صفحه را که بست. اگر کسی «دیده نمیشود»
دهان باز، رویِ آتش
بر نوکِ زبان، با موهایِ کوتاه
به تنِ مورب / به اسمِ مارگوریتا
: به هنگام شهری بود وسطِ زمان
دستهایِ من رویِ انگورها به چَشم میخورَد
«مجانی فضایی که ایستادهای».
: دستهاشو به طرف دو ساعت دراز میکند
" الان به دنیا آمدم "
دست به جیب میبَرَم
در چَشمت بودم -
وزنِ بدنم را بییندازم
حس میکنم دارم نگاه میکنم
بعد همه چیز دارم
نه تصویری - نه باجهای
سازهای داد آب و نان
- - -
امیر قاضی پور
فواید گیاهخواری که یادمان هست: کتاب را که باز کنیم دلمان از نفرت و خشونت به هم میخورد. هدایت در این کتاب در مقابل بیرحمی و درندگیِ خونآشام آدمیان ، مُبلغِ روشنایی و پاکی و بیآزاری است، درست مثلِ دین زرتشت که قربانی کردن را مطلقاً ممنوع کرده و سفارش کرده بود که حیوانات را برای خوردنِ گوشتشان نکشند.
یادآوری از کتاب: بر مزار صادق هدایت
نوشته: یوسف اسحاقپور
ترجمه: باقر پرهام
تنها خداوند سعادت واقعی انسان است، و از آنجا که انسان او را رها نموده این واقعیت غریب حاصل شده که هیچ چیز در طبیعت نمیتواند جای او را [در وجود انسان] پر کند: ستارگان، آسمان، زمین، عناصر، گیاهان، کلم، تره فرنگی، حیوانات، حشرات، گوساله، مار، تب، طاعون، جنگ، زن، گناه، زنا. از آن هنگام که آدمی سعادت واقعی خویش را از دست داد، دیگر نمیتواند آن را در چیزی بیابد، حتی در از بین بردن خویش که کاملا در تضاد با خداوند خرد و طبیعت است.
بلز پاسکال ( Blaise Pascal)
پوستری متفاوت از فیلم "سکوت" شاهکار ابدیِ اینگمار برگمان. فیلم در باب پسرانگی، زنانگی، خواهرانگی و آنچه عنوان اثر است: سکوت. فیلمی در باب تن و روان زن، تحلیلی موجز از زنانگی که در تاریخ سینما بیهمتا است.
یادآوری از صفحه فقط سینما
۱. شاعری که از یک خویِ انسانی و حساس به یک آدمکش و خونریز تبدیل میشه. شخصیت " لارنس " در فیلم سه ساعت و ۴۷دقیقهای لارنس عربستان. در جایی که وقتی یک انسانِ عرب از قبیلهای ، برای آب، عرب قبیله دیگر را میکُشه متاثر میشه. در جایی از فیلم، لارنس وقتی مجبور میشه یک قاتل را در بیابانِ عربستان بکُشه و قصاص کنه، تا درگیری قبیلهای اتفاق نیفته دوباره متاثر میشه و از کُشتن یک انسان بشدت ناراحت میشه. به مقامات بریتانیا میگه بعد از این حوادث و کُشتن یک انسان، دیگر نمیخواد در عربستان کار کنه. اما لارنس در جایگاه خودش میمونه و در عربستان، این بار فرمانِ حمله و کُشتن میده. همان لارنسی که نمیکُشت. ورنر هرتزوگ در فیلم ملکه صحرا ، شخصیت لارنس را دوباره تصویر میکنه بعد از لارنس عربستان. بدونِ زنها فیلم نمیشه ساخت. اما لارنس عربستان بدونِ هیچ بازیگر و شخصیت زنی ساخته شده
۲. مانی شاعر و پیامبر : گفتار من خونی جاری نمیکند،
دستان من هیچ شمشیری را لمس[ تبرک] نخواهد کرد نه حتا ...کارد قربانی کنندگان، و نه هیزم هیزم شکنان را!
۳ . فقط دو موجود در صحرا بهشون خوش میگذره: بدوی ها و خدایان. و تو هیچکدوم نیستی...
- لارنس عربستان ( Lawrence of arabia) ، دیوید لین، 1962
لعنت واژه خوبی نیست. اما نمیتونم لعنت نفرستم به جماعت سیگاری که در هر کجا بخصوص در اماکنِ عمومی و جلویِ بچهها سیگار میکشند. تویِ پارک هم جایِ تنفس نمیزارن و تو پارک هم دود میخورند! و به همه مردم ضربه میزنند. به چه حقی به دیگران آسیب میزنید؟
در جایی خواندم والت دیزنیِ معروف که کلی انیمیشن خوب تهیه کرده ، با اینکه اهلِ سیگار کشیدن بوده ، هیچ وقت کسی سیگار کشیدن والت دیزنی ( Walt Disney ) را در ملاعام ندیده و او هیچ وقت جلوی بچهها سیگار نمیکشیده. همین دو نکته را اگر سیگاریها رعایت کنند.
رنجِ منی که سیگار نمیکشم و کل شهر شده جولانگاه سیگاریهای لعنتی. شما حق ندارید در اماکن عمومی و جلوی بچهها سیگار بکشید.
بر علیه «خودِ خودمحور» و مَنیت
بدونِ «خود» مسالهای وجود ندارد
از تمامی ترسها و خواستههایی که را در رابطه با وضعیت دشوارِ زندگیات داری و هر روز توجه بیشتری صرف آن میکنی، چه باقی خواهد ماند؟ خط فاصلهای سه-چهار سانتیمتر، بین تاریخ تولد و تاریخ وفات بر سنگ مزارت.
برای «خودِ خودمحور» این فکر یاس آوریست اما برای تو رهایی بخش است.
بر علیه مَنیت
اکهارت تُله ( Eckhart Tolle)
فارسیی : فرناز فرود
اُردکی
جایی برای بازی.
بی نهایت
هنگامِ سایش
پلک میگُشاید
«همه لبخندی»
مگر با نوشیدنِ دهانی سر میزَنَد
مانند شیرشان،در میانِ ما حائل.
خونِ یکی مثلِ گرمکها
" صدایی از چارچوبِ شیشهها "
در اعتقادِ آبی رفتنِ کفشها
نه میراند نباریده گرم میکند
- - -
امیر قاضی پور
از تنِ اوست
جانش را در فاصله میدید
بینِ هنر و سیاست چقدر فرق هست.
شهرِ خالی از سکنهای که در فیلم-شعرِ "دختر و عنکبوت " ( The Girl And The Spider) وجود دارد و تصویر میشود .
و... اسرائیلیهایِ اشغالگر، که قصد دارند غزه و فلسطین را خالی از سکنه کنند.
«دختر و عنکبوت» فیلمی است که سلسله مراتب معمول، کنش و لحظات، وقایع و ژستها، شخصیتها و اشیا، حیوانات و فضاها، تصویر و صدا را زیر و رو میکند.
از بهترین فیلمهایی که در عمرم دیدم و بارها میتوانم ببینمش .
پیوست: دیدن فیلم The Girl and the Spider
مطالعهای مسحورکننده و منحصر به فرد درباره دوستی و روابط انسانی . رقابت، تنش و حافظه . سمفونی شاعرانهیِ دختر و عنکبوت . چقدر این فیلم دختر و عنکبوت را دوست دارم .و البته سمفونیِ احساسات .
یک شکلِ بازجویی در بسیاری از جاهای دنیا به ظاهر شکلِ محترمانهای داره. ماموران FBA در فیلم Reality از دختری با بازی سیدنی سوئینی ( SYDNEY Sweeney) بازجویی میکنند. حتا نحوه ایستادنِ بازجویانِ مرد تو طولِ فیلم حالت اذیت و آزار داره. در حالیکه به ظاهر برخورد ملایم و دوستانهای با متهم دارند. فیلم رئالیتی (Reality) ساختهیِ Tina Satter ، بقولِ یک منتقد، با توجه به میزانِ تاکید بر رویِ کنشهایِ کوچک ، یادآورِ «شانتال آکرمن » و فیلم « ژان دیلمن» است.
چی میشه اگه کسی مثلِ امیررضا کوهستانی که سابقه اقتباسِ درخشان با تئاترهایی مثلِ " ایوانف " و " دیوار چهارم " را داره این اثر را تبدیل به تئاتر و فیلم کند.
یک تهیهکننده زنِ آمریکایی جدیدن گفته بود که سیدنی سوئینی نه زیباست نه بازیگر خوبیه. یک بازیِ خوبش در همین فیلم REALITY مورد توجه قرار گرفته . بازیِ SYDNEY Sweeney را از زمانی که یک نقش کوتاه در سریال Sharp Objects کنارِ امی آدامز داشت ، دنبال کردم.
بازیهایی که دوست دارم:
بازیِ SYDNEY SWEENEY در فیلم Reality
این تا تو روز.
به نام یک روشن
مثلِ خودم.
این تا تو را نداشت
وقتی که نه پاک میشوم.
نفر اول است مجموعِ خودم
- - -
امیر قاضی پور
چه طور عکسها باشد
چرخشگری در تمام فصول سیاست و تنازع بقا
نوشته : علی افشاری
در عرصه سیاسی ایران آدمهایی داریم که به لحاظ چرخش سیاسی، رکورددار گینس هستند و از اعجوبههای روزگار که در قوطی هیچ عطاری پیدا نمیشود.
شروع سیاستورزیشان با داعیه «لیبرالیسم» بود که البته نشانی از لیبرالیسم نداشت! از زاویه گسترش لیبرالیسم اصلاحطلب هم شدند و در سال ۸۴ دنبال ریاستجمهوری مصطفی معین! همزمان پای ثابت نویسندگان سایت ادوار دفتر تحکیم وحدت هم بودند که البته ارتباطی به دفتر تحکیم وحدت نداشت.
بعدا در انتخابات ۸۸ دنبال ریاستجمهوری مهدی کروبی افتادند. پس از وقوع جنبش سبز رادیکال شده، از کشور خارج شدند. چندی نگذشته یک دفعه در آلمان چپ دوآتیشه شدند که لیبرالیسم را بزرگترین شر تاریخ میدانست! ژست چپشان هم برخاسته از میراث شوروی مارکسیست لنینستی بود!
در ۹۲ به ناگاه حامی حسن روحانی شدند و طرفدار پرشور رنگ بنفش با فراموشی رنگ قرمزی که خود پیشتر جایگزین رنگ سبز شده بود.
به مرحمت سربازان گمنام در بازگشت به ایران هم مشکلی پیدا نکردند! و مشغول زندگی شدند. در آن زمان «دانشجویان لیبرال وقت و فرشگردیهای آینده» را به خاطر مخالفت با «برجام» خائن مینامیدند!
با افول رنگ بنفش دوباره موضع سیاسی عوض کردند. البته اول «فرشگردیها» را فاشیست مینامیدند اما صلاح زمانه این شد که دوباره با دوستان قدیم بیاعتنا به حملات و دشنامهای سیاسی داده شده قبلی، رفیق گرمابه شده و این بار در شیپور راست افراطی و ترامپیسم دمیده، جارچی جدید «خدمات شاهان پهلوی» و رهبری فردی رضا پهلوی شوند. هم در ظاهر و هم با اکانت مستعار، چونان فقیهان بنیادگرا، حکم ابدی و ازلی درهمتنیدگی ایران با نهاد پادشاهی راهم صادر کردند تا شاید در میانه عمر عاقبت به خیر شوند!
اکثر قریب به اتفاق نوپهلویطلبها از این قماش هستند! آنها را جدی نگیرید. بزودی تندترین واژهها علیه رضا پهلوی از آنها صادر خواهد شد کمااینکه مدتی است که عدهای از آنها بازی همیشگی را شروع کردند تا زودتر خود را از ترکشهای فاش شدن خانه عنکبوتی رهبری رضا پهلوی خلاص کرده و آماده چرخش دیگر شوند!
تا الان دلخوش به این بودند که با گفتن "کی بود کی بود من نبودم"، گذشته در هیاهوی حال فراموش شده، بساط روز از نو و روزی از نو! پهن شود.
هوشیاری فعالان و کنشگران میتواند تابلوی ایست در برابر این چرخشگری تباهآور قرار دهد که البته منحصر در جریان کنونی پهلویطلب نیست.
دیباچه کتاب جامعه ( بخش شاعرانه عهد عتیق از کتابهای حکمت) که با ترجمه پیروز سیار در این پُست میخوانید، بیش از اینکه ناامید کننده باشد، معنای امید و نشاط را دارد از پسِ تقلاهای بیهوده و پوچ ما انسانها. چه کسی چه کسی را برپا میکند . قبل و بعد ما انسانها . ما محصول چه چیزی هستیم/؟
بخش نخست کتاب جامعه
باطلِ اباطیل ، همه چیز باطل است.
آدمی را از تمام مشقتی
که زیر آفتاب میبرد، چه منفعت است؟
نسلی میرود و نسلی میآید،
لیک زمین تا ابد میپاید.
آفتاب طلوع میکند و آفتاب غروب میکند،
و به سوی مکان خود میشتابد و آنجا طلوع میکند.
باد رهسپار جنوب میشود و به سمت شمال میگردد و میگردد و میرود،
و باد در مسیر خود بازمیگردد.
همۀ رودها به سوی دریا روان میگردند
و دریا پُر نمیشود.
رودها به سوی مکانی که روان میگردند،
بدان سوی به روان گشتن ادامه میدهند.
تمامی سخنان فرسوده است،
و دیگر کس سخن نتواند گفت؛
دیده از آنچه میبیند سیر نشده،
و گوش از آنچه مینیوشد سرشار نگشته است.
آنچه بوده است، خواهد بود،
آنچه کرده شده است، کرده خواهد شد،
و زیر آفتاب هیچ چیزِ تازه نیست!
اگر چیزی بوده است که در باب آن گفتهاند:
« درنگر ، این تازه است!»،
این در اعصار پیش از ما بوده است.
یادی از گذشته نیست،
و از آیندگان نیز هیچ یادی
نزد کسانی که پس از ایشان خواهند آمد،
نخواهد بود.
ما کاملاً میدانیم که آن نیکی که در حال حاضر داریم، بهصورت ثروت، قدرت، اعتبار و منزلت، دوستان، عشق کسانی که دوستشان داریم، آسایش کسانی که دوستشان داریم، و غیره، کفایت نمیکند؛ اما فکر میکنیم روزی که کمی بیشتر نصیبمان بشود راضی خواهیم شد. از این رو به این نکته پی میبریم که داریم به خودمان دروغ میگوییم. اگر واقعاً لحظهای تأمل کنیم، میدانیم که کاذب است... کافی است تصور کنیم که همهی امیال ما ارضا شده باشد؛ بعد از مدتی باز ناراضی میشویم. چیزهای دیگری میخواهیم اما چون نمیدانیم چه میخواهیم احساس بدبختی میکنیم.
کاری که همه میتوانند بکنند این است که توجه خود را به این حقیقت معطوف کنند. - سیمون وِی
از کتاب «سه آستانهنشین»
دایا جینیس الن
ترجمهی رضا رضایی
شغالِ گوشتخواری که گیاهخوار شد
کودکانه من... اما تاثیرگذار
اعضایِ مانده به طورِ منظم
- برای همیشه
راه راه شدند
«پنجره یِ تمامِ خانه»
شدهای از سن و سال رویِ آرایش
پاسخ به مسائلِ شخصی
عذرخواهی میکند
" اولین کسی که از خانه روی بر میگردانَد "
چیزِ تازهای مثلِ پُختنِ غذا
- - -
امیر قاضی پور
دلم برای نوشتههای احمد زیدآبادی تنگ شده. زیدآبادی، از ۱۵ آوریل مطلبی جدید در کانال تلگرامش منتشر نکرده. به دوستانم میگفتم ما شاعرها و نویسندهها بلد نیستیم سکوت کنیم. به احمد زیدآبادی هم انتقاد داشتم چرا اینقدر زیاد به بسیاری از رویدادها واکنش نشان میدهد و حالا خاموش است. هرچند او به بصورت شفاف، نظراتش را درباره مسائل ایران مثلِ حجاب اجباری و شیوه حکمرانی و مسائل جهانی مثلِ مناقشه فلسطین و اسرائیل، بیان کرده است. راستش! من بیشتر از نظرات احمد زیدآبادی، از نظرات رضا علیجانی خوشم میاد. بخاطر صداقت و آزادیخواهیاش. زیدآبادی جزو تحلیلگرها و روزنامهنگارانی است که بیش از بیست سال است نوشتهها و آثارش را دنبال میکنم . امیدوارم خاموشیِ زیدآبادی در کانال و صفحهاش، ربطی به فشارها نداشته باشد. اگر ننوشتن زیدآبادی صرفن استراحت باشد عالیست.
از زبانِ عینالقضات همدانی :
هر چه مینویسم پنداری دلم خوش نیست
و بیشتر آنچه در این روزها نبشتم
یقین ندانم نبشتنش بهتر است از نانبشتنش
ای دوست! نه هر چه درست و صواب بُوَد، روا بُوَد که گویند
و نباید که در بَحری افکنم خود را، که ساحلش بدید نبود
و چیزها نویسم «بیخود» که چون «واخود» آیم
بر آن پشیمان باشم و رنجور.
ای دوست! میترسم و جای ترس است از مکر سرنوشت
حقا و به حرمت دوستی که نمیدانم که این که مینویسم
راه سعادت است که میروم، یا راه شقاوت
و حتا که نمیدانم که اینکه نبشتم طاعت است یا معصیت
کاشکی یکبارهگی نادان شدمی تا از خود خلاصی یافتمی!
چون در حرکت و سکون چیزی نویسم، رنجور شوم از آن به غایت
و چون در معاملت راه خدا چیزی نویسم هم رنجور شوم
چون احوال عاشقان نویسم نشاید
چون احوال عاقلان نویسم هم نشاید
و هر چه نویسم هم نشاید
و اگر هیچ ننویسم هم نشاید
و اگر گویم نشاید
و اگر خاموش گردم نشاید
و اگر این واگویم نشاید و اگر وانگویم هم نشاید...
از «رسالة العشق»/ عینالقضات همدانی
۱. مانیِ شاعر و نقاش : گفتار من خونی جاری نمیکند، دستان من هیچ شمشیری را لمس[ تبرک] نخواهد کرد نه حتا ...کارد قربانی کنندگان، و نه هیزم هیزم شکنان را!
۲. و فقط هم محکومیت حکم ضدانسانیِ توماج صالحی نیست. اعدام در تمام جهان محکوم است و قتلِ عمدِ دولتیست. در اکثر کشورها، اعدام به طور کل لغو شده است. من نابحال یک نخ سیگار هم در طی چهل سال عمرم نکشیدم. اما همیشه درد و رنج میکشم که هنوز بواسطه مواد مخدر در ایران، عدهای انسان بدبخت از طبقات ضعیف اجتماع را اعدام میکنند . تا بی کی امثالِ احمدرضا جلالی ، از ناحیه حکم ضدانسانیِ اعدام، باید در رنج و عذاب باشند. غیرقابلِ بازگشت بودنِ حکم اعدام از دلایل مخالفان اعدام است . حقِ حیات در عصرِ حقوق بشر فقط شعار نباید باشد. وقتی چندسال قبل ، قانون تغییر کرد و بواسطه آن احکام اعدام موارد مخدر کمتر شد . میشود این روند با لغو اعدام مواد مخدر، تصحیح شود . و البته لغو کامل اعدام مثلِ اکثر کشورهای جهان .
۳. دلایل مُجاب کننده، چه اخلاقی چه عملی، نه در اثبات مجازات اعدام در دست است و نه در نفی آن. با این حال کار مطمئنتر هم به معنای فایده گرایانه و هم اخلاقی این است که از سرمشق کشورهای متمدن پیروی کنیم. این کشورها مجازات اعدام را لغو کردهاند و با این کار به سراشیب ویرانی هم فرو نیفتادهاند. - لشک کولاکوفسکی . کتاب درسهایی کوچک در بابِ مقولاتی بزرگ. فارسیی روشن وزیری
" صدای شنیدنِ طبیعت
صدای شنیدنِ آب
صدای شنیدنِ سکوت و سکون "
همه اینها در فیلم شیطان وجود ندارد( Evil Does not Exist) ، ساختهی " ریوسوکه هاماگوچی " هست. بعد از فیلم روزهای عالی( Perfect Days) از ویم وندرس، این جدیدترین فیلمیست که به طبیعت، سکون و سکوت ، توامان احترام میگذارد. احترام گذاشتن و قدردانی از سکوت و طبیعتِ خالص و ناب در فیلم شیطان وجود ندارد، تحسینبرانگیز است. تصویری از یکی شدنِ انسان با طبیعت و تمامیتِ هستی .
دوست دارم نوشته اکهارت تُله را با ترجمه فرناز فرود در پیوند با فیلم Evil Does not Exist بیاورم:
ما فقط برای بقای جسمانی به طبیعت متکی نیستیم. ما به طبیعت نیاز داریم تا راه خانه، راه خروج از زندان ذهنهایمان را نشان دهد. ما در انجام دادن، فکر کردن، به یاد آوردن و پیشبینی کردن گم شدهایم. ما در هزارتوی پیچیدگی و جهانی از مشکلات گم شدهایم.
آنچه را سنگها، گیاهان و حیوانات هنوز نمیدانند، فراموش کردهایم. فراموش کردهایم که چگونه باشیم؛ آرام باشیم، آنجا که زندگی هست باشیم: اینجا و اکنون!
پینوشت : وسط این همه خشونت، از اقدامات ضدانسانی و ضدوطنیِ آزارگرانِ حجاب اجباری تا مقاومت مردم در برابر آنان، از سکون و سکوت میگی و فیلم میبینی؟
بله. حتا در سروصدا و شلوغی هم سکوت هست. بدونِ سکوت و سکون هیچ خلاقیتی شکل نمیگیره. خشم و خروش در برابرِ ظلم و ستم سرِ جایِ خودش، و سکوت و مراقبه هم بجایِ خودش .
1_تنانگی چیست؟
2_شعرِ زَن یا شعر خودش زَن است
3_دو آلیسم از کجا میآید
4_تفاوت خوانش وجود شناسانه و فاشیستی از زن زندگی آزادی
5_سرعت مَتن و متن کُند
6_ شعر خوانی امیر قاضی پور به همراه خواندن اشعاری از سوده نگین تاج ، فرناز جعفرزادگان و الهام ملک پور
7_تجربه خوانش
8_ تفاوت نیروی تاریخی مَتن با فاعلِ شناسا
جلسه هشتم سینماشعر، یک شنبه 1402/3/14
امیر وزین با امیر قاضی پور در پارک رازی
بخش اول گفتگو
بخش دوم و آخر
اگر خود را تجلیل کند من تحقیرش میکنم. اگر خود را تحقیر کند من تجلیلش میکنم. آنقدر با او ضدیت میکنم تا سرانجام دریابد که عجیبالخلقهای است ورای هرگونه ادراک.
اردیبهشت را دوست داری
آنجا کجاست؟
ببین، چه در صبح جان میدهیم
حقطلب ، از سرتاسرِ ضمیر
آنجا از تویِ سینه
دوست ، مالهایِ میانِ هم...
اما تهران را
اصلن بعدن تکنیک میرسید
بعد از صبحبخیر
همچنان خالی روبرویِ هم
مغناطیس / از تحسینِ نخستین
- - -
امیر قاضیپور
در کدام بزرگ شدی
خراشیده شده است آسمان
از عبوری و اضطرابی که از چمدان میآید
حجمِ من
سینههایِ تو درهایِ وادیِ پوچ
من سرم را روی سینههایِ تو گذاشتم
از خود پرسیدم
در یک روزِ روشن از سقفها
شکسته شدنِ صدایم وقتی باران است
- شکستِ صدایت
وقتی در اُردیبهشت زندگی میکردم
و ساقها و زانوها و قرمزها
- - -
امیر قاضی پور
در راه تو کی ارزشی دارد این جانِ ما
وقتی زنان و دختران را در خیابان میزنند و من و تو بیتفاوت هستیم
شعارِ توخالی است. به خودم انتقاد میکنم.
ایران همان زنان و دختران هستند و همه شهروندان . خاکپرستی که نداریم. جان و آزادی مقدس است . تمامیت ارضی همان آزادی و جانها هستند
چشمه رها شده
اتصالها که یکی شود برای هر اتصال
وقتی جدا میشویم برای بخشیدن
نگاه کن هرگز فکر نمیکردی به جنونهایی که یکی نشود
یکی نشود!
دعوت همه دیالوگهایی که باید سرنگون شون
چشمهایی که هیچ وقت نشد!
از نیمه افتادن و نگاه کردن . نگاه نمیکردی وقتی که
هر کسی زیرِ سرِ جنون
دعوت همه یِ آدمها ورایِ
هیچ وقت نشد
چَشمِ رهاشده
- - - - - - -
امیر قاضیپور
دیو و دلبر
یه داستان قدیمی هست
که ممکنه واقعیت داشته باشه
در حالی که اونا حتا با هم دوست هم نبودند
یکدفعه یکیشون نرم و مهربون میشه
غیر منتظره
فقط یه تغییر خیلی کوچیک اتفاق میفته
این حداقل چیزیه که میشه گفت
هر دوشون کمی ترسیده بودند
هیچکدوم آمادگیشو نداشتن
دیو و دلبر
تا حالا همچین چیزی اتفاق نیفتاده
خیلی عجیبه
قبلا هیچگاه اینطور نشده
اما در عین حال خیلی هم واضحه
مثل طلوع خورشید
داستانی به قدمت زمان
نوایی بقدمت قدیمیترین آهنگها
با اتفاقهای تلخ و شیرین و عجیب
میفهمی که میتونی تغییر کنی
میفهمی که اشتباه میکردی
مثل خورشید واضح و روشنه
همونی که از شرق طلوع میکنه
حکایتی به قدمت زمان
ترانهای به قدمت قدیمیترین اشعار
دیو و دلبر
۱. وسط جنگ جعلی! وسط جنگ روایتها وسط نزاعِ حجاب اجباری نشستم از سر فیلم دیو و دلبر ( Beauty And The Beast) را با بازی Emma Watson نازنین دیدم . بار اول سال ۲۰۱۷ که فیلمو دیدم دوست نداشتم. این بار خیلی سرریز و بیواسطه بود. اِما واتسون؛ عشق ، زیبایی و آزادی
۲. در روزنامه اعتماد، آمده است : محسن برهانی، دکترای حقوق جزا و جرمشناسی: نیروی انتظامی حتی حق دادن تذکر لسانی را هم ندارد؛ پلیس ابتدا خودش قانون را رعایت کند، بعد از مردم توقع احترام به قوانین را داشته باشد
محسن برهانی:صریح و شفاف عرض میکنم، در شرایط فعلی یعنی روز ۲۵ فروردین ۱۴۰۳، قانونی بهنام حجاب و عفاف در ایران وجود خارجی ندارد. این بحث اول است. اجرایی کردن طرح و لایحهای، قبل از قانونی شدن لایحه یا طرح هم قطعا خلاف قانون است.
نیروی انتظامی حتی حق دادن تذکر لسانی را هم ندارد. کجای قانون آمده که نیروی انتظامی باید تذکر لسانی یا غیرلسانی بدهد.
انتظاری که از نیروی انتظامی میرود، آن است که نیروی انتظامی خودش در ابتدا قانون را رعایت کند، بعد از مردم توقع احترام به قوانین را داشته باشد. قانونشکن حق ندارد از سایرین انتظار رعایت قانون را داشته باشد.
مطلب کامل روزنامه:
https://www.etemadonline.com/tiny/news-657091
۳. ایران ملک مشاع است . متعلق به همه ایرانیان. چه با حجاب و چه بی حجاب . در ضمن حتا بیحجابها هم پوشش دارند
۱. ما گمان کرده بودیم پاکی در دست نخوردگی است، پاکی در بیحرکتی است، در بیآزمایشی است، در زندانی از اصول و شرع است. حال آنکه پاکی به دست میآید و سخت است بپذیریم که خود بخود وجود دارد.
- فریدون رهنما . از نامهها
۲. روز بیست وپنج فروردین : ونِ نیرویِ انتظامی با دو زنِ سیاهپوش و ماسک زده و مردان مسلح ، دختری را با زور سوار ون میکنند. دختر فریاد میزند و از دو زن مامور میخواهد دستهایش را ول کنند . تقلا میکند تا سوار ون نشود. حکومت حتا به توصیه " روزنامه جمهوری اسلامی " گوش نمیکند که با زنان و دختران برخوردهای قهری را کنار بگذارد. از انسانیت خودم متنفرم. وقتی برای هزاران بار تصویرِ دختری که در دست مامورانِ زن ، فریاد میزند را دائم به یاد میآورم و این تکرار را دوست ندارم . مامورِ سرکوبگرِ مرد به دختر میگوید: خانم شلوغش نکن!
در اطراف تئاترشهر و مترو و انقلاب ، مامورهای سرکوبگر دیده میشوند. دختری که درونِ ون هست، پوشش دارد. فقط روسری سرش نیست. قوانین راهنمایی رانندگی در اکثر نقاط ایران رعایت نمیشود. سیگار کشیدن در اماکن عمومی رعایت نمیشود. اینها (مثلِ قوانینِ راهنماییرانندگی) قانونهای درست هستند. بجایش زورگویی از ناحیه حجاب اجباری . وسط خیابان، رُبودن زنها و دخترهایی که حجاب اجباری سر نمیکنند. باعث خوشحالیست که کل خیابانها را که نمیشود کنترل کرد
۳. فریدون رهنما عالی گفته است:
بترسید از ترستان...
میمانید تنها میمانید تنها / با چهرههای تباهکارتان/ میمانید تنها با همان سرنیزهها
و اسکناس بانکهایتان
۴. چرا باید با خودمان بجنگیم و همواره در نبرد باشیم برای خواستههای بدیهی و مسلم و ابتدایی مثل پوشش اختیاری. مگه شما ایرانی نیستید
۵. زندگی مقاومت است
نقدی بر شیوه شعر نوشتنِ امیر قاضیپور
گسست و فضاهای خالی
در شعرهای امیر قاضی پور
نوشته: پدرام محمدزاده
ما در اشعار قاضیپور با پرشهای زمانی – مکانی رو به روییم . نه مثل رویایی که صرف پرش مکانی میکند ( و این مکانها در یک دایره و محوطه محدودند و هیچ گونه وسعتی وجود ندارد زیرا که کلمات و نوع روایتی که در شعر پیش میگیرد وسعتی ندارد و محدود است ) .
و نه مثل باباچاهی که انفصال یک سطر از سطر قبل از خودش را با مکث کردن خودآگاهانه بیش از حد و صرف زمان ممکن میکند . طوری که اجازه میدهد روایتی که در بیرون شعر در جریان است پیشی بگیرد از سطری که حک شده و قابلیت حرکت ندارد .
پرشهای زمانی و مکانی در شعر قاضیپور سبب نوعی گسست می شود فی مابین زمانها و مکانهای متفاوت و متعدد . اما همه این زمانها و مکانها در یک دنیا در حال رخ دادند و مساله مهم همین است . ما تنها با چینشهای متفاوت این تجربیات از سر گذرانده مغز متفکر دنیای ( در اشعار قاضیپور تعداد بیشماری راوی حضور دارد که اجازه رشد و رخ نمایی و عرض اندام در جلوی چشمان مخاطب به آن ها داده نمیشود ) شعری امیر قاضیپور رو به روییم . در واقع وقتی بیننده یک خواب بیدار میشود تنها بخشهایی از آن و نه کل آن را در خاطرش دارد . مکانیزم نوشتن امیر قاضیپور مکانیزم خواب دیدن و بعد نوشتن در بیداری است و این مکانیزم به طور ذاتی از گسست فی مابین تصاویر و کلماتی که از سر گذارنده شدهاند رخ میدهد . در واقع این گسست تنها در زمان بیداری است که شناسایی میشود و حضور مییابد نه در زمان خواب . فضاهای خالی که پر شدهاند پیشتر ، حالا تنها غایبند و این غیاب آنهاست است که حضور شدید خود را اعلام میدارد .
اینگونه شعری امیر قاضی پور شعری ست که پایهاش از گسست تشکیل شده و این گسسته نویسی سبب شده ما نه با یک روایت درون شعری بلکه با یک فرا روایت طرف باشیم . فرا روایتی که کماکان در جهان شعری قاضیپور حضور دارد نه در بیرون از آن . اینگونه میشود بعد از خواندن چند اثر از شعر قاضیپور میتوان شیوه نوشتنش را دسته بندی کرد و به زیبایی شناسی شخصی قاضیپور در چیدمان تصاویر و کلماتی که از سر گذرانده پی برد .
ساختمان هر سطر و فضاهای خالی فی مابین این ساختمانها این موقعیت را برای خواننده به وجود میآورد که در گوشه و کنار جهان شعری قاضیپور پرسه بزند و هر چه را که میتواند ببیند . اما باز باید این نکته را یاد آور شوم که اعضای جهان شعری قاضیپور به شدت خسیساند در نشان دادن همه چیز و در واقع این با حضور اولین عنصر خارجی ( مخاطب ) نمایان میشود . ابتدائا خود امیر قاضیپور مخاطب این جهان است . مخاطبی که سازنده این جهان هم هست . این طور نقش پر رنگ ناخودآگاه در نوشتن اشعار آشکار میشود . این پوشش نه پوشیده گویی سنتی و تصنعی ست و نه از ایجاز نشات میگیرد . بلکه پوششی ست که در اثر گسست حضور دارد . نه برای اینکه معنا به تعویق بیافتد نه برای اینکه تلاش کند از متن بودن دور شود بلکه این جهانی که قاضیپور مینویسد بر قاضی پور هم پوشیده است . اینگونه ما با نوعی از کشف و شهود و هستی شناسی جهان شخصی رو به رو هستیم که اتفاقا به شدت در ادبیات ایران یکه است . در اشعار امیر قاضیپور ضربهای ( بیداری ) سبب شده به طور مثال یک پازل به هم بریزد و اجزای پازل از هم دور بیافتند و پخش و پلا و گم شوند و قاضیپور به مثابه کسی ست که با باقی مانده اجزای پازل میخواهد تصویر را و شکل را از دوباره بسازد . به همین دلیل مخاطب بعد از خواندن شعرهای امیر قاضیپور ارضا نمیشوند . زیرا که خود اثر هم هنوز ارضا نشده . هنوز چرخه و سیکلش تکمیل نشده . هنوز کامل به اجرا در نیامده . هنوز کار بسیار دارد .
این چیزی ست که من نامش را میگذارم زیباییِ نقص!
مثالی برای روشنتر شدن مساله در زیر ، از یکی از اشعار قاضیپور می آورم :
تکان میدهد و تو را در خود عوض میکند
وزنهایِ آبهایِ آزاد
روشنیِ آب، مثالِ تفی سفید
وَق زده به عطرش
تیغها که بر بسترِ ماسههایِ این بدن مینشیند
یک دلفین نفس میزند، میبوسد
به نشانه استمنا، خودش را درونِ خودش
با حس لَزِج از آبیِ خلیج
مثلِ گوشت ولو شده
لخ در آبهایِ آزاد
صابون، آبی مینوشد
این شیوه نوشتن قاضیپور است . اینگونه گسسته نویسی و در واقع ناقص نویسی سبب میشود نتوان با تئوریهای نقد جا افتاده به سراغ اثر رفت . نتوان با تئوریهایی که در حال دسته بندی همه چیزند و صفت گذاری بر هر چیزی اثر را توضیح داد . برای شیوه نوشتن شعر امیر قاضیپور ما نیازمند شیوه نقدی جدید هستیم و به نظرم این کاری ست که شاعر امروز باید انجام دهد . یعنی هر شاعر باید به دنبال گونهای شعر باشد که برای آن نقد مخصوصش را بتوان تولید کرد.
در واقع شاید در نظر اول ما با سطرهایی رو به رو باشیم که در حال آشنایی زداییاند اما هر چه بیشتر به کشف میپردازیم میبینیم هیچ کلمه و هیچ سطری در حال آشناییزدایی از چیزی نیست بلکه پرشهای زمان-مکانی سبب شده ما به جایگاه تک تک کلماتی که در سطر و در شعر حضور دارند مشکوک باشیم . علا رغم تلاش ما برای ایجاد ارتباط نشانگانی و تولید گونهای از روایت در اثر ، ما کماکان نا موفق هستیم زیرا زمان و مکان در اثر ابدا قابل اعتماد نیستند و ما نمیدانیم کدام کلمه برای کدام زمان و مکان است .
به طور مثل در این سطرها : تیغها که بر بستر ماسههای این بدن مینشیند / یک دلفین نفس می زند، میبوسد / به نشانه استمنا،خودش را درون خودش
ما نمیدانیم واژه تیغ واژه که واژه بستر واژه ماسه واژه دلفین واژه استمنا و خودش دقیقا از کجا گرفته شدند و اینجا نشانده شدهاند . به همین دلیل این همنشینی کلمات کنار هم ابدا قابل اعتماد نیستند و به طور کل تنها میشود گفت سرابی از روایت برای هر کس شکل میگیرد . این هیچ ارتباطی به اشعار براهنی که همنشینی وزنی کلمات را خواستار بود ندارد . چون براهنی به شدت خود آگاهانه دست به خلق شعرهایی می زند که تنها ادای به هم ریختگی را در میآورند . براهنی در پشت تئوری اشعارش را پنهان میکند . تمام تلاشش را می کند اشعارش و منظور و محتوای اشعارش را توضیح دهد . و اینگونه میشود که دست خود را رو میکند . زیرا ناخودآگاه کمترین نقش را در نویسش براهنی ایفا کرده .
فضای خالی مهمترین مولفه شعر قاضیپور و همینطور مولفه مشترک بین تمامی کارهایش است . فضاهای خالی شعر قاضیپور از فراموشی نشات میگیرند . این فراموشی سبب گنگی مخاطب در بر خورد با اثر میشود . فرمهایی که قبلا مورد استفاده قرار گرفتهاند در شعرهای قاضیپور جایی ندارند . زیرا که قاضی پور شاعر خیال است و خیال هر فرد شخصی ست.