از درفشِ سپیدِ بیدادگریِ موبدانِ زرتشتی
تا درفشِ سیاهِ تازیان
موبد: تازیان. تازیان.
( سرباز به درون میدود)
سرباز: تیغ بکشید. نیزه بردارید. زوبینها. تبیرهها.
سردار: جمله بیهوده. بهمرگ نماز برید که اینک بر در ایستاده است. بیشماره، چون ریگهای بیابان که در توفان میپراکند و چشم گیتی را تیره میکند!
زن: آری، اینک داوران اصلی از راه میرسند. شما را که درفش سپید بود این بود داوری، تا رای درفش سیاه آنان چه باشد.
- در انتهای مرگ یزدگرد . اثر بهرام بیضائی
مرگ یزدگرد را اگر از نگاهِ عاطفی به ایران نگاه کنیم، در جایی که آخوندهای زرتشتی( موبدان)، عملکردِ سختگیرانهای داشتند. مانیِ پیامبر و شاعر را کُشتند. مانی که میگفت: گفتار من خونی جاری نمیکند، دستان من هیچ شمشیری را لمس[ تبرک] نخواهد کرد نه حتا ...کارد قربانی کنندگان، و نه هیزم هیزم شکنان را!
در جایی، شاهپور(شاه ایران) و برخی پادشاهان در دوره ساسانی رواداری و تساهل نشان دادند. اما این رواداری همیشگی نبود برای سایرِ ادیان و تفکرات. مقایسه کنید با نمایشنامه "پروین دختر ساسان " اثر صادق هدایت که در آنجا هدایت، پراکندگیِ مذهبی بواسطه ادیانی مثلِ مانویت را عاملِ تسلط اعراب بر ایران میداند و حرفی از دیکتاتوری که علت ویرانی ایران زمین است نمیزند. هنوز لحظه حال است، وقتی فریدون رهنما در فیلم پسر ایران از مادرش بی اطلاع است، آورده است: آیین این سرزمین همیشه خودکامگی بوده و هست. همین بود که کشورت را به نابودی کشاند.