«من تو او مرد او زن »

شعر، نیروی حال ، دائو دِ جینگ، سکون و... سکوت

«من تو او مرد او زن »

شعر، نیروی حال ، دائو دِ جینگ، سکون و... سکوت

اگر او خود را خوار می‌دارد، من او را می‌ستایم


اگر او خود را می‌ستاید، من او را خوار می‌دارم
اگر او خود را خوار می‌دارد، من او را می‌ستایم.
و هم‌چنان او را به تناقض می‌اندازم
تا وقتی بفهمد
که او هیولایی است که از دایره‌ی سراسر فهم بر می‌گذرد.








پس انسان چه موجود عجیب‌الخلقه‌ای است! چه تازه، چه دیوآسا، چه آشوب‌ناک، چه متناقض‌نما، چه شگفت‌انگیز! قاضی همه چیز، کرم خاکی نحیف، گنجینه‌ی حقایق، چاله‌ی هرز شک و خطا، شکوه و زباله‌ی‌ کائنات!
چه کسی چنین گوریدگی را از هم خواهد گشود؟ این بی‌گمان فراتر از جزم‌اندیشی و شک‌آوری است، برتر از هر فلسفه‌ی انسانی...
طبیعت [برای اعتماد بخشیدن به ما] بر شکاکان و افلاطونیان خط بطلان می‌کشد، و عقل [برای آن که نشان دهد هیچ چیز یقین نیست] جزمیان را لعن می‌کند. در این میان چه بر تو خواهد رفت ای انسان که به جست‌‌وجوی کشف سرنوشت واقعی خود از رهگذر عقل طبیعی برآمده‌ای؟ تو نمی‌توانی پرهیخت از این سه فرقه، هم‌چنان که در هیچ‌یک از این فِرَق بقایی نداری.
پس بدان ای مغرور که خود چه متناقض‌نمایی هستی. فروتن باش بی‌عقل عاجز!
خاموش باش ای طبیعت نحیف!





یادآوری از کتاب : پاسکال
نوشته: بن راجرز
مترجم: اکبر معصوم‌بیگی
چاپ یکم : نشر آگه