زندگی بدی ندارم وقتی در لحظه حال که تنها زمان واقعی است زندگی میکنم؛ با سکون و سکوت. اگر به رویدادها برچسب نزنم و از لفاظی و مفهومسازی هم پرهیز کنم عالی میشه. طی سالها اغلب شعرهایم را در همین فضای Net منتشر کردم . سه کتاب بصورت EBook ( کتاب الکترونیکی) دارم. نداشتن کتاب کاغذی اذیتم میکنه . وقتی کتابت روی کاغذ منتشر میشه راحت میشی. انگار به طرفش حرکت نکردم. وقتی به سمت چیزی حرکت میکنی، حتمن ( یا حتما!) بهش میرسی. فعلن شاعری بدونِ کتاب شعر کاغذی.
یک شعر
صورتی که گوش ماهی را یدک کِشَد
از پایین ، چرخ
با چهرهای گُشاده
تُرا در میآوَرَد
در آخره روزی میخوریم سگ
ذره ذره کلیدِ تو
مثلِ لنگری از انتها
بچرخ ! بچرخ
سایهایست مثلِ گچ
" قافیه گشاده برای حکمرانیِ عددها "
مثلِ لنگری
صورتی که گوش ماهی را یدک کِشَد.
اول کلمه را بعد آسمان را کم کم کرخت میشوم
کِیف می کنی؟
- - -
امیر قاضی پور
۱. همه میمیریم. چرا که روزی کودک بودهایم. دلام میخواهد با همگان خوب باشم .
- کریستیان بوبن .
فارسیی : نگار صدقی
۲. دنیا در هر لحظه کامل است . هر گناهی برائت را هماکنون در خود دارد . پیر هماکنون در هر کودکی حاضر است ، طفل شیرخوار مرگ را هماکنون با خود دارد و ابدیت هماکنون با همهی فانیان است . هیچ انسانی نمیتواند دریابد که همنوعش تا چه اندازه در راه خود پیش رفته است .
- سیدارتها . هرمان هسه
فارسیی سروش حبیبی
۳. امیر قاضیپور :
هیچ کس به هیچ کس فشار نمییاره
تنهیِ درخت
یا شاتوتهایِ بُریده
اقدامش، تماسی بود
مفعولِ بیواسطه
شکل را فرمان میدهد
خاطرهیِ رهگذر
یا فشرده شدنِ گندم
صدای آن که / کس را به تجلیل
وا میدارد
شاتوت / که به گذشته زیسته است
پرشهایِ یک درخت
" جملات رو که منفی بگی "
در تصویر، نامه و دستخط سوده نگینتاج را مشاهده میکنید که امروز ۲۸ اَمُرداد ، روزِ تولد دوست شاعر است.
■ ضدِ تیتر. شعری از امیر قاضیپور
باید پرداخت به ظریف شدنِ آینه
چند سانتیمتر بالاتر از سطحِ دریا
میآیند عرقها در طولِ روز
از کفِ دستها
شنهایِ روان
دیدنی آفتاب
لابد دیدنی در میانِ رنگها
بر سطح،صدایِ گروه
کاسه یِ درد
چمنهایی که مردمان
گوش میدهند
"شمعهایِ آفتابگردان "
■ روایت سوده نگینتاج از من ، که منو بهتر از خودم می شناسه . چه کسی چه کسی را برپا میکند؟
ب شاعرِ کلمات بُریده امیر قاضیپور
نمیدونم بهت گفتم هیچ وقت یا نه
همیشه ترجیح میدادم و میدم که سطح زندگی م اونقدر معمولی ب نظر بیاد ک نشه هیچی ازش بیرون کشید
جز یک زندگی معمولی
انگار ی صفحه ی بی خط
اما همیشه حواسم هست
شاید بی صدا و در سکوت
با یک چشم
ب شاعرِ کلمات بریده امیر قاضی پور
ب نوشته ها
ب فیلم ها
ب نقدهایی که مینویسی
ب نقدهایی که مینویسند و نقدها رو نقد میکنی
به عبور از ادم ها
دغدغه های سیاسی ت
سکوت ها و فاصله گرفتن
خیلی فضاها رو با هم خط ب خط جلو بردن
اما همیشه بی واسطه
بی عمیق کردن هر انچه عمق گرفتن فاسدش میکنه
خیلی خوبه که عمیق نمیشی در سطوح خیلی خوبه
فریدون رهنما:
از بس زیستهاند تلاطم مردم مرا
در تمامی ۲۴ ساعتِ به زنجیر کشیده یا از زنجیر رهیده
مرده یا زنده
سطرهای بالا از کتاب شعرِ منظومه برای ایران از رهنما است.
" امیر وزین " از بچههایِ شاعر و منتقد، که با او کلی تبادلِ ادبیهنری داشتم زنگ زد و گفت:دشمنی با تو ندارم. اختلاف نظرهایی پیش آمده بود. هرچند در جلسات سینماشعر و تبادلاتی که با هم داشتیم، سرِ خیلی چیزها توافق داشتیم. نقدها و تفاسیری که بر فیلمهای محبوبمان مثل پسر ایران از مادرش بی اطلاع است، Strange Little Cat ، چشمهی آربی اُوانسیان و... In The City Of Sylvia با هم داشتیم. خوشم اومد امیر وزین اصلن آدم کینهای نیست و اهلِ گفتگو و تبادل است. از فیلمها و کتابهایی که جدید خوانده و دیده بودیم گفتیم و گفتیم. اینکه دوباره گفتگو کنیم و احتمالن جلسه داشته باشیم. فضاهای گسترده بازهم . لحظه حال و حلقهیِ به هم پیوستهیِ اقامتها و تکرارها.
دوست دارم جمله زیر از فریدون رهنما را که فردا ۱۷ امرداد سالروزِ جادوانه شدنِ اوست.
رهنما : فرهنگ نیاز به تبادل دارد ، به یک جریان بارور . اما تضادی همیشه هست و خواهد بود میان آن که میجوید و آن که نمیجوید
پروژه صلح برای خاورمیانه
پروژه صلح برای خاورمیانه از یک بازیِ زبانی شروع شد
Middle East
اگر از دوحرف اول و آخر یک کلمه بسازیم میشود
Mist
یعنی غبار , مه , ابهام
و اگر دوحرف اول و آخر خاورمیانه
را به هم بچسبانیم میشود :خانه.
"خانه" غبار آلود است .
خاورمیانه , اکنون
"بدن ~ بازیِ" نامتقارنی است که جنگ و خون او را به این ورطه افکنده است.
پ. ن :
خانه هر کس,بدنِ اوست.
شعر بالا : آنیما احتیاط
دوست دارم تو این پُست ، بعد از شعرِ بالا این جمله مانیِ شاعر و پیامبر را هم اضافه کنم :
گفتار من خونی جاری نمیکند،
دستان من هیچ شمشیری را لمس[ تبرک] نخواهد کرد نه حتا ...کارد قربانی کنندگان، و نه هیزم هیزم شکنان را
رقصِ کاغذ پارهها
قربانیِ دورههایِ هجوم
از هر طرف مجبور باشیم خالق باشیم
بیش از اینکه بمیریم
سنگین میشود سنگ
و من از همان موقع ترسیدم
"کاغذ پارهها رویِ سنگ"
نامِ زنده،نه مرگ
وقتی نه هنوز نه مرگ را دیده بود
دعا مثلِ سنگهایِ پاره
یکبار سوده نگینتاج ، شعر بالا را در دهه۸۰ برایم sms کرد. پرسیدم مال کیه؟ گفت: شعر خودت!
و خبر درگذشت برادر سوده نگینتاج را جدید دیدم . تسلیت به سوده دوست خوب تمام سالها و لحظه حال . با زبانِ اکهارت تول با زبانِ تاگور با چه زبانی از مرگ بگویم .
تاگور :
خواهم مُرد
بارها و بارها
تا بدانم که زندگی ابدی است.
خبرها و نکتهها : سپیده رشنو ( از مخالفان حجاب اجباری) باید خود را به زندان معرفی کند. سپیده رشنو ( شاعر و ویراستار) فقط نظارهگرِ خبرها نبود. در صحنه بود. بخاطرِ چند تار مو و زندان!
جالبه! در تلویزیون ج.ا میدیدم که دخترِ دانشجوی ایرانی بدونِ حجاب را در فرانسه نشان میداد که از فرهنگ فرانسویها انتقاد میکرد. ایران ملک مشاع است برای همه ایرانیان . فرانسه و ایران چه فرقی دارد. تظاهرات کنندگان مرد و زن که در کشورهای مختلف ، با پوشش اختیاری علیه آپارتاید ، اشغالگری و جنایتهای اسرائیل در کشورهای مختلف تظاهرات میکنند. میشه زنان و دخترانِ ایران هم علیه آپارتاید و اشغالگری اسرائیل بدون حجاب اجباری در ایران تظاهرات کنند .
بقولِ رنه گروسه ( شرق شناس) :
ایران آستانه غرب است
و آستانه شرق
و پُلیست میان این دو
آزادسازی و زندگی کردن در لحظه حال
دو شعر از امیر قاضی پور
شعر- ۱
https://t.me/ghazipooramir
سه شعر از امیر قاضیپور
شعر- ۱
□ سیلویا پلات:
"پدر
این هوای سنگین کُشنده است
من آب تنفس خواهم کرد"
□ امیر قاضی پور :
ضربدر زدن ضربدر زدن
لالهها در وهله یِ اول
خون از بدنم میرفت
جعبه فقط آینه
بازیافتت چروک یافته / بدن،رفته درخت،جاودانه
از میانِ انگشتانم ضربه زدنِ هوای تازه
آن ها حتا توی آن تُنگ شیشهای حتا ماهی نیستند
تشدید نیست در میانِ انگشتانم در میانِ مه
دندانهایِ زرد از میانِ اکسیژن،
تنم را به جراحان بسپر / مرا تسخیر برایم چنگ یا سَم بیار
تمام روز بمیرن خوراکیها تمام روز لاتین هجاهای نامفهوم
کلیسایِ یک درخت
داربستهای نادیده / بلوایِ سبزها
بی رنگ مثلِ پوستِ دهان
ماهی هم بیرحم است
شاتوت هم غروبها را رنج میبرد
رنگ پریدگیِ شاتوتها دیدنی نیست
خونِ همه از بدنشان
مهم نیست بشقابهای بیمارستان نفسِ مُردگان داشته باشد
میل به کشته شدن
در آب، جیغ میکِشن
تصویر: نیکول کیدمن در نقش ویرجینیا وولف در فیلم ساعتها (۲۰۰۲)
وقتی با خودم قرار گذاشتم در شهرِ سیلویا
بر افتادنِ چشمها و درختها
تابیده بود بنفشها و سنگ فرشها سکهای بود
بخارِ سرِ همه از استخوانهایِ خشک نبود
بر بندِ رخت آویزان شده/ساعتی بر فراموشی
حکم رانیِ شاتوتها و تابها و زنها و دخترا
و سر برداشتن از لبا
سبزتر از بازوهای نه داشته به چیزی سنگین
این-از تو پریدم
در کدام غیبت حاضر
تو ردپایِ تاریخی
میل به نشستن در یک مکان
مشاهده یِ رسوخِ نیروها
و ردپاهایِ تاریخ
میل به ناحیه گرایی
همه باید از همه لهجهشان بُگریزنند
بزنند به دیواره تاریخ
تمام ناپذیر از دستِ همه یِ آن شکنجهها
دیواری-چروکی نبود
کافهای بی هوا با مشتریانش در هم نمیپیچید
و میل به نشستن در یک مکان
- - -
امیر قاضیپور
کانال شعر و شعرخوانی در تلگرام:
https://t.me/ghazipooramir
آدم دوست نداشتم
نفر به نفر
چَشم کار میکردم ... سرکار
در وسط پاک کرده
من از چند کم میشود
رویِ زمین - مرزی - خون کشیده
که رویِ دیروز پاک کرده
من حسابم فکرهایش زمین است
به این زودیها پاک کرده
نمیشود
خندهدار است
گوش -کلماتم - را اِشغال کرده
کار میکرد
در هوایِ راهنمایی
گوش کرده
در میکردم
هوا از شلوغی
مرا اِشغال کرده
گوش میدادم
بخوانم
میدانستم به این زودیها پاک نمیشود
چیزی نبود از سرم پایینتر
تار تار ....جان !
مرزِ پاخورَش
بدجوری درد به سرش میزند
از چند صورت برداشت داریم
- - -
امیر قاضی پور
صفحه را که بست. اگر کسی «دیده نمیشود»
دهان باز، رویِ آتش
بر نوکِ زبان، با موهایِ کوتاه
به تنِ مورب / به اسمِ مارگوریتا
: به هنگام شهری بود وسطِ زمان
دستهایِ من رویِ انگورها به چَشم میخورَد
«مجانی فضایی که ایستادهای».
: دستهاشو به طرف دو ساعت دراز میکند
" الان به دنیا آمدم "
دست به جیب میبَرَم
در چَشمت بودم -
وزنِ بدنم را بییندازم
حس میکنم دارم نگاه میکنم
بعد همه چیز دارم
نه تصویری - نه باجهای
سازهای داد آب و نان
- - -
امیر قاضی پور
اُردکی
جایی برای بازی.
بی نهایت
هنگامِ سایش
پلک میگُشاید
«همه لبخندی»
مگر با نوشیدنِ دهانی سر میزَنَد
مانند شیرشان،در میانِ ما حائل.
خونِ یکی مثلِ گرمکها
" صدایی از چارچوبِ شیشهها "
در اعتقادِ آبی رفتنِ کفشها
نه میراند نباریده گرم میکند
- - -
امیر قاضی پور
از تنِ اوست
جانش را در فاصله میدیدچه طور عکسها باشد
اردیبهشت را دوست داری
آنجا کجاست؟
ببین، چه در صبح جان میدهیم
حقطلب ، از سرتاسرِ ضمیر
آنجا از تویِ سینه
دوست ، مالهایِ میانِ هم...
اما تهران را
اصلن بعدن تکنیک میرسید
بعد از صبحبخیر
همچنان خالی روبرویِ هم
مغناطیس / از تحسینِ نخستین
- - -
امیر قاضیپور
چشمه رها شده
اتصالها که یکی شود برای هر اتصال
وقتی جدا میشویم برای بخشیدن
نگاه کن هرگز فکر نمیکردی به جنونهایی که یکی نشود
یکی نشود!
دعوت همه دیالوگهایی که باید سرنگون شون
چشمهایی که هیچ وقت نشد!
از نیمه افتادن و نگاه کردن . نگاه نمیکردی وقتی که
هر کسی زیرِ سرِ جنون
دعوت همه یِ آدمها ورایِ
هیچ وقت نشد
چَشمِ رهاشده
- - - - - - -
امیر قاضیپور
نقدی بر شیوه شعر نوشتنِ امیر قاضیپور
گسست و فضاهای خالی
در شعرهای امیر قاضی پور
نوشته: پدرام محمدزاده
ما در اشعار قاضیپور با پرشهای زمانی – مکانی رو به روییم . نه مثل رویایی که صرف پرش مکانی میکند ( و این مکانها در یک دایره و محوطه محدودند و هیچ گونه وسعتی وجود ندارد زیرا که کلمات و نوع روایتی که در شعر پیش میگیرد وسعتی ندارد و محدود است ) .
و نه مثل باباچاهی که انفصال یک سطر از سطر قبل از خودش را با مکث کردن خودآگاهانه بیش از حد و صرف زمان ممکن میکند . طوری که اجازه میدهد روایتی که در بیرون شعر در جریان است پیشی بگیرد از سطری که حک شده و قابلیت حرکت ندارد .
پرشهای زمانی و مکانی در شعر قاضیپور سبب نوعی گسست می شود فی مابین زمانها و مکانهای متفاوت و متعدد . اما همه این زمانها و مکانها در یک دنیا در حال رخ دادند و مساله مهم همین است . ما تنها با چینشهای متفاوت این تجربیات از سر گذرانده مغز متفکر دنیای ( در اشعار قاضیپور تعداد بیشماری راوی حضور دارد که اجازه رشد و رخ نمایی و عرض اندام در جلوی چشمان مخاطب به آن ها داده نمیشود ) شعری امیر قاضیپور رو به روییم . در واقع وقتی بیننده یک خواب بیدار میشود تنها بخشهایی از آن و نه کل آن را در خاطرش دارد . مکانیزم نوشتن امیر قاضیپور مکانیزم خواب دیدن و بعد نوشتن در بیداری است و این مکانیزم به طور ذاتی از گسست فی مابین تصاویر و کلماتی که از سر گذارنده شدهاند رخ میدهد . در واقع این گسست تنها در زمان بیداری است که شناسایی میشود و حضور مییابد نه در زمان خواب . فضاهای خالی که پر شدهاند پیشتر ، حالا تنها غایبند و این غیاب آنهاست است که حضور شدید خود را اعلام میدارد .
اینگونه شعری امیر قاضی پور شعری ست که پایهاش از گسست تشکیل شده و این گسسته نویسی سبب شده ما نه با یک روایت درون شعری بلکه با یک فرا روایت طرف باشیم . فرا روایتی که کماکان در جهان شعری قاضیپور حضور دارد نه در بیرون از آن . اینگونه میشود بعد از خواندن چند اثر از شعر قاضیپور میتوان شیوه نوشتنش را دسته بندی کرد و به زیبایی شناسی شخصی قاضیپور در چیدمان تصاویر و کلماتی که از سر گذرانده پی برد .
ساختمان هر سطر و فضاهای خالی فی مابین این ساختمانها این موقعیت را برای خواننده به وجود میآورد که در گوشه و کنار جهان شعری قاضیپور پرسه بزند و هر چه را که میتواند ببیند . اما باز باید این نکته را یاد آور شوم که اعضای جهان شعری قاضیپور به شدت خسیساند در نشان دادن همه چیز و در واقع این با حضور اولین عنصر خارجی ( مخاطب ) نمایان میشود . ابتدائا خود امیر قاضیپور مخاطب این جهان است . مخاطبی که سازنده این جهان هم هست . این طور نقش پر رنگ ناخودآگاه در نوشتن اشعار آشکار میشود . این پوشش نه پوشیده گویی سنتی و تصنعی ست و نه از ایجاز نشات میگیرد . بلکه پوششی ست که در اثر گسست حضور دارد . نه برای اینکه معنا به تعویق بیافتد نه برای اینکه تلاش کند از متن بودن دور شود بلکه این جهانی که قاضیپور مینویسد بر قاضی پور هم پوشیده است . اینگونه ما با نوعی از کشف و شهود و هستی شناسی جهان شخصی رو به رو هستیم که اتفاقا به شدت در ادبیات ایران یکه است . در اشعار امیر قاضیپور ضربهای ( بیداری ) سبب شده به طور مثال یک پازل به هم بریزد و اجزای پازل از هم دور بیافتند و پخش و پلا و گم شوند و قاضیپور به مثابه کسی ست که با باقی مانده اجزای پازل میخواهد تصویر را و شکل را از دوباره بسازد . به همین دلیل مخاطب بعد از خواندن شعرهای امیر قاضیپور ارضا نمیشوند . زیرا که خود اثر هم هنوز ارضا نشده . هنوز چرخه و سیکلش تکمیل نشده . هنوز کامل به اجرا در نیامده . هنوز کار بسیار دارد .
این چیزی ست که من نامش را میگذارم زیباییِ نقص!
مثالی برای روشنتر شدن مساله در زیر ، از یکی از اشعار قاضیپور می آورم :
تکان میدهد و تو را در خود عوض میکند
وزنهایِ آبهایِ آزاد
روشنیِ آب، مثالِ تفی سفید
وَق زده به عطرش
تیغها که بر بسترِ ماسههایِ این بدن مینشیند
یک دلفین نفس میزند، میبوسد
به نشانه استمنا، خودش را درونِ خودش
با حس لَزِج از آبیِ خلیج
مثلِ گوشت ولو شده
لخ در آبهایِ آزاد
صابون، آبی مینوشد
این شیوه نوشتن قاضیپور است . اینگونه گسسته نویسی و در واقع ناقص نویسی سبب میشود نتوان با تئوریهای نقد جا افتاده به سراغ اثر رفت . نتوان با تئوریهایی که در حال دسته بندی همه چیزند و صفت گذاری بر هر چیزی اثر را توضیح داد . برای شیوه نوشتن شعر امیر قاضیپور ما نیازمند شیوه نقدی جدید هستیم و به نظرم این کاری ست که شاعر امروز باید انجام دهد . یعنی هر شاعر باید به دنبال گونهای شعر باشد که برای آن نقد مخصوصش را بتوان تولید کرد.
در واقع شاید در نظر اول ما با سطرهایی رو به رو باشیم که در حال آشنایی زداییاند اما هر چه بیشتر به کشف میپردازیم میبینیم هیچ کلمه و هیچ سطری در حال آشناییزدایی از چیزی نیست بلکه پرشهای زمان-مکانی سبب شده ما به جایگاه تک تک کلماتی که در سطر و در شعر حضور دارند مشکوک باشیم . علا رغم تلاش ما برای ایجاد ارتباط نشانگانی و تولید گونهای از روایت در اثر ، ما کماکان نا موفق هستیم زیرا زمان و مکان در اثر ابدا قابل اعتماد نیستند و ما نمیدانیم کدام کلمه برای کدام زمان و مکان است .
به طور مثل در این سطرها : تیغها که بر بستر ماسههای این بدن مینشیند / یک دلفین نفس می زند، میبوسد / به نشانه استمنا،خودش را درون خودش
ما نمیدانیم واژه تیغ واژه که واژه بستر واژه ماسه واژه دلفین واژه استمنا و خودش دقیقا از کجا گرفته شدند و اینجا نشانده شدهاند . به همین دلیل این همنشینی کلمات کنار هم ابدا قابل اعتماد نیستند و به طور کل تنها میشود گفت سرابی از روایت برای هر کس شکل میگیرد . این هیچ ارتباطی به اشعار براهنی که همنشینی وزنی کلمات را خواستار بود ندارد . چون براهنی به شدت خود آگاهانه دست به خلق شعرهایی می زند که تنها ادای به هم ریختگی را در میآورند . براهنی در پشت تئوری اشعارش را پنهان میکند . تمام تلاشش را می کند اشعارش و منظور و محتوای اشعارش را توضیح دهد . و اینگونه میشود که دست خود را رو میکند . زیرا ناخودآگاه کمترین نقش را در نویسش براهنی ایفا کرده .
فضای خالی مهمترین مولفه شعر قاضیپور و همینطور مولفه مشترک بین تمامی کارهایش است . فضاهای خالی شعر قاضیپور از فراموشی نشات میگیرند . این فراموشی سبب گنگی مخاطب در بر خورد با اثر میشود . فرمهایی که قبلا مورد استفاده قرار گرفتهاند در شعرهای قاضیپور جایی ندارند . زیرا که قاضی پور شاعر خیال است و خیال هر فرد شخصی ست.
برخی شعرها مثلِ وِرد شده برام . مدام تو ذهنم و روانم نقش میبنده .
یک شعرِ شاد با روحیه خوب
هوا دارد تنفس میکند
و اگر روزها به کسی کاری نداشتیم
*
اما ، زمان ، زمانِ خودت هم حمله هایِ قلبی دارن
در تقلا در اتاق ، در حواس به اتاق
در شانه ها شما را ارزانی داشت برای فنجان هایِ قهوه
*
این صدایِ نخستین قهوه در هوا نشنیده باقی میمانَد
از جانب من برخی آدم ها
عادی نام من ماشین ها برای پوست کردنِ همان
افتادن از نام
از دهان نوشیدن در اتاق در حواس به اتاق
از دهان نوشیدن / حالا به دیدنِ سایه
- - -
امیر قاضیپور
لثهها ماهیها
شعری از امیر قاضی پور
سطح و ریزشِ آب
لب و دهان
بی خود نفت ریختن لبها
آب شدنِ آبهایِ تمیز
"خوردگی"
لب هایِ شیرینی خورده
و سطح و آب
گُدازههای روشنِ آب
لب و دهانِ پاک نشده
از سطح و لب و دهان
دارویِ ریزشِ مو
آتش فشانها
نگاه مجتبا حدیدی به شعر بالا :
هگل گفت انسان اساسن آفریده ی امیال است/میل برای چیزی که از بقا فراتر میرود و ارزشمندتر از شادکامی حسی است/من آن را آزادی انضمامی میدانم که در شعر تو منضم شده به «رسمیت شناختن خود»،به خود بودن،به فایق شدن بر بیگانگی و نشان دادن اهلی شدن به دیگری،یک نوع خود تحقق شده گی که احتمالن در آن وجه انسان ب ضدمادهای به نام «حقیقت» نیز دست یافت و به حضورش پی برد/عرفان و تصوف تو کاملن شخصی است و با پی بردن به نوع اندیشهات در شعرت میتوان تو را رفیق نامید/نمیتوانم دیگر نخانمت امیر
اتاق خواستم از عروسک
که هنگامِ رقصیدنِ یک آشپزخانه باز میشود
یک روز بهاری من رفتم تو حیاط بنشینم.
دیگر حتمن نمیتواند یک نخلِ سوخته
ماه با پیراهنِ سفید خفتی
اما رنگ با شما هست
گوشه پاک میکنی دمِ درها.
حق با شما هست
از مکث باکیت نیست.
در دلِ هم به شیرِ مادران میخندی
«یک سال سرم را که نمیتوانیم»
از هوایِ پاک، باکیت نیست
مکث می ریزد بعد پوستِ استخوان
بیرون این نقطه از«ط» میمردم
«مکث نیستم»
می ریزد استخوان.
«مهلت از آمونیاک»
میبارد بالات
- تو می گذری -
یک،اما بعد رنگ تو را
بلوط را زنگ اول
چیزی را که انداخت
- - -
امیر قاضیپور
حامد مصطفوی ( نویسنده فیلم ساز ) : درود . نامو که لید گذاشتی چه افق شکستهای از زندگی باز کرد تو تداعی روزنامه...
اکهارت تول یا اکهارت تُله ، را در لحظه حال که تنها زمانِ واقعی است میشناسم. تو روز جهانی شعر، از اکهارت تُله یا اکهارت تول دوست دارم به عنوان یکی از مروجانِ شعر نام ببرم. کسی که در کتابهای «نیروی حال» و «زمینی نو» با آوردنِ چند سطر از یک شعر، کششِ یک متن را چند برابر کرده است. کتابهای «اکهارت تول» را چند مترجم بفارسی ترجمه کردند. تنها یک مترجم بنام «مسیحا برزگر»، اشعارِ مولاناو جملات قصار از عارفان ایرانی را در متنِ کتابها ترجمه کرده است. و سایر مترجمان در کمالِ ناباوری شعر مولانا و جملات عارفان ایرانی و خارجی را ترجمه نکردند.
قبل از آشنایی با اکهارت تول، خودمو شاعرِ ذهنی میدانستم. اما حالا دیگر شاعرِ ذهنی نیستم.
چهار کتاب اکهارت تول یا اکهارت تُله:
۱.سکون سخن میگوید. با ترجمه فرناز فرود
۲. زمینی نو. با ترجمه مسیحا برزگر
۳. تمرین نیروی حال. با ترجمه فرناز فرود
۴. نیروی حال. با ترجمه مسیحا برزگر
️چشمه و چشمه و استتیکِ صدا
شعری از امیر قاضیپور
حباب ها تا زوالِ خود را مییابند
لبههایی سرد / یا کفِ پایم سربسته به خود میپیچد
زبانم اسفنجی به تن دارد
بخیههایی که نمی توان دید درونش چیست
عطسه زدن را باید به تیغ زد
در فضا نمیتوان نگهش داشت
باندپیچی: شاید تو اهلِ محل باشی
برکهای که دست هایِ من در آن است
در را باز میکنند
برکه خونین و پوسته پوسته
جایِ خالیِ کتاب و جایِ خالیِ عضو
عطسه زدن بی خیالِ کلیسا
لبههایِ تولیدی.
گلوهایِ بُریده شده یِ کتابخانه
کانون باید سرد باشد / - حتمن
باندپیچی باید اهل محل باشد / - حتمن
عطسه زدن و هماغوشی مرا از کیسه بیرون کشیدند
بدن آنها ترش هستند
نمیتوانم شما را لمس کنم
به جایِ یک چال، زبانم در دهانم نمیچرخد
هی! پارههایِ باز را بهم هی! لطفن نچسبید
از دستِ آهنها کاری ساخته نیست
قلب و پلاستیکِ کهنه
دریا کنار نمینشیند
پاشویهها
مُردگانی با شیشههایِ شراب
کتف چنان خون میمَکَد
جُفتِ پرکشیده و دست و پا زدنی
خزهای بدونِ مو نفس میکشد
آناناسِ کاملن خورده شده
صدایِ فرسودنِ نقطهای در مقابلِ صدا
صبر کردن صبر کردن/ ماهیچههایِ منقبض شده پا
از تبت یدا ابی لهب
و آوازِ نوروز با آب نباتهایِ قهوه
چشم و بینی آدم را لُخت میکنند
فهمِ واقعی
" حاصلِ شکستنِ زمان "
بسطِ بحران
" مُجادلهی قُطبین "
چشمه و چشمه و استتیکِ صدا
یا صدایِ شنیدنِ آب
" از رویِ کندن کُندهی درخت "
قطع میکند رابطهاش را
سنگی که به آسیاب میخورَد
تنها به تو فکر میکند
احتمالن برکه منتظر ماهیست
وقتی چاله را میکنی
سرش را تویِ حوض میکند
درخت فکر میکند که چاله را بکند
از دو طرف احاطه شدی
- - -
امیر قاضیپور
کانال شعر و شعرخو انی در تلگرام:
T.me/ghazipooramir