دیباچه کتاب جامعه ( بخش شاعرانه عهد عتیق از کتابهای حکمت) که با ترجمه پیروز سیار در این پُست میخوانید، بیش از اینکه ناامید کننده باشد، معنای امید و نشاط را دارد از پسِ تقلاهای بیهوده و پوچ ما انسانها. چه کسی چه کسی را برپا میکند . قبل و بعد ما انسانها . ما محصول چه چیزی هستیم/؟
بخش نخست کتاب جامعه
باطلِ اباطیل ، همه چیز باطل است.
آدمی را از تمام مشقتی
که زیر آفتاب میبرد، چه منفعت است؟
نسلی میرود و نسلی میآید،
لیک زمین تا ابد میپاید.
آفتاب طلوع میکند و آفتاب غروب میکند،
و به سوی مکان خود میشتابد و آنجا طلوع میکند.
باد رهسپار جنوب میشود و به سمت شمال میگردد و میگردد و میرود،
و باد در مسیر خود بازمیگردد.
همۀ رودها به سوی دریا روان میگردند
و دریا پُر نمیشود.
رودها به سوی مکانی که روان میگردند،
بدان سوی به روان گشتن ادامه میدهند.
تمامی سخنان فرسوده است،
و دیگر کس سخن نتواند گفت؛
دیده از آنچه میبیند سیر نشده،
و گوش از آنچه مینیوشد سرشار نگشته است.
آنچه بوده است، خواهد بود،
آنچه کرده شده است، کرده خواهد شد،
و زیر آفتاب هیچ چیزِ تازه نیست!
اگر چیزی بوده است که در باب آن گفتهاند:
« درنگر ، این تازه است!»،
این در اعصار پیش از ما بوده است.
یادی از گذشته نیست،
و از آیندگان نیز هیچ یادی
نزد کسانی که پس از ایشان خواهند آمد،
نخواهد بود.