«من تو او مرد او زن »

شعر ، نیروی حال ، سکون و... سکوت

«من تو او مرد او زن »

شعر ، نیروی حال ، سکون و... سکوت

وجود هر امری ، پیچاپیچ ، دوار و مکرر است



از بچگی فکر می‌کنم ما همه بازیگریم و در حالِ بازی هستیم. سریالِ Westworld صورتِ عینیِ این باوره. درونِ تصاویرِ فیلم زندگی می‌کنیم بازی می‌کنیم. در درونِ ورطه بودن. چه کسی چه کسی را بر پا می‌کند؟ سریال وست‌ورلد مثلِ یک سناریوی در حالِ نوشتن می‌مونه. و این امتیاز کمی نیست؛ وقتی داشتم فصل سوم وست ورلد را می‌دیدم.
تو فصلِ اولِ سریال Westworld و نقش اصلیِ زن " دلورس " در آغازِ روز که مدام بخوبی تکرار می‌شد. ( به نام یک روشن / این تا تو روز / این تا تو را نداشت . وقتی که نه پاک می‌شوم ...  ( کدام وجود؟ کدام تلالو کدام درخشش؟ عبور می کنیم؟
گاستون باشلار: ما که در چنگالِ وجود اسیریم، باید همواره از آن به درآییم، و وقتی به دشواری از آن به در می‌آییم همواره باید به آن بازگردیم. بدین رو وجود هر امری ، پیچاپیچ ، دوار و مکرر است؛  به تعبیری وجود حلقه یِ به هم پیوسته‌ای از اقامت‌هاست.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد