️
شاتوت گوشتالو!
من حرف می‌زنم:
"موسیقیِ جاز"
بر اندامِ حیاتی
همیشه چیزی هست
بدون اینکه حرف نمی‌زنم
بله! در همه عمر ، بچه را بیندازی
وادارت می‌کند بخندد ، سرگرم کند
مخصوصن خودش است
بر خلاف انتظار چقدر با او مهربان بود
بطورِ مبهم
زاویه دید لحظاتِ هوشیاری پنج و پانزده دقیقه
فرقِ اصلی ، در عضلاتت
با فشارِ جریانِ آب







بی‌تفاوتی و آلودگی هوا


تو خانه که هم هستم، آلودگی هوا را با تمام وجود احساس می‌کنم. یک مقام مسئول گفته در تهران، روزانه ۵۰۰ نفر به علت آلودگی هوا می‌میرند. بی‌تفاوتی شهروندان ایرانی در رابطه با آلودگی هوا در کنار بی کفایتی مسئولان.


و شعر و شاعر :
"... روزی که همه ببینند ، همه شاعر خواهند شد ؛ دلیلی وجود ندارد که همه شاعر نشوند . زیرا شعر در همه هست ، اما یا منحرف شده ، یا تباه گشته، یا اصلاً مرده است. آن روزی که موانع از میان برود، برای چه زندگی « یکپارچه شعر» نشود ؟ مگر شعر چیست ؟ آیا بجز این زیبایی‌ها و احساساتی است که شاعر چشیده و دیگران نچشیده و ندیده‌اند؟ ... همیشه لازم نخواهد بود که شعر را بنویسند. اگر اشعار حافظ را کسی نمی‌نوشت ، آیا شعر نبود ؟ آیا شعر محدود به همین حروفی است که ما بر کاغذ می‌آوریم و می‌خوانیم ؟
...این نیاز همبستگی ، این ضرورت دوست داشتن ، یکی از خواص عمدۀ شعر است. عشق شاعران همه چیز را به هم پیوند می‌دهد . و بهترینشان گریه‌ها ، ترس‌ها ، فقرها ، و رؤیاشکنی‌ها را می‌دیده‌اند و عصیان خود را مانند آب سردی بر چهرۀ به خواب رفتۀ دیگران می‌پاشیده‌‌اند. "
از مقالۀ شعر و شاعر . نوشته فریدون رهنما